قاسم واحدی


هوش مصنوعی معمولاً به‌عنوان یک فناوری دیجیتال و نرم‌افزاری روایت می‌شود، اما در عمل به یکی از انرژی‌برترین تحولات اقتصادی جهان تبدیل شده است. رشد مدل‌های زبانی بزرگ و مراکز داده، تقاضای جدیدی برای برق پایدار و زیرساخت‌های محاسباتی ایجاد کرده که پیامدهای آن فراتر از حوزه فناوری، به سیاست انرژی و ژئوپلیتیک گره خورده است. در این میان، خاورمیانه با مزیت‌های انرژی و زیرساختی خود دوباره به کانون توجه بازگشته؛ اما پرسش اصلی این است که این منطقه، و به‌ویژه ایران، در اقتصاد جهانی هوش مصنوعی قرار است بازیگر زنجیره ارزش باشد یا صرفاً تأمین‌کننده خام انرژی.

در سال‌های اخیر، روایت غالب از هوش مصنوعی آن را پدیده‌ای سبک و کم‌هزینه معرفی کرده است؛ مجموعه‌ای از الگوریتم‌ها که روی «ابر» اجرا می‌شوند و ظاهراً وابستگی مستقیمی به جهان فیزیکی ندارند. اما واقعیت اقتصادی AI تصویر متفاوتی ارائه می‌دهد. مدل‌های زبانی بزرگ، مراکز داده و زیرساخت‌های پردازش ابری، مصرف‌کننده‌های دائمی و فشرده برق‌اند. هر پروژه جدی هوش مصنوعی در عمل شبیه یک کارخانه دیجیتال ۲۴ساعته است که بدون برق پایدار، زمین مناسب و سیاست انرژی قابل پیش‌بینی، اساساً امکان توسعه در مقیاس اقتصادی ندارد.

به همین دلیل است که در سال‌های اخیر، شرکت‌های بزرگ فناوری بیش از آنکه به دنبال نیروی انسانی یا کدنویسی بهتر باشند، به دنبال قراردادهای بلندمدت انرژی، دسترسی به زمین و اطمینان از پایداری زیرساخت رفته‌اند. این تغییر نشان می‌دهد که هوش مصنوعی پیش از آنکه یک مسئله فناوری باشد، به یک مسئله اقتصادی–انرژی تبدیل شده است.

بر اساس گزارش‌های آژانس بین‌المللی انرژی، مصرف برق مراکز داده در دهه آینده می‌تواند به یکی از سریع‌ترین منابع رشد تقاضای انرژی در جهان تبدیل شود. توسعه مدل‌های مولد، این روند را تشدید کرده است. در چنین شرایطی، برق دیگر صرفاً یک نهاده عمومی نیست؛ بلکه به دارایی‌ای استراتژیک بدل می‌شود که می‌تواند جایگاه کشورها را در اقتصاد جهانی تغییر دهد.

در این نقطه، خاورمیانه دوباره وارد نقشه می‌شود. نه به‌دلیل نوآوری فناورانه یا اکوسیستم استارتاپی، بلکه به‌خاطر سه مزیت ساختاری: انرژی فراوان، زمین گسترده و دولت‌های متمرکز با توان تصمیم‌گیری سریع. در اقتصاد هوش مصنوعی، انرژی‌های قدیم و جدید در تقابل با یکدیگر نیستند. گاز طبیعی برای تولید برق پایدار، انرژی خورشیدی برای کاهش هزینه بلندمدت و زمین ارزان برای احداث دیتاسنترهای عظیم، همگی اجزای یک زنجیره واحد شده‌اند؛ زنجیره‌ای که می‌توان آن را «صنعت محاسبه» نامید.

