به گزارش اکوایران، به نقل از اقتصادنیوز ، در آستانه یک‌سالگی جنگ در اوکراین، استفان والت، نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل مقاله‌ای را در مجله فارن‌افرز منتشر کرده و در آن نحوه اتحادها در عرصه بین‌المللی را مورد بازبینی قرار داده است. این مقاله را در دو بخش ترجمه شده که در ادامه بخش اول آن ارائه می‌شود:

موازنه قوا یا مهار تهدیدات؟

ناتو در ابتدا، برای جلوگیری از وقوع یک جنگ بزرگ دیگر در اروپا ایجاد شد؛ وظیفه‌ای که برای چندین دهه به خوبی انجام شد. تا یک سال پیش که روسیه به اوکراین حمله کرد، فارغ از جنگ کوتاه کوزوو در سال 1999، اعضای آن هرگز مجبور نبودند با هم بجنگند یا برای پاسخی مشترک به یک تجاوز هماهنگ شوند. بنابراین، پاسخ ناتو شواهد تازه و واقعی در مورد نحوه عملکرد اتحادهای معاصر در عمل ارائه می‌دهد.

رفتار اخیر روسیه و غرب تأیید می‌کند که دولت‌ها نه برای ایجاد توازن قوا، بلکه برای مهار تهدیدات، متحد می شوند. روشی که ناتو این کار را انجام داده نیز درس‌های فراوانی در مورد فضایل این اتحاد و آسیب‌شناسی‌های پایدار آن آشکار کرده است. جنگ ممکن است به ناتو جان تازه‌ای بخشیده  و ارزش رویه‌های تثبیت شده آن را نشان دهد، اما هم‌چنین بر میزان وابستگی خطرناک اعضای اروپایی آن به ایالات متحده تأکید می کند.

اهمیت اتحادها در نظام چندقطبی

همان‌طور که جهان به سمت نظام چندقطبی پیش می رود، اتحادها اهمیت بیش‌تری پیداخواهند کرد. در عصری که هیچ کشوری بدون چالش در رأس نظام بین‌الملل قرار ندارد، موفقیت به توانایی قدرت‌های رقیب برای تشکیل گروه‌بندی منسجم و توانا و اعمال قدرت به طور جمعی بستگی دارد. مهم‌تر از همه، تهاجم به اوکراین و پیامدهای آن نشان می‌دهد که رهبران اگر نتوانند دلیل شکل‌گیری اتحادها و نحوه عملکرد آن‌ها را درک کنند، فاجعه می‌آفرینند.

بر هم زدن توازن

مفهوم توازن قوا -این ایده که کشورها معمولاً در مواجهه با رقبای قدرتمند با هم متحد می‌شوند- دهه‌ها مورد پذیرش بود، اما در واقعیت، کشورها معمولاً در پاسخ به تهدیدات روبرو به دنبال متحدانی می گردند.

البته دولت‌های قدرتمند نسبت به کشورهای ضعیف‌تر می‌توانند تهدیدکننده‌تر باشند، اما این‌که کجا واقع شده‌اند و نیت‌هایشان چگونه درک می‌شود می‌تواند به همان اندازه مهم باشد. دولت‌های قوی معمولاً برای همسایگان نزدیک خود نگران‌کننده‌تر به نظر می‌رسند، به‌ویژه زمانی که به تصور می‌شود مایل به استفاده از زور برای تغییر وضعیت موجود هستند.

چرا مسکو از گسترش ناتو به هراس افتاد؟

چنین تمایلی توضیح می‌دهد که چرا مسکو گسترش ناتو را یک تهدید می‌دید: اتحاد قدرتمندی از دموکراسی‌های ثروتمند به سمت مرزهای روسیه نزدیک شده بود. علاوه بر این، قوی‌ترین عضو آن اتحاد، ایالات متحده، آشکارا به گسترش نهادهای لیبرال متعهد بود و در چندین مورد اخیر از زور برای این کار استفاده کرده بود. مسکو که احساس خطر می کرد، با نزدیک شدن به چین و تلاش برای جلوگیری از حرکت ناتو به شرق واکنش نشان داد، اما نتوانست اوکراین را متقاعد کند که از هدف پیوستن به غرب دست بردارد یا ناتو را متقاعد کند که سیاست «درهای باز» -کشوری که شرایط‌ش را برآورده کند می‌تواند برای پیوستن درخواست دهد- خود را به حالت تعلیق درآورد. 

