به گزارش اکوایران، استفان والت، استاد برجسته روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد در ستون هفتگی خود برای فارن پالیسی نوشت: قسم می‌خورم، برنامه‌ام این بود که این هفته در مورد چیزی غیر از رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ بنویسم، اما سیل سیاست‌های بدی که از کاخ سفید به بیرون سرازیر می‌شود، غیرقابل چشم‌پوشی است. من باید در مورد مسائلی بنویسم که اهمیت دارند، و سیاست خارجی قدرتمندترین کشور جهان قطعاً یکی از آن‌هاست، به‌ویژه زمانی که به ناگهان تغییراتی گسترده و غیرمعمول در آن به‌وجود می‌آید.

مسئله اصلی این است که اعمال تعرفه‌ها توسط ترامپ، خروج او از سازمان بهداشت جهانی، و دیگر ابتکارات اخیر او چه تاثیری بر زندگی آمریکایی‌ها خواهد داشت. و بخشی از پاسخ به این سوال به واکنش بقیه جهان به تلاش‌های زورگویانه و قلدرمآبانه ترامپ بستگی دارد - ابتدا با برخی از نزدیک‌ترین متحدان آمریکا.

برخورد دو نظریه

چنان‌که من می‌بینم، آنچه که در اینجا داریم یک برخورد نظریه‌های رقیب در مورد نحوه کارکرد جهان است. اولی، نظریه تعادل قدرت/تهدید است؛ دومی، نظریه خِیر عمومی است. هر دو دیدگاه چیزهای مهمی در مورد نحوه کارکرد جهان به شما می‌گویند؛ سوال این است که کدام‌یک بینش واضح‌تری از آنچه که احتمالاً در حال رخ دادن است، ارائه می‌دهد.

بیایید با نظریه تعادل تهدید شروع کنیم. منطق آن ساده است: در جهانی که هیچ مرجع مرکزی وجود ندارد، اگر یک دولت بیش از حد قدرت پیدا کند، تمام دولت‌ها نگران می‌شوند، زیرا نمی‌توانند مطمئن باشند که آن قدرت چگونه از منابع خود استفاده خواهد کرد. نتیجه این است که دولت‌های ضعیف‌تر تمایل شدیدی برای به هم‌پیوستن برای کنترل قدرت‌های قوی‌تر دارند تا اگر آن‌ها سعی کنند دولت‌های ضعیف‌تر را تسخیر یا تحت سلطه قرار دهند، آن‌ها را شکست دهند. این تمایل به تعادل زمانی بیشتر می‌شود که قدرت بزرگ از نظر جغرافیایی نزدیک باشد؛ یک نیروی نظامی قدرتمند داشته باشد که به نظر می‌رسد عمدتاً برای تسخیر دیگران طراحی شده است؛ یا اگر به نظر برسد که نیت‌های سوءی دارد، که به همین دلیل من همیشه استدلال کرده‌ام که دولت‌ها سعی در متعادل کردن تهدیدات دارند، نه صرفاً قدرت‌ها.

دونالد ترامپ

از جمله نکات قابل‌توجه این که این نظریه به توضیح یک تناقض برجسته و ماندگار در سیاست جهانی کمک می‌کند. ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم، قدرتمندترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان بوده است، اما بیشتر قدرت‌های بزرگ و متوسط جهان ترجیح دادند به جای مقابله با آن، با آن هم‌پیمان شوند. آن‌ها به دنبال سوار شدن بر قطار ایالات متحده نبودند (یعنی به واشنگتن نمی‌پیوستند تا آن را راضی کنند)؛ بلکه با ایالات متحده علیه کشورهایی (مانند اتحاد جماهیر شوروی) که در نزدیکی آن‌ها قرار داشتند و به نظر می‌رسید جاه‌طلبی‌های خطرناکی دارند، ائتلاف می‌کردند. نتیجه این شد که: سیستم ائتلافی ایالات متحده در طول جنگ سرد همواره از نظر اقتصادی غنی‌تر، از نظر نظامی قوی‌تر، و از نظر نفوذ مؤثرتر از هم‌پیمانان مسکو بود.