به همین دلیل است که سرمایه‌گذاری‌های بزرگ در حوزه مراکز داده و زیرساخت‌های محاسباتی، به‌جای اروپا، به سمت کشورهای انرژی‌محور حرکت کرده‌اند. این جابه‌جایی نتیجه آینده‌نگری فناورانه نیست، بلکه پیامد مستقیم رخ دادن پدیده‌ای به نام اقتصاد هوش مصنوعی است.

اما داشتن انرژی به‌تنهایی به‌معنای داشتن قدرت در اقتصاد AI نیست. تجربه اقتصاد نفتی نشان داده است که صادرات خام الزاماً به توسعه صنعتی و خلق ارزش پایدار منجر نمی‌شود. در اقتصاد هوش مصنوعی نیز همین خطر وجود دارد. ممکن است خاورمیانه صرفاً به تأمین‌کننده انرژی و زیرساخت تبدیل شود، در حالی که مالکیت مدل‌ها، داده‌ها، استانداردها و بازارها در جای دیگری شکل بگیرد. در چنین حالتی، حتی سرمایه‌گذاری‌های عظیم در انرژی و دیتاسنتر نیز به مزیت رقابتی پایدار تبدیل نخواهد شد.

این همان «نقطه غیرقابل بازگشت» است؛ تغییری تدریجی که در ابتدا کم‌اهمیت به‌نظر می‌رسد، اما وقتی اثرات آن آشکار شود، بازگشت‌پذیر نیست. هوش مصنوعی الگوی مصرف انرژی جهان را تغییر می‌دهد و کشورهایی که خود را با این تغییر هماهنگ نکنند، ناخواسته از زنجیره ارزش کنار گذاشته می‌شوند.

در این میان، ایران با یک چالش مضاعف روبه‌روست. مسئله اصلی، کمبود استعداد انسانی یا ناآشنایی با فناوری نیست. مشکل در زاویه نگاه به هوش مصنوعی است. AI در ایران هنوز عمدتاً به‌عنوان یک پروژه IT یا فناورانه دیده می‌شود، نه به‌عنوان یک تصمیم اقتصادی–انرژی. سؤال رایج این است که «چطور مدل بومی بسازیم؟» در حالی که سؤال بنیادی‌تر این است: این مدل روی چه زیرساختی اجرا می‌شود، با چه هزینه انرژی، و برای چه جایگاهی در زنجیره جهانی؟

در جهانی که رقابت بر سر برق پایدار، توان محاسباتی و اتصال به بازارهای داده است، سیاست‌های مقطعی و نگاه جزیره‌ای، عملاً ایران را از بازی اصلی دور نگه می‌دارد. حتی اگر مدل بومی هم ساخته شود، بدون زیرساخت رقابتی و امکان اتصال به بازار، خروجی آن محدود و غیرقابل مقیاس خواهد بود.

در نهایت، هوش مصنوعی قرار نیست خاورمیانه را متحول کند؛ همان‌طور که نفت چنین نکرد. اما می‌تواند جایگاه منطقه را در اقتصاد جهانی دوباره تعریف کند. تفاوت میان بازیگر زنجیره ارزش بودن و صرفاً تأمین‌کننده خام ماندن، در نوع تصمیم‌هایی است که امروز گرفته می‌شود. اگر هوش مصنوعی همچنان به‌عنوان یک پروژه نرم‌افزاری دیده شود و نه بخشی از مدل توسعه اقتصادی، قوی سیاه انرژی دیر یا زود اثر خود را نشان خواهد داد؛ با هزینه‌ای که دیگر به‌سادگی قابل جبران نیست.