متأسفانه در مورد روسیه، واکنش این کشور به گسترش ناتو صرفاً احساس تهدیدی را که توسط ایالات متحده و اروپا احساس می‌شد تقویت کرد و باعث شد غرب حتی بیشتر به اوکراین نزدیک شود. هنگامی که روسیه کریمه را پس از انقلاب میدان 2014 -که رئیس جمهور طرفدار روسیه اوکراین را برکنار کرد- تصرف کرد، ایالات متحده و متحدانش تحریم‌های جدیدی وضع و شروع به تسلیح و آموزش ارتش اوکراین کردند. تلاش‌های روسیه برای مداخله در انتخابات آمریکا و اروپا و تلاش‌هایش برای مسموم کردن تبعیدیان روس و دیگر مخالفان سیاسی نگرانی‌های غرب را تشدید کرد. ملاحظات دونالد ترامپ در مورد ناتو، ایالات متحده را از استقرار نیروهای اضافی در اروپا منصرف نکرد و حمایت از اوکراین در زمان جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، بیشتر شد.

حمله به اوکراین در فوریه 2022 هرگونه شک و تردید در مورد اهداف تجدیدنظرطلبانه مسکو را از بین برد و واکنش سریع و گسترده‌ای را برانگیخت. اعضای ناتو و اتحادیه اروپا تحریم‌های اقتصادی بی‌سابقه‌ای را علیه روسیه اعمال کردند و بریتانیا، ایالات متحده و سایر کشورها شروع به ارسال سلاح‌های پیشرفته، آموزش نظامی، حمایت مالی و اطلاعاتی به کیف کردند. آلمان مسیر خود را کاملاً معکوس کرد و از تلاش‌های اروپا برای محدود کردن واردات انرژی از روسیه حمایت  و خود را متعهد به افزایش نظامی بزرگ کرد. سوئد و فنلاند نیز برای عضویت در ناتو درخواست دادند.

اراده معطوف به زور

این واکنش ها نباید کسی را متعجب کند. اگرچه ارتش این کشور در طول جنگ عملکرد ضعیفی داشته، روسیه هم‌چنان یک قدرت صنعتی بزرگ با ذخایر قابل توجهی از سلاح‌های هسته‌ای، ارتش بزرگ و پتانسیل نظامی قابل توجهی است. این کشور با چندین عضو ناتو از جمله کشورهای آسیب‌پذیر بالتیک هم مرز است. 

شاید مهم‌تر از همه، حمله به اوکراین نشان داد که ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، مایل به استفاده از نیروی نظامی برای تغییر وضعیت موجود اروپا است. اگر این تلاش‌ها به موفقیت برسد، منطقی است که دیگر دولت‌های منطقه با این سئوال مواجه باشند که آیا ممکن است هدف بعدی باشند یا خیر.

البته از منظر مسکو، این ایالات متحده و متحدانش بودند که تلاش داشتند تا وضعیت موجود در اروپا را تغییر دهند که مخالف منافع این کشور باشد. ناتو این کار را بدون توسل به نیروی نظامی انجام داده بود. از آن‌جایی که اوکراین می‌خواست به ناتو بپیوندد و این ائتلاف هم‌چنان از این هدف حمایت می‌کرد، روسیه تنها می‌توانست امیدوار باشد که الحاق اوکراین را با تهدید به استفاده از زور و سپس تهاجم متوقف کند، که به نوبه خود تصورات غربی‌ها از تهدید را به نقاط جدیدی افزایش داد.

انتخاب تیم‌ها

برای شواهد بیش‌تر مبنی بر توازن دولت‌ها در برابر تهدیدها -ونه قدرت- رفتار غیرمنتظره سوئد و فنلاند پس از تهاجم را در نظر بگیرید. نه تنها این دو کشور سیاست بی‌طرفی را که برای چندین دهه -و در مورد سوئد برای قرن‌ها- به خوبی جواب داده بود، کنار گذاشتند، بلکه آن‌ها این کار را پس از ناکامی نظامی روسیه و افشای نارسایی‌های نظامی این کشور انجام دادند.

 روسیه در سال 2022 به طور قابل توجهی ضعیف‌تر از اتحاد جماهیر شوروی سابق بود، اما پوتین بیش‌تر از رهبران اتحاد جماهیر شوروی تمایل داشت تا از قدرت نظامی برخوردار شود و روسیه را برای سوئدی‌ها و فنلاندی‌ها تهدیدآمیزتر کرد و باعث شد آن‌ها به دنبال حمایت بیش‌تر از عضویت در ناتو باشند.

تمایل دولت‌ها به توازن در برابر تهدیدها هم‌چنین توضیح می دهد که چرا برخی از بازیگران در حاشیه مانده‌اند. حمله روسیه به اوکراین هیچ تهدیدی برای اسرائیل یا برخی از اعضای برجسته جنوب جهانی از جمله هند و عربستان سعودی ایجاد نمی‌کند و اتخاذ موضع محکم‌تر علیه روسیه، منافع این کشورها را به خطر می‌اندازد. رهبران ایالات متحده و ناتو از چنین رفتارهای منفعت‌طلبانه ناامید شده‌اند، اما آن‌ها نباید تعجب کنند.

اشتباه بزرگ پوتین

ناکامی پوتین در به رسمیت شناختن این دولت‌ها برای متعادل کردن تهدیدها -و اینکه نقض هنجارهای موجود به ویژه برای غرب نگران‌کننده بود- یک اشتباه بزرگ بود. به نظر می‌رسد او تصور می‌کرد که کیف قبل از اقدام ناتو سقوط می‌کند یا اینکه اعضای آن واکنش خود را به اعتراضات و تحریم‌های لفظی محدود می‌کنند. او در هر دو زمینه اشتباه می کرد و روسیه اکنون خود را در حال مبارزه با حریفی می بیند که توسط شرکایی  با تولید ناخالص داخلی بیش از 40 تریلیون دلار (در مقایسه با 1.8 تریلیون دلار روسیه) حمایت می‌شود که صنایع دفاعی آن کشنده‌ترین سلاح‌های جهان را تولید می‌کنند. این نابرابری در منابع کلی، پیروزی اوکراین را تضمین نمی‌کند، اما آنچه را که پوتین انتظار داشت به یک جنگ فرسایشی پرهزینه تبدیل کرده است.

روسیه به روش های دیگری عمل کرده که به اتحاد ائتلاف مخالف کمک کرده است. برخلاف اتو فون بیسمارک، اولین رهبر امپراتوری آلمان، که با زیرکی فرانسه را برای حمله به پروس در سال 1870 مسئول کرد، پوتین مسئولیت تهاجم را محکم بر دوش خود گذاشت. روسیه دلایل موجهی برای نگرانی در مورد تلاش برای الحاق اوکراین به نهادهای اقتصادی و امنیتی غرب داشت. اما به نظر می‌رسد که درخواست پیش از جنگ ناتو برای تضمین دائمی بی‌طرفی اوکراین و خارج کردن تمامی نیروهای نظامی از قلمرو اعضایی که پس از سال 1997 پذیرفته شده‌اند، بهانه‌ای برای تهاجم باشد تا موضعی جدی برای مذاکره. اگر منصف باشیم، مقامات غربی برای رسیدگی به نگرانی‌های مشروع روسیه کاری انجام نداده بودند، اما خواسته‌های غیرواقعی مسکو این شکست را پنهان کرد و روسیه را به یک راه‌حل سیاسی بی‌علاقه جلوه داد.