مرتضی طلایی درباره لباس شخصی ها گفت: استفاده از این نوع گروه‌ها، چه به صورت خودسر و چه به صورت سازمان‌یافته، هدایت‌شده و ابزاری، در نهایت خودشان تبدیل به تهدید می‌شوند. به همین دلیل، شاید علی‌رغم تمام هزینه‌های سنگینی که پرداخت کردم، در طول دورانی که در اصفهان، مازندران و تهران حضور داشتم، اجازه ورود این افراد را ندادم.

به گزارش اکوایران به نقل از خبرآنلاین، مرتضی طلایی، رئیس پلیس پیشین تهران بزرگ، به بیان نکاتی درباره اعتراضات کوی دانشگاه، ورود شیرین عبادی به کشور و انتقادات به حضور لباس شخصی ها و ... پرداخت. در ادامه بخشی از این گفت و گو را می خوانید؛

 *در مورد همین کوی دانشگاه؛ برای مثال حضور عده‌ای که به «لباس شخصی» معروف هستند به دستور چه کسی است؟ این افراد هزینه زیادی ایجاد می‌کنند.

این‌ها حواشی موضوع است. اگر در سطح بالا و مدیریت ارشد کشور نگاه خود را اصلاح می‌کردیم، چنین گروه‌های فشاری ایجاد نمی‌شدند که این اتفاقات رخ دهد و ما مجبور شویم از این گروه‌های فشار برای مدیریت و برخورد با یک اعتراض استفاده کنیم. در همه جوامع، گروه‌های فشار بوده و هست و خواهد بود. کافی است کشورهای آلمان، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی را بررسی کنید؛ آن‌ها هم گروه‌های فشار دارند و در کشور ما هم برای این گروه‌ها نامگذاری شده است. نقطه مقابل آن‌ها نیز گروه دیگری است. همه این کلونی‌ها وجود دارند.

لباس شخصی‌ها نگرانند به مقدسات توهین شده باشد

نکته اصلی این است که چرا در مدیریت و جامعه خود، به جای گفتگو و رعایت سعه صدر، به خود اجازه می‌دهیم با این ابزار و شیوه‌ها با هم تسویه‌حساب کنیم و مشکل را حل کنیم؟ تجربه شخصی من از ورود گروه‌هایی که به نام «لباس شخصی» شناخته می‌شوند، شامل اصفهان، مازندران و تهران بوده است. این افراد معمولاً با انگیزه‌های ارزشی وارد عمل می‌شوند؛ به این معنا که نگرانند به مقدسات توهین شده باشد یا اینکه تجمع و اعتراض، تهدیدی برای کشور، مردم، نظام و انقلاب باشد. آن‌ها از سر احساس مسئولیتی که برای خود قائل هستند، وارد این فضا شده‌اند.

در طول دورانی که در اصفهان، مازندران و تهران حضور داشتم، اجازه ورود این افراد را ندادم

* چه کسی این مسئولیت را به آن‌ها می‌دهد؟ این حاشیه امنی که دارند از کجا می‌آید؟

وقتی در مدیریت جامعه تصمیم‌گیری درست صورت نمی‌گیرد، در نتیجه ناچار به استفاده از ابزارهای جانبی می‌شویم. در اعتراضات پیشین، یکی از مدیران و فرماندهان یکی از نهادهای ما اظهار داشت که در برخورد با فلان موضوع، از فلان افراد استفاده کرده‌ایم. به نظر من، اصل این موضوع یک امر اشتباه است. زیرا از طرفی، همان افرادی که در تجمعات وارد شدند و از آن‌ها استفاده شد، خودشان تهدید بودند. از نگاه من، آن‌ها که پلیس محسوب می‌شدند، تهدید به شمار می‌آمدند.

در یک نگاه طولی، استفاده از این نوع گروه‌ها، چه به صورت خودسر و چه به صورت سازمان‌یافته، هدایت‌شده و ابزاری، در نهایت خودشان تبدیل به تهدید می‌شوند. به همین دلیل، شاید علی‌رغم تمام هزینه‌های سنگینی که پرداخت کردم، در طول دورانی که در اصفهان، مازندران و تهران حضور داشتم، اجازه ورود این افراد را ندادم.