هوش مصنوعی، انرژی و یک فرصت در حال انقضا برای ایران

در کشوری که بیش از 10 سال است در انتظار پاسخی روشن به سوالFATF است کمی توقع زیادی است که پاسخی صریح و سریع به تولد دنیای جدید هوش مصنوعی بدهد ولی ما مجبور به امید و روایت و پرسش هستیم؛ در روایت‌های رایج از آینده هوش مصنوعی، معمولاً یک فرض نانوشته وجود دارد: اینکه قدرت اصلی در اختیار دارندگان مدل‌ها، پلتفرم‌ها و الگوریتم‌هاست و بقیه کشورها، صرفاً مصرف‌کننده یا در بهترین حالت، پیرو خواهند بود. این روایت، اگرچه بخشی از واقعیت را توضیح می‌دهد، اما تصویر کاملی از اقتصاد سیاسی هوش مصنوعی ارائه نمی‌کند. واقعیت این است که اقتصاد AI بیش از آنکه فقط به داده و الگوریتم وابسته باشد، به زیرساخت، انرژی و ژئوپلیتیک گره خورده است. و دقیقاً در همین نقطه است که خاورمیانه دوباره به مرکز توجه بازمی‌گردد.

هوش مصنوعی صنعتی به‌شدت انرژی‌بر است و آموزش و اجرای مدل‌های بزرگ، به شبکه‌ای از دیتاسنترها نیاز دارد که مصرف برق آن‌ها با صنایع سنگین قابل مقایسه است. برآوردها نشان می‌دهد مصرف برق دیتاسنترها در دهه پیش‌رو رشد چندبرابری خواهد داشت و کشورهایی که نتوانند انرژی پایدار، ارزان و قابل پیش‌بینی تأمین کنند، عملاً از میزبانی این زیرساخت‌ها حذف می‌شوند. به همین دلیل است که انرژی، دوباره از یک کالای استراتژیک سنتی به یک مؤلفه کلیدی در اقتصاد دیجیتال تبدیل شده است.

در این میان، خاورمیانه موقعیتی ویژه دارد. منطقه‌ای که دهه‌ها نقش اصلی آن تأمین انرژی جهان بوده، اکنون می‌تواند در اقتصاد هوش مصنوعی نیز نقشی فراتر از یک بازیگر حاشیه‌ای ایفا کند. اما این نقش به‌طور خودکار محقق نمی‌شود. تفاوت میان کشورهایی که در حال تثبیت جایگاه خود هستند و کشورهایی که صرفاً نظاره‌گرند، در نوع نگاه آن‌ها به رابطه میان انرژی، فناوری و توسعه اقتصادی نهفته است.

کشورهایی مانند امارات و عربستان، هوش مصنوعی را نه به‌عنوان یک «پروژه فناوری»، بلکه به‌عنوان بخشی از استراتژی کلان توسعه می‌بینند. آن‌ها به‌خوبی دریافته‌اند که در اقتصاد AI، مزیت رقابتی تنها در داشتن پردازنده نیست، بلکه در توانایی میزبانی زیرساخت، جذب سرمایه جهانی و تبدیل شدن به گره‌ای غیرقابل حذف در زنجیره ارزش است. سرمایه‌گذاری سنگین در دیتاسنترها، قراردادهای انرژی بلندمدت، مشارکت با شرکت‌های بزرگ فناوری و حتی ورود فعال به بحث‌های حکمرانی داده، همگی نشانه‌هایی از این رویکرد هستند.

در مقابل، نگاه ایران به هوش مصنوعی همچنان پراکنده و پروژه‌محور است. تمرکز غالب بر توسعه داخلی، مدل‌های بومی یا کاربردهای محدود سازمانی، بدون آنکه پیوند روشنی با اقتصاد انرژی یا بازار منطقه‌ای برقرار شود. این رویکرد، در ظاهر به‌دنبال استقلال فناورانه است، اما در عمل می‌تواند به انزوای اقتصادی در یکی از مهم‌ترین تحولات قرن منجر شود.

