به گزارش اکوایران، هال برندز، استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه جانز هاپکینز و ستون‌نویس فارن پالیسی یادداشتی منتشر کرده است با عنوان «نبرد برای اوراسیا». اکوایران این یادداشت را در دو بخش منتشر خواهد کرد:

ظهور ائتلافی از خودکامگی‌ها در اوراسیا 

جنگ در اوکراین شاید پیامدهای مثبتی هم داشته است: روسیه‌ای که با تهاجم خود تضعیف شده است، ایالات متحده که مرکزیت قدرت و رهبری خود را دوباره کشف کرده است، جامعه دموکراتیکی که -برای سال‌های خطیر پیش رو- متحد شده و انرژی گرفته است. هم‌چنین یک نتیجه بسیار شوم وجود خواهد داشت: ظهور ائتلافی از خودکامگی‌های اوراسیا که به واسطه نزدیکی جغرافیایی به یکدیگر و خصومت ژئوپلیتیکی با غرب، با هم مرتبط شده‌اند. نابخردی رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، همانطور که دموکراسی‌های پیشرفته را گرد هم جمع کرده، ساخت «قلعه اوراسیا» را نیز تسریع کرده است، که توسط دشمنان جهان آزاد اداره می‌شود.

حکومت‌های تجدید نظر طلب- چین، روسیه، ایران، و تا حدی کره شمالی- صرفاً برای قدرت در منطقه خود تلاش نمی‌کنند. آنها در حال ایجاد شراکت‌های استراتژیک درهم تنیده در سراسر بزرگترین خشکی جهان هستند و شبکه‌های تجاری و حمل و نقل را فراتر از دسترس دلار آمریکا و نیروی دریایی ایالات متحده تقویت می‌کنند. این هنوز یک اتحاد تمام عیار از خودکامگی‌ها نیست. با این حال، این بلوک از دشمنان، منسجم‌تر و خطرناک‌تر از هر چیزی است که ایالات متحده در دهه‌ها با آن مواجه شده است.

قرن اوراسیا

تمام درگیری‌های بزرگ دوران مدرن، رقابت‌هایی بر سر اوراسیا بوده است، جایی که ائتلاف‌های متخاصم برای تسلط بر این ابرقاره و اقیانوس‌های اطراف آن با هم درگیر شده‌اند. قرن آمریکایی، در واقع قرن اوراسیا بوده است: وظیفه حیاتی واشنگتن به عنوان یک ابرقدرت در این دوره، حفظ تعادل جهان از طریق تقسیم اوراسیا بوده است. اکنون ایالات متحده دوباره رهبری ائتلافی از متحدان دموکراتیک در حاشیه اوراسیا را در برابر گروهی از رقبای مرکزی بر عهده دارد - در حالی که دولت‌های نوسانی کلیدی در این میان برای کسب امتیاز مانور می‌دهند.

کشورهایی مانند ترکیه، عربستان سعودی و هند به دلیل جغرافیا و نفوذی که دارند، نقش مهمی در این دوران از رقابت بازی می‌کنند. در بسیاری از موارد، این قدرت‌ها مصمم هستند که در هر دو طرف زمین بازی کنند. مهار چالش اوراسیا مستلزم تقویت پیوندها در داخل و میان شبکه‌های اتحادی ایالات متحده است. با این حال، آنچه که لحظه کنونی را به شدت دلهره‌آور می‌کند این است که دولت‌های نوسانی فرصت‌طلب نیز نقش مهمی در شکل دادن به نبردِ بین قلعه اوراسیا و جهان آزاد خواهند داشت.

ابرقاره شکننده

اوراسیا مدت‌هاست که منطقه استراتژیک شکننده کلیدی جهان بوده است، چراکه جایی است که ثروتمندترین و قدرتمندترین کشورها - به استثنای ایالات متحده - در آن قرار دارند. و از اوایل قرن بیستم، این ابرقاره گسترده شاهد درگیری‌های بی‌رحمانه برای برتری ژئوپلیتیکی بوده است.

در جنگ جهانی اول، آلمان به دنبال امپراتوری از کانال انگلیس تا قفقاز بود. یک ائتلاف فراآتلانتیک از دموکراسی‌ها لازم بود تا این چالش را شکست دهد. در جنگ جهانی دوم، آلمان و ژاپن مناطق پر جنب و جوش اوراسیا را فتح کردند و تا اعماق قلب آن پیش رفتند. یک ائتلاف حتی بزرگتر و از نظر ایدئولوژیک متنوع تر برای بازگرداندن تعادل گرد هم آمدند. در جنگ سرد، یک ابرقدرت مرکزی، اتحاد جماهیر شوروی، تلاش کرد تا بر ائتلاف جهان آزاد در حاشیه اوراسیا غلبه کند. جزئیات تغییر می‌کند، اما درگیری اساسی - بین کسانی که به دنبال حکومت بر اوراسیا هستند و کسانی از جمله ابرقدرت‌های فرامنطقه‌ای که مخالف آنها هستند - ادامه دارد.

Xi-and-Putin-folders

چالش‌های جدید

پس از پیروزی در جنگ سرد، واشنگتن و دوستانش در تمام زیرمنطقه‌های کلیدی اوراسیا: اروپا، آسیای شرقی و خاورمیانه برجسته بودند. با این حال، از آن زمان چالش‌هایی دوباره از سوی رقبای مطرح شده است که به طور فزاینده‌ای حول خصومت مشترک خود با وضعیت موجود، متحد شده‌اند. و همانطور که بحران‌های بزرگ اغلب تاریخ را سرعت می‌بخشند، جنگ روسیه و اوکراین نیز به ظهور بلوک جدید اوراسیا سرعت بخشیده است.

حمله پوتین به اوکراین تلاشی برای بازسازی اوراسیا با زور بود. اگر روسیه اوکراین را فتح می‌کرد، می توانست هسته اروپایی اتحاد جماهیر شوروی قدیمی را احیا کند. مسکو می‌توانست یک موقعیت برتر از آسیای مرکزی تا جبهه شرقی ناتو داشته باشد. مشارکت راهبردی چین و روسیه بیش از پیش رشد می‌کرد، در حالی که دموکراسی‌ها شکست دیگری را متحمل می‌شدند. این سناریو با تهاجم آشفته پوتین شکست خورد. با این حال، جنگ همچنان اثرات قطبی‌ساز عمیقی داشته است.

مسکو، پکن، تهران و پیونگ یانگ همگی به دنبال برهم زدن توازن قدرت در منطقه خود هستند و واشنگتن را مانع اصلی برای آن می‌دانند. همه آن‌ها نگران آسیب پذیری خود در برابر تحریم‌ها و سایر مجازات‌هایی هستند که ایالات متحده و نفوذ جهانی آن می‌تواند بر آن‌ها اعمال کند. همه برای بقا به دیگران نیاز دارند زیرا اگر ایالات متحده و متحدانش یکی از آنها را از میدان خارج کنند، بقیه منزوی‌تر و آسیب پذیرتر می‌شوند. در نهایت، همه در داخل اوراسیا قرار دارند و از نزدیکی، اگر نگوییم مجاورت، با حداقل یک دولت تجدیدنظر طلب دیگر برخوردارند. همزمان که جنگ روسیه و اوکراین تنش‌های جهانی را تشدید می‌کند، این حکومت‌های خودکامه برای محافظت از خود و نفع استراتژیک به هم نزدیک می‌شوند.

همکاری‌های نظامی فزاینده

البته این روند جدید نیست. ایران و کره شمالی مدت‌هاست که در فناوری موشکی و سایر زمینه‌ها مشارکت دارند. مشارکت راهبردی چین و روسیه چندین دهه است که در حال توسعه است. اما به همان صورت که جنگ این شراکت را تحت فشار قرار داده است، بر اهداف و نگرانی‌های همگرای تجدیدنظرطلبان نیز تأکید کرده است. بنابراین ادغام در هسته اوراسیا را تسریع کرده است.

بلوک اوراسیا از نظر نظامی در حال منسجم شدن است، چرا که جنگ‌ها باعث تقویت همپوشانی و جاه‌طلبی فزاینده در روابط دفاعی می‌شوند. روابط نظامی روسیه با کره شمالی به یک خیابان دو طرفه تبدیل شده است و پیونگ‌یانگ مهمات توپخانه‌ای را که به شدت مورد نیاز مسکو است، به آن‌ها می‌فروشد. در همین حال، روسیه و ایران در حال ساخت چیزی هستند که ویلیام برنز، رئیس سیا آن را «مشارکت دفاعی تمام عیار» می‌نامد. این مشارکت شامل ادعا‌هایی درباره انتقال پهپادها، توپخانه و موشک‌هایی است که به روسیه در میدان‌های نبرد در اوکراین کمک کرده است. این می‌تواند زمینه‌ساز انتقال هواپیماهای جنگنده پیشرفته Su-35، سیستم‌های