دلیلی که از اصفهان منتقل شدم و مجبور شدم یا جابجا شدم، ناشی از ایستادن من در مقابل همین گروه‌ها بود. یادم است دستور اکران فیلم «آدم برفی» داده شده بود و در یکی از سینماهای اصفهان هم اکران شد. عده‌ای اعتراض کردند و پرسیدند چرا؟ گفتم مجوز گرفته است. آن‌ها در خیابان اعتراض کردند و خیابان را بستند و حرکت‌های مشابهی انجام دادند. من وظیفه قانونی داشتم و رئیس پلیس شهر بودم و باید امنیت را رعایت می‌کردم. با تذکر، درخواست، خواهش و تمنا، توجه نکردند و این موضوع منجر به برخورد بین نیروهای تحت امر من و آن افراد شد. در نتیجه، عده‌ای از پدرخوانده‌ها و کسانی که خود را مافوق انقلابی‌گری می‌دانستند و پشت آن‌ها بودند، شروع به این صحبت کردند که چرا این رخ داده و آقای طلایی اجازه داده با این افراد برخورد شود. این مسائل به هم پیوست و منجر به تنبیه من شد.

وقتی خانم عبادی به تهران آمد، جمعیت بی‌شماری به استقبال او آمد

در خود تهران هم چنین اتفاقاتی رخ داده است، اما من این‌ها را حاشیه می‌دانم. به این اعتقاد دارم و تجربه خدمتی من نشان می‌دهد که در تمام حوادث، اجتماعات، اعتراضات و بحران‌هایی که در طول خدمت من رخ داده، به ویژه در تهران که از روزی که به تهران آمدم، شامل حادثه ۱۱ سپتامبر، چهارشنبه‌سوری، سیزده‌بدر و سالگرد حضرت امام بوده، پلیس شدیداً درگیر بوده تا امنیت را برقرار کند. مسائل ساده‌ای مانند شام غریبان عاشورا در میدان محسنی نیز بحران می‌ساخت. از سالی که ۳۶۵ روز داشت، ۲۲۰ روز در آماده‌باش بودیم و میانگین آن شامل چندین مورد حاد بود. سالگرد مرحوم فروهر، مرحوم بازرگان و ورود خانم شیرین عبادی نیز داستانی خاص داشت. با چنین صحنه‌ها و روزهایی مواجه بودیم، اما به اعتقاد من، با نوع رویکردی که به آن اعتقاد داشتم و اعمال کردم، تمام این مسائل بدون هزینه مدیریت می‌شد.

وقتی خانم عبادی به تهران آمد، جمعیت بی‌شماری به استقبال او آمد. تا محدوده میدان آزادی، ترافیک و تجمع پراکنده داشتیم. ایشان با نگاه، ادبیات و رویکرد خود آمده بودند، اما در یک نتیجه عاقلانه و پذیرفتن این واقعیت که شخصیت ایشان محبوبیت و پذیرش در جامعه دارد، من با ایشان صحبت کردم و درخواست کردم که ورودشان به سطح شهر می‌تواند مشکل‌آفرین باشد و نظم شهر را به هم بزند. تقاضا کردم با ما همراهی کنند تا ایشان را به منزل برسانیم و دوستان و طرفدارانشان به ترتیب با ایشان دیدار کنند. همان‌جا در سالن، جایگاه اولیه درست کردیم و گفتیم می‌توانند با مخاطبان خود سلام و علیکی داشته باشند. ایشان سلامی کردند و سپس سوار ماشین شدند و من خودم ایشان را به منزل رساندم و کار تمام شد.

اگر رویکرد ما امنیتی بود، نباید اجازه می‌دادیم تجمعی شکل بگیرد و نباید اجازه می‌دادیم افرادی وارد شوند. طبیعی بود که اجرای هرکدام از اقدامات ما می‌توانست زمینه‌ای برای تشدید بحران ایجاد کند. ناگهان یک پذیرش اجتماعی که در آن شخصیتی به همراه طرفدارانش حضور یافته بودند، به زد و خورد، بحران، برهم خوردن نظم و انضباط شهری، تخریب اموال عمومی، دستگیری، بازداشت، زندان و تشکیل پرونده و… تبدیل می‌شد. اگر مدیریت بحران، سعه‌صدر و تدبیر داشته باشد و نگاهش اجتماعی باشد، به همین سادگی می‌تواند مسئله را حل کند.