نخستین فرصت از دست‌رفته ایران، تبدیل انرژی به مزیت رقابتی پایدار در اقتصاد AI است. ایران از نظر منابع انرژی، یکی از غنی‌ترین کشورهای جهان است، اما نبود سیاست انرژی شفاف و پایدار، این مزیت را به عاملی پرریسک برای سرمایه‌گذاران تبدیل کرده است. در اقتصاد هوش مصنوعی، سرمایه‌گذار به دنبال برق ارزانِ امروز نیست؛ به دنبال اطمینان از دسترسی پایدار در سال‌های آینده است. ناپایداری در سیاست‌گذاری، قیمت‌گذاری و تأمین انرژی، این اطمینان را از بین می‌برد و باعث می‌شود سرمایه به‌سمت کشورهایی برود که شاید منابع کمتری دارند، اما چارچوب‌های قابل پیش‌بینی‌تری ارائه می‌دهند.

دومین فرصت از دست‌رفته، جایگاه ژئوپلیتیک ایران در زنجیره زیرساخت دیجیتال منطقه است. ایران می‌توانست به هاب منطقه‌ای دیتاسنترها و شبکه‌های پردازشی تبدیل شود؛ نقطه‌ای که شرق و غرب، شمال و جنوب را به هم متصل کند. اما محدودیت‌های ارتباطی، تحریم‌ها و عدم اتصال به جریان اصلی اقتصاد دیجیتال، این امکان را عملاً از بین برده است. در نتیجه، زیرساخت‌هایی که می‌توانستند در داخل کشور شکل بگیرند، به کشورهای همسایه منتقل شده‌اند.

سومین و شاید مهم‌ترین فرصت از دست‌رفته، مشارکت در شکل‌دهی به قواعد بازی است. اقتصاد هوش مصنوعی فقط بازار نیست؛ مجموعه‌ای از استانداردها، قوانین و سازوکارهای حکمرانی است. کشورهایی که در این مرحله حضور ندارند، ناچار خواهند بود قواعدی را بپذیرند که دیگران نوشته‌اند. ایران، به‌دلیل فاصله ساختاری از نهادهای تصمیم‌ساز جهانی، عملاً از این فرآیند کنار گذاشته شده و این به‌معنای کاهش تدریجی قدرت چانه‌زنی در آینده است.

اما مسئله اصلی شاید نه کمبود منابع باشد و نه محدودیت‌های خارجی؛ بلکه نوع پرسشی است که مطرح می‌شود. پرسش غالب در سیاست‌گذاری این است که «چگونه هوش مصنوعی را توسعه دهیم؟» در حالی که پرسش راهبردی‌تر این است: «در اقتصاد جهانی هوش مصنوعی، ایران قرار است چه نقشی ایفا کند؟» بدون پاسخ روشن به این سؤال، هر اقدام فناورانه‌ای یا به پروژه‌ای کوتاه‌مدت تبدیل می‌شود یا در بهترین حالت، به مصرف داخلی محدود می‌ماند.

اقتصاد هوش مصنوعی با سرعتی شگرف در حال شکل‌گیری است که مجال آزمون‌وخطای طولانی باقی نمی‌گذارد. کشورهایی که امروز جایگاه خود را تثبیت می‌کنند، فردا قواعد بازی را می‌نویسند. در چنین شرایطی، تأخیر در تصمیم‌گیری نه‌تنها به عقب‌ماندگی فناورانه، بلکه به قفل شدن در نقش‌های کم‌ارزش در زنجیره جهانی منجر می‌شود.

جمع‌بندی این بحث ساده اما نگران‌کننده است: هوش مصنوعی اشتهای جهان به انرژی را تغییر داده است، اما اشتهای اصلی آن، به حکمرانی هوشمند و تصمیم‌گیری به‌موقع است. خاورمیانه این تغییر را فهمیده و برخی کشورها در حال بازتعریف جایگاه خود هستند. ایران نیز همچنان فرصت انتخاب دارد، اما این فرصت نامحدود نیست. هرچه پاسخ به این سؤال دیرتر داده شود که " AI از ما چه می‌خواهد و ما چه پاسخی به آن خواهیم داد"، هزینه بی تصمیمی، هر روز بیشتر خواهد شد.