یک شریک مفید و نه یک خطر جدی

با وجود قدرت عظیمش، ایالات متحده هرگز با یک ائتلاف متعادل‌کننده با قدرت برابر رو در رو نشد. بخشی از این امر به دلیل فاصله جغرافیایی آن از دیگر مراکز اصلی قدرت جهان بود، اما همچنین به این دلیل بود که بسیاری از کشورهای کلیدی، از جمله همسایگان نزدیک مانند کانادا، آن را تهدیدآمیز نمی‌دیدند. این وضعیت حتی در دوران تک‌قطبی که ایالات متحده به‌تنهایی در رأس قدرت جهان ایستاده بود و انتظار می‌رفت سایر کشورها تلاش بیشتری برای مهار نفوذ آن انجام دهند، همچنان پابرجا بود. برخی تلاش‌های محدود برای ایجاد «تعادل نرم» وجود داشت، اما عمدتاً در میان بازیگران متوسط، مانند «محور مقاومت» در خاورمیانه. اگرچه هم‌پیمانان ایالات متحده اغلب قضاوت‌های این کشور را زیر سؤال می‌بردند و نگران بودند که سیاست‌های ایالات متحده به‌طور ناخواسته به آن‌ها آسیب برساند (حمله به عراق در سال 2003 این نگرانی‌ها را تأیید کرد)، در مجموع آن‌ها هنوز ایالات متحده را به‌عنوان یک شریک مفید و نه یک خطر جدی می‌دیدند. برتری ایالات متحده نیز قابل‌تحمل بود زیرا هم دولت‌های دموکرات و هم جمهوری‌خواه نفوذ قابل‌توجه خود را از طریق نهادهای چندجانبه‌ای مانند ناتو اعمال می‌کردند و به‌طور کلی با رهبران هم‌پیمانان با احترام رفتار می‌کردند، حتی زمانی که آن‌ها را تحت فشار می‌گذاشتند تا خواسته‌های واشنگتن را اجرا کنند.

موقعیت جغرافیایی آمریکا تغییری نکرده و همچنان یک دارایی بزرگ است. اما رویکرد جنگ‌طلبانه دولت ترامپ نسبت به کشورهای سنتاً طرفدار آمریکا، مانند کانادا یا دانمارک، بی‌سابقه است. اکنون نه تنها هم‌پیمانان آمریکا باید نگران این باشند که ایالات متحده دیگر قابل‌اعتماد نیست (زیرا ترامپ معتقد است قوانین بی‌معنی هستند و بدون تردید چیزی را روز سه‌شنبه وعده می‌دهد و روز جمعه پس می‌گیرد)، بلکه باید نگران این باشند که ایالات متحده به‌طور فعالانه‌ای خصمانه است. زمانی که رئیس‌جمهور تهدید می‌کند که کانال پاناما را دوباره تصرف کند، گرینلند را فتح کند یا کانادا را ایالت پنجاه‌ویکم آمریکا کند - صرف‌نظر از اینکه معاهدات موجود چه می‌گویند یا نظر پاناما، دانمارک یا مردم گرینلند چیست - تمام کشورها باید نگران این باشند که ممکن است آن‌ها هدف بعدی باشند.

کانادا مکزیک

هماهنگ‌شدن علیه آمریکا

همان‌طور که نظریه تعادل تهدید پیش‌بینی می‌کند، برخی رهبران این کشورها در حال حاضر خواهان تلاش‌های هماهنگ برای مقاومت در برابر دستورکار خطرناک ترامپ هستند. هفته گذشته، کریستیا فریلند، وزیر پیشین دارایی کانادا (که امیدوار است جایگزین جاستین ترودو به‌عنوان رهبر حزب لیبرال شود)، خواستار برگزاری نشستی میان مکزیک، پاناما، کانادا و اتحادیه اروپا شد تا پاسخ‌های مشترکی به تعرفه‌ها و تهدیدهای حاکمیتی ترامپ تدوین شود. زمانی که هواداران هاکی در کانادا سرود ملی ایالات متحده را هو می‌کنند – اتفاقی که این آخر هفته رخ داد -می‌توان فهمید که اوضاع به‌شدت بحرانی است. مصر، اردن، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، تشکیلات خودگردان فلسطین و اتحادیه عرب با صدور بیانیه‌ای مشترک به‌صراحت پیشنهاد ترامپ مبنی بر پاکسازی قومی فلسطینیان از غزه و کرانه باختری را رد کردند. اگر ترامپ مسیر فعلی خود را ادامه دهد، چنین تلاش‌هایی به‌طور قطع افزایش خواهد یافت و برخی کشورها به دنبال کمک از پکن خواهند بود، حتی اگر فقط برای به‌دست آوردن اهرم بیشتر در برابر واشنگتن باشد.

این یک تغییر بنیادین در سیاست خارجی ایالات متحده است و به‌ناچار تفاوت‌های درک‌شده میان ایالات متحده و رقبای ابرقدرتش را کاهش خواهد داد. شرکای آسیایی آمریکا برای همکاری با واشنگتن مشتاق بوده‌اند (و حتی برخی از سیاست‌های خود را برای راضی نگه‌داشتن رهبران ایالات متحده تعدیل کرده‌اند) زیرا نگران توازن قدرت منطقه‌ای و خواستار کمک ایالات متحده برای حفظ آن هستند. اما اگر ایالات متحده شروع به رفتار مشابه روسیه و چین کند و همچنان تهدید جنگ‌های تجاری جدید را ایجاد کند، مزایای ارتباط نزدیک با واشنگتن کاهش خواهد یافت. کشورهایی که عادت به پیروی از رهبری ایالات متحده داشتند، احتمالاً به دنبال راهکارهای جایگزین و استراتژی‌های دیگری برای محافظت از خود در برابر بی‌ثباتی‌های ایالات متحده خواهند بود.

به‌طور خلاصه، یکی از نظریه‌های پایدار و قدرتمند در سیاست جهانی نشان می‌دهد که رویکرد رادیکال ترامپ در سیاست خارجی نتیجه معکوس خواهد داشت. او ممکن است در کوتاه‌مدت چند امتیاز کسب کند، اما نتایج بلندمدت آن افزایش مقاومت جهانی و ایجاد فرصت‌های جدید برای رقبای آمریکا خواهد بود.

روسیه چین

«تفرقه بینداز و حکومت کن»

اینجاست که نظریه خیر عمومی وارد میدان می‌شود و مسیر متفاوتی را نشان می‌دهد. مهار قدرت آمریکا نیازمند اقدام هماهنگ و پذیرش هزینه‌های مخالفت است. جلب دیگر کشورها برای صف‌آرایی در برابر ترامپ زمان‌بر خواهد بود و برخی دولت‌ها وسوسه خواهند شد که به جای مشارکت فعال، صرفاً نظاره‌گر باشند و امیدوار باشند که دیگران کارهای سخت را انجام دهند. در چنین شرایطی، ایالات متحده می‌تواند از سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» بهره ببرد و تلاش کند با ارائه امتیازات فردی، برخی کشورها را از این اتحاد جدا کند. نباید دشواری تشکیل یک ائتلاف متعادل‌کننده را دست کم گرفت، به‌ویژه برای کشورهایی که سیستم‌های سیاسی‌شان تحت فشار است - و این دقیقاً همان چیزی است که ترامپ روی آن حساب باز کرده است.

اما نکته‌ای که باید در نظر داشت این است که نگه داشتن دنیا در وضعیت «عدم تعادل» مستلزم استفاده گزینشی از قدرت آمریکا و خودداری قابل‌توجه از اعمال فشار است. این به معنای اجتناب از تحقیر کشورهای ضعیف‌تر یا رهبران آن‌ها در هر فرصت ممکن است. کشورهای دیگر باید متقاعد شوند که واشنگتن به وعده‌های خود پایبند خواهد ماند و توافق یا اعطای امتیاز به درخواست‌های جدید منجر نخواهد شد.

متأسفانه، خویشتن‌داری، وفای به عهد، و برخورد محترمانه با دیگران هرگز بخشی از راهبرد ترامپ نبوده‌اند و انتصاب افرادی که توانایی محدودی دارند و در حالی که وی ساختار خدمات غیرنظامی را تضعیف می‌کند، احتمال اجرای با ظرافت سیاست خارجی ایالات متحده را حتی کمتر می‌کند.

هیچ‌کس تردیدی ندارد که ایالات متحده «مشت آهنین» دارد، اما اکنون قرار است ببینیم چه اتفاقی می‌افتد وقتی «دستکش مخملی» کنار گذاشته می‌شود. همان‌طور که واقع‌گرایان دهه‌ها هشدار داده‌اند و تجربه‌ی مهاجمان گذشته به ما یادآوری می‌کند، دولت‌هایی که از دیپلماسی تهدید و تنبیه استفاده می‌کنند، در نهایت با عبور دادن دیگران از هرگونه موانع اولیه برای تشکیل ائتلاف و جمع‌آوری حمایت، دوستان کمتر، دشمنان بیشتر و تأثیرگذاری کمتری خواهند داشت. هرگز تصور نمی‌کردم که ایالات متحده بتواند به‌طور دائمی نزدیک‌ترین همسایگان و بسیاری از شرکای دیرینه خود را از دست بدهد، اما دقیقاً به همین سمت پیش می‌رویم.