تردید در تحکیم جای پای لیبرال دموکراسی
ستاره رو به افول پوتین و شی؛ ریشههای عمیق پوپولیسم و خودکامگی
شرایط جهان در حال تغییر است و ممکن است در آینده در هر مسیری قرار بگیرد. دوران حاظر هم میتواند زمان اوج گرفتن دوباره لیبرال دموکراسی در جهان باشد هم زمان سقوط دموکراسیهای غربی و میدانداری حکومتهای استبدادی.
دانیال دلاوری: پایان جنگ سرد عصر جدیدی را در نظام بین الملل رقم زد که از آن با عنوان دوران نظم لیبرال مبتنی بر قوانین یاد کرده اند. با این حال در سال های اخیر به نظر می رسد با ظهور اقتدارگرایان جدید و خبزش امواج پوپولیسم دست راستی، ستاره لیبرال دموکراسی ها را به افول باشد. آدریان وولدریگ، تحلیلگر مسائل بین المللی با انتشار یادداشتی در بلومبرگ این موضوع را مورد بررسی خود قرار داده است.
تکرار یک خوش بینی کوته بینانه
در سال 1941، استفان تسوایگ در کتاب شگفتانگیز خاطرات خود، «دنیای دیروز» ، فضای خوشبینانه اروپا را قبل از سال 1914 و جنگ جهانی اول بازگو می کند. شگفتی های فناوری مانند کشتیهوایی همگان را سرشار از امید به آیندهای بدون مرز کردهبود. او با تاسف مینویسد: «حتی وقتی صدای شلیک گلولهها از بالکان به گوش میرسید، ما تنها کمی احساس ناآسودگی کردیم.» امّا در واقع سرخیای که او و همعصرانش در افق دیدند و خیال کردند که طلوع آفتاب است «قرمزی آتشی بود که قرار بود جهان در آن بسوزد».
ما در خطر تکرار همان اشتباه هستیم. فرید زکریا، نویسنده کتابی درخشان «آینده آزادی: دموکراسی غیرلیبرال در داخل و خارج» در سال 2003 میگوید: «صحبت درباره ضعفهای دموکراسی بس است. بیایید در مورد نقاط قوت آن صحبت کنیم.» مایکل آبراموویتز، رئیس خانه آزادی نیز میگوید: «زمان و تاریخ در کنار دیکتاتورها نیستند.»
از نظم بین المللی مبتنی بر قانون به عصر جدید سیاست قدرتهای بزرگ
فهمیدن دلیل این میزان از خوشبینی آسان است. دو رهبر بزرگ تیم خودکامگان - ولادیمیر پوتین و شی جین پینگ – سلسلهای از اشتباهات بزرگ را مرتکب شده اند. حمله پوتین به اوکراین خزانه و اعتبار او را از بین برد و به همین ترتیب جنگ شی علیه کووید. بر اساس نظرسنجی جدید دانشگاه سافولک، دونالد ترامپ در حال محو شدن از صحنه است و 61 درصد از رای دهندگان جمهوری خواه یا متمایل به حزب جمهوری خواه گفتهاند که ترجیح میدهند شخص دیگری در سال 2024 قهرمان این حزب باشد. ژائیر بولسانارو از برزیل نه تنها در انتخابات شکست خورده است، بلکه نتیجه را هم پذیرفت. امانوئل ماکرون با جو بایدن گرم شده است و همزمان اولاف شولتز، صدر اعظم آلمان، مقالهای در فارنافیرز مینویسد و قول میدهد آلمان از این پس اقدامات بیشتری برای دفاع از نظم بینالملل انجام خواهد داد و هزینههای بیشتری خواهد کرد. به نظر میرسد رهبران ائتلاف غربی نسبت به سالهای گذشته زور بیشتری در بازو دارند.
با این حال بسیاری از این نشانهها جای تفسیرهای متفاوتی نیز دارند. حمله پوتین به اوکراین نشان داد که اروپا چقدر به انرژی روسیه وابسته است. سلاح انرژی مسکو هنوز هم ممکن است غربیها را از پا دربیاورد. شی در پی خیزشهای مردمی، سیاست کووید صفر را کنار گذاشت و نشان داد که وقتی تحت فشار است، میتواند انعطافپذیر باشد. ریاست جمهوری ترامپ باعث شده است که رهبران اروپایی به درستی نسبت به ظرفیت آمریکا برای باقی ماندن در مقام رهبر جهان آزاد بی اعتماد شوند. با این حال، این خبر خوبی برای معماران جدی پوپولیسم محافظه کار است. عصر نظم بین المللی مبتنی بر قانون جای خود را به عصر جدیدی از سیاست قدرتهای بزرگ داده است.
اوضاع نابسامان دموکراسی
اگر به الگوهای عمیق تر نگاه کنیم، اوضاع برای لیبرالیسم از این هم بدتر است. روند رو به جلو دموکراسی که مشخصه دوران پس از جنگ بود و با فروپاشی کمونیسم بیشتر قدرت گرفت، به سختی متوقف شده است. لری دایموند از دانشگاه استنفورد محاسبه کرده که درصد کشورهایی (با جمعیت بیش از یک میلیون نفر) که دارای دموکراسی هستند در سال 2006 به 57 درصد و اوج خود رسید و در سال 2019 به زیر نصف (46 درصد) کاهش یافت. بررسی های مرکز تحقیقات پیو به طور پیوسته نشان میدهد که بخش بزرگی از مردم در کشورهای دموکراتیک ناراضی هستند و خواهان اصلاحات سیاسی اساسی هستند: میانگین 56 درصد از 17 کشور گفتهاند که سیستم سیاسیشان نیاز به بازسازی اساسی دارد. این عقبگرد به ویژه در دو نقطه نگران کننده بوده است: ایالات متحده، بزرگترین قهرمان دموکراسی در بیشتر تاریخ کشورش، و هند، بزرگترین دموکراسی جهان.
حتی اگر ترامپ در حال محو شدن باشد – که البته ما هرگز نباید ظرفیت او برای احیای خودش را دست کم بگیریم- سقوط او مشکلاتی را که در وهله اول به ترامپیسم منجر شدند برطرف نخواهد کرد. یک نظرسنجی ملی سیانان که در طول انتخابات میان دورهای آمریکا انجام شد، نشان داد که 93٪ از رایدهندگان جمهوریخواه و 60٪ از کل رای دهندگان معتقدند که بایدن به طور قانونی انتخاب نشده است و 75٪ معتقدند که دموکراسی "تا حدودی" یا "بسیار" در خطر است. نظرسنجی گالوپ که در اوایل سال جاری انجام شد، نشان میدهد که درصد کوچکی از پاسخدهندگان به نهادهای اساسی اعتماد متوسط تا بالا دارند: 25 درصد به دیوان عالی، 16 درصد به روزنامهها و 7 درصد به کنگره.
نارندرا مودی، نخست وزیر هند، موفق شده است که اکثر نهادهای لیبرال هند را به نام اکثریتگرایی هندو، از درون تهی کند، قوه قضائیه و کمیته انتخابات را با نزدیکانش پر کند، رسانه ها را مرعوب کند و اقلیتها را در خطر قرار دهد. لشکر ملی گرایان هندو - مردانی که با لباس های متحدالشکل در خیابان ها رژه می روند و شعارهایی از خونریزی سر میدهند- مخالفان او را به وحشت می اندازند. هویت هند در این مدت درحال تبدیل شدن به یک ملیگرایی افراطی هندو بوده است تا نماینده ارزشهای لیبرال دموکراتیک.
جهانی شدن ضدلیبرال
لیبرالها همیشه تمایل خوشبینانهای داشتند که فکر میکردند قوس تاریخ در جهت آنها خم میشود - که سیر پیشرفت به افول پوپولیسم استبدادی منجر خواهد شد، افول نظامهایی که به سنتهای قدیمی (مثل استبداد روسی) یا تعصب باستانی (بیگانههراسی و قبیله گرایی) وابسته هستند.
با این حال، بسیاری از ویژگیهای بنیادی مدرنیته عامل تضعیف لیبرالیسم هستند. جهانی شدن، صادر کردن فساد به جهان آزاد را برای رژیم های استبدادی آسان میکند. چنین فسادهایی فقط شامل همکاری دیکتاتورها یا تاجران حیلهگر که پول نقد را در چمدان میگیرند، نیست. برخی از معتبرترین مؤسسات غرب، به ویژه در بریتانیا، به عنوان پیشخدمت فساد عمل میکنند: وکیلها، معلمان، خبرنگاران و دلالان املاک خدمتگزار الیگارشهای مرتبط با نظامهای سیاسی فاسد و استبدادی هستند.
رسانههای اجتماعی و شبکههای تلویزیونی گاهاً تفرقهافکنی میکنند و اطلاعات نادرست منتشر میکنند. برایان استلتر، خبرنگار سابق سیانان، مینویسد: «شبکه فاکسنیوز پمپ بنزینی بود که ترامپ در آن توقف میکرد تا باک خود را با خشم پر کند». آینده ترامپ هر چه که باشد، فاکسنیوز در میان رسانههای اصلی آمریکا باقی میماند.
دموکراسی علیه دموکراسی
حتی خود دموکراسی نیز می تواند مؤثرترین دشمن لیبرال دموکراسی باشد: رهبران اقتدارگرا، به ویژه رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه و ویکتور اوربان نخستوزیر مجارستان، هنر سؤ استفاده از اکثریتگرایی (یا توهم اکثریتگرایی) را به کمال رساندهاند و به وسیلهی آن توانستهاند حقوق اقلیتها را بگیرند، رقابت سیاسی را از بین ببرند و به طور کلی محدودیتهایی که در اعمال قدرت داشتند را از میان بردارند.
سرچشمه های رو به خشکی
نیروهای غیر لیبرال منابع زیادی برای دنبال کردن آرمانهای خود دارند. به نظر میرسد که اقتصادهای کشورهای توسعه یافته و دموکراتیک ظرفیت خود را برای رشد به صورت پایدار از دست داده اند و برای تامین مالی دولت رفاهیای که حال شهروندانشان حق خود میدانند، تحت فشار قرار دارند. جریان بیانتهای پناهندگان از کشورهای فقیرتر، فشار فزایندهای را بر جهان ثروتمندتر وارد می کند و در عین حال چشمهی محبت عمومی مردم کشورهای غربی در حال خشک شدن است. ترکیبی از بحران انرژی و تقاضای انباشتهشده دوران کرونا، موجی از تورم را در سراسر جهان ثروتمند فرستاده است که منجر به ایجاد تقاضا برای افزایش دستمزد، اعتصاب و این حس عمومی شده است که روش فعلی دیگر کار نمیکند.
بریتانیا، که با انتخاب مارگارت تاچر در سال 1979 جهان را از وضعیت نامطلوب خارج کرد، دوباره در حال رهبری آن است، اینبار رو به عقب.
درخشش سرخ در افق باید سپیده دم است؟
پوپولیستها این مواد قابل اشتعال را آتش زده اند. آنها بلدند که چطور از نارضایتی مردم درباره شرایط اقتصادی، تغییرات طبقاتی و تحولات سریع اجتماعی بهرهبرداری کنند. آنها میدانند که چگونه تصاویر دوران از دسترفته هماهنگی، پیشرفت و ترقی را برای مردم بازسازی کنند. و همچنین میدانند که چطور از نقاط اشتعال استفاده کنند – برای مثال برجسته کردن اخبار پناهندگانی که در هتل میمانند یا گروههای تبهکاری که بازنشستگان را میکشند- و افکار عمومی را دو قطبی کنند. تنش حاصل از دوگانگی بین نیاز غرب به وارد کردن مهاجران برای جبران نرخ پایین تولد و در طرف دیگر ترس عدهای از از دست دادن هویت منحصر به فرد خود و کشورشان، سوخت بیشتری برای پوپولیستها فراهم می کند. و همچنین دکترین نوظهور محافظهکاری ملی – با عناصری نظیر حمایتگرایی اقتصادی، خشم مردم از نخبگان و هویت از دست رفته ملی و دینی - میتواند برای جناح راست پس از ترامپ، هم شعار و هم یک دستور کار فراهم باشد.
در عین حال، لیبرالیسم ارتباط خود با مردم را از دست داده است. ایدهای که توسط رادیکالهای نترس قرن نوزدهم شکل گرفت، تبدیل شده به دکترین نخبگان آسوده امروزی که گاهاً نفع خود را به نفع عمومی ترجیح میدهند. لیبرالیسم به دو شاخه تقسیم شده است که هیچ یک از آنها جذابیت زیادی برای عموم ندارد. یک شاخه نئولیبرالیسم است که برای تکنوکراتها جذاب است، اما به طور فزایندهای به دلیل مشکلات فنی، از جمله مشکل استمرار رشد، عاجز شده است. و دیگری لیبرالیسم چپ که غرور نخبگان تحصیلکرده را برمیانگیزد، حتی اگر با تودههای مردم به عنوان متعصب و احمق رفتار کند. لیبرالیسم امروزی برخی از ایدهآلهایش را هم رها کرده است – مبارزه با تشکیلات انحصارگر، برتریدادن منافع عمومی بر منافع گروهی- ارزشهایی که زمانی چنین جذابیت گستردهای به آن میبخشید. بدون یک تلاش جدی برای احیای روحیه رادیکال و اصلاحطلبانه لیبرالیسم، مزیت در اختیار عوامگراها خواهد بود.
بیایید امید خود را از دست ندهیم: نظم جهانی لیبرال هنوز هم بی نهایت جذابتر از پوپولیسم محافظهکار است. اما باید مواظب باشیم که اشتباه تسوایک و معاصرانش را مرتکب نشویم و فرض کنیم که درخشش سرخ در افق باید سپیده دم باشد.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
فوری؛ شورای حکام آژانس قطعنامه ضدایرانی را تصویب کرد
-
2 روایت متفاوت از علت تاخیر در پرداخت یارانه نقدی آبان 1403
-
انتقاد تند پزشکیان از غرب: شما مرد هستید که با بمب زنان و کودکان را کشتار میکنید!
-
فوری؛ ممکن است امشب قطعنامه صادر نشود
-
استقبال مولوی عبدالحمید از مسعود پزشکیان+ فیلم
-
فوری/ واریز یارانه نقدی آبان 1403+ فیلم
-
واکنش فوری تهران به قطعنامه شورای حکام آژانس
-
معمای ترامپ در مواجهه با تهران/ چه چیزهایی میتواند مانع از مذاکره شود؟
-
توصیه مولوی عبدالحمید به گفتوگو با آمریکا و اروپا/ گام اهل سنت برای وفاق