به گزارش اکوایران، رئیس جمهور امانوئل ماکرون یک رویای قدیمی گولیستی را دنبال می‌کند: اروپای خودمختار نظامی و ژئوپلیتیکی تحت رهبری فرانسه.

به نوشته آناتول لیون، مدیر برنامه اوراسیا مؤسسه کوئینسی در وبگاه رسپانسیبل استیتکرفت، راهبرد کنونی که مکرون از طریق آن این هدف را دنبال می‌کند، معرفی فرانسه به عنوان پیشتاز نظامی اروپا در دفاع از اوکراین، از طریق این پیشنهاد که نیروهای فرانسوی و سایر نیروهای ناتو می‌توانند به آن کشور اعزام شوند، است.

او پس از نشست سران اروپایی در ماه فوریه اعلام کرد: «امروز هیچ اتفاق نظری برای اعزام نیروهای زمینی به صورت رسمی، پذیرفته شده و مورد تأیید وجود ندارد. اما در این تکاپو، هیچ چیز نباید حذف شود. ما هر کاری که لازم است انجام خواهیم داد تا اطمینان حاصل کنیم که روسیه نمی‌تواند در این جنگ پیروز شود.»

زمانی که این ایده بلافاصله توسط سایر دولت‌های ناتو از جمله ایالات متحده، بریتانیا و آلمان رد شد، مکرون با متهم کردن آلمانی‌ها و دیگران به بزدلی، لفاظی‌های خود را دو چندان کرد.

برخی این را ایده رد کرده‌اند و می‌گویند مکرون صرفا می‌خواهد لباس دوگل را بپوشد، همانطور که سیاستمداران بریتانیایی قادر به مقاومت در برابر وسوسه تظاهر به چرچیل بودن نیستند. برخی دیگر گفته‌اند که انگیزه اصلی این سخنان سیاست داخلی است. مکرون در مواجهه با افزایش شدید حمایت از حزب مارین لوپن (جبهه ملی سابق) که به طور سنتی با پوتین همسو است، امیدوار است با تأکید بر تهدید روسیه به آن آسیب برساند و آن را منزوی کند.

این تحلیل‌ها تا حدودی حقیقت دارند، اما جدیت هدف مکرون و موضع اروپا را دست کم می‌گیرند. رویای او ریشه‌های عمیقی در تاریخ و فرهنگ فرانسه دارد و همچنین از جنبه‌های خاصی با نیازهای واقعی اروپا مطابقت دارد.

با این حال -حتا شاید به شکلی تراژیک- استراتژی که مکرون از طریق آن به دنبال دستیابی به هدف خود است تا حد قابل توجهی مستقیماً برخلاف خود هدف و همچنین کاملاً در تضاد با ایده‌های دوگل است.

مکرون

این یک استراتژی نظامی و صنعتی- نظامی بدون همراهی نیروهای مسلح کافی، یا یک پایگاه صنعتی نظامی واقعی یا استراتژی سیاسی است و حمایت سیاسی داخلی را هم ندارد.

مکرون اعلام کرد که روسیه نباید در جنگ «پیروز» شود. اما مانند همه رهبران دیگر ناتو، او هرگز نگفته منظورش از این حرف چیست.

شاید منظور او مبارزه با روسیه تا بن‌بست و پس از آن یک صلح سازشی باشد. با این حال، در گفتگوهای خصوصی، مقامات فرانسوی به سادگی خط ایالات متحده را تکرار می‌کنند که فقط اوکراینی‌ها می‌توانند صلح کنند و شروط اوکراین برای صلح نه بن‌بست، بلکه شکست نظامی کامل روسیه است.

نیاز اروپا به توسعه ظرفیت دفاع از خود باید آشکار باشد. دولت‌های اروپایی با وابستگی به دولت بایدن، با تأخیر متوجه شده‌اند که رئیس‌جمهور بعدی ممکن است دونالد ترامپ باشد و تعهد ایالات متحده به اروپا ممکن است به شدت کاهش یابد. در واقع، با توجه به مشکلات ایالات متحده در داخل و خاورمیانه، به علاوه تنش فزاینده با چین، این تعهد احتمالاً در آینده کاهش خواهد یافت، چه ترامپ انتخاب شود یا نه.

با این حال، امیدواری مکرون به اینکه تهدید مفروض روسیه، اروپا را وادار به اتحاد نظامی در پشت رهبری فرانسه کند، درباره قدرت نظامی فرانسه و تمایل اروپا برای پیروی از این کشور به شدت اغراق می‌کند. پس از سال‌ها کاهش بودجه، ارتش فرانسه بسیار ضعیف‌تر از آن است که بدون حمایت کامل ایالات متحده در اوکراین مداخله کند. هنگامی که در سال 2011، نیکلا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه، سعی کرد رهبری «مداخله بشردوستانه» در لیبی را به عهده بگیرد، در عرض چند هفته از ترس یک شکست تحقرآمیز فرانسوی-انگلیسی، از رئیس جمهور اوباما درخواست کرد که عملیات را به نمایندگی از ناتو به دست بگیرد.

از نظر جذابیت برای سایر کشورهای اروپایی، موضع جنگ طلبانه مکرون در مورد اوکراین، شرکای اروپای شرقی را هدف قرار داده است.

با این حال، این دولت‌ها دقیقاً کشورهایی هستند که ریشه‌دارترین عزم را برای مخالفت با خودمختاری استراتژیک اروپا دارند و تا آخرین نفس نزدیک‌ترین اتحاد ممکن با ایالات متحده را حفظ می‌کنند.

همانطور که خود مکرون گفته است، خودمختاری راهبردی بلندمدت اروپا نیز به رشد عظیم پایگاه نظامی-صنعتی اروپا بستگی دارد. اما این بستگی به مشارکت کامل نیروگاه صنعتی اروپا، یعنی آلمان دارد.

مکرون شولتز

جدای از عدم تمایل آلمان به پذیرش رهبری فرانسه، اقتصاد این کشور تا حدودی به دلیل پایان یافتن انرژی ارزان روسیه در نتیجه جنگ و تحریم‌های غرب در حال تزلزل است و حتی با «صنعتی‌زدایی» مواجه است.

اگر اقتصاد صنعتی آلمان به شدت افول کند، توانایی اروپا برای توسعه پایگاه نظامی-صنعتی کافی را از بین خواهد برد. همچنین احتمالاً باعث ایجاد اضطراب اجتماعی و سیاسی می‌شود و نقش آلمان را به عنوان ستون اتحادیه اروپا و دموکراسی اروپایی به شدت تضعیف می‌کند. ترس از روسیه نه تنها منجر به حمایت از خودمختاری استراتژیک اروپا نشده، بلکه آلمان را به وابستگی بیشتر به ایالات متحده سوق داده است.

وقتی نوبت به دامن زدن به ترس در داخل فرانسه از روسیه می‌رسد، خطری که برای مکرون وجود دارد این است که این ترس کارساز نخواهد بود، و خطری که برای فرانسه، اروپا و دنیا وجود دارد این است که این ترس کارساز خواهد بود.

در حال حاضر، نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که افکار عمومی فرانسه با اختلاف سه بر یک با مداخله مستقیم در اوکراین مخالف است. این نشان می‌دهد که اگر مکرون واقعاً به اوکراین نیرو بفرستد، واکنش عمومی شدیدی علیه او وجود خواهد داشت.

اگر از جنگ هسته ای جلوگیری شود، تعداد کمی از مردم فرانسه احساس می کنند که واقعاً در معرض خطر روسیه هستند.

البته خطر این است که تمام تلاش‌های او برای ایجاد ترس باعث شود که مکرون در دام تبلیغات خودش گرفتار شود. اگر روسیه خطوط اوکراین را بشکند و به سرعت پیشروی کند، یا باید به ناتوانی خود و فرانسه در برابر تهدید ظاهراً مرگبار روسیه اعتراف کند، یا واقعا نیروهای فرانسوی را به اوکراین بفرستد.

مفسران روسی قاطعانه اعلام کرده‌اند که اگر نیروهای فرانسوی یا سایر نیروهای ناتو در اوکراین مستقر شوند، مورد حمله قرار خواهند گرفت. در همین حال، استقرار محدود نیروهای فرانسوی مانع پیشروی قاطع روسیه نخواهد شد (اگرچه ممکن است پیشرفت آنها کند شود). سپس فرانسه باید یا شکست و صلح با شرایط روسیه را بپذیرد، یا برای مداخله ایالات متحده التماس کند - در آن نقطه ما به سرعت به سمت نابودی هسته‌ای پیش خواهیم رفت.

شاید عجیب‌ترین چیز در مورد موضع مکرون و موضع مقامات فرانسوی این است که اگرچه از رویای دوگل در مورد رهبری اروپا سرچشمه می‌گیرد، اما دیدگاه دوگل را کاملاً اشتباه می‌فهمد - یا به آن خیانت می‌کند. شاید به یاد داشته باشید که ژنرال در اعتراض به امتناع واشنگتن از اطلاع‌رسانی به فرانسه در مورد نیروهای هسته‌ای ایالات متحده در خاک فرانسه، فرانسه را از ساختارهای نظامی ناتو خارج کرد. او به دنبال نقش مستقل فرانسه در امور بین‌الملل بود و به عنوان بخشی از این امر، به دنبال تنش‌زدایی با اتحاد جماهیر شوروی بود و از اروپا «از اقیانوس اطلس تا اورال» صحبت کرد.

امیدهای دوگل در این زمینه به دلیل محدودیت‌های آهنین جنگ سرد ناامید شد. زمانی که دوگل رئیس جمهور بود، تانک‌های ارتش شوروی در مرکز آلمان، در فاصله کمتر از 200 مایلی از مرز فرانسه مستقر بودند. حداقل در اصل، اتحاد جماهیر شوروی به یک ایدئولوژی انقلابی اختصاص داشت که هر چیزی را که دوگل از آن دفاع می‌کرد، تهدید می‌کرد: در آن زمان مسکو از حزب کمونیست بزرگ و قدرتمند فرانسه حمایت می‌کرد.

امروز، نزدیکترین نیروهای روسیه نزدیک به هزار مایل از مرزهای فرانسه فاصله دارند و کمونیسم شوروی و حزب کمونیست فرانسه مدتهاست که مرده‌اند. بنابراین، بسیار محتمل به نظر می‌رسد که دوگل به جای صف آرایی با ایالات متحده در برابر روسیه، از این فرصت برای فرانسه استفاده می‌کرد تا از طریق مصالحه با مسکو در تضمین صلح اروپا پیش قدم شود.

هر چه باشد، زمانی که دوگل به عنوان یک سرباز فرانسوی در جنگ جهانی اول جنگید، به عنوان متحد امپراتوری روسیه علیه آلمان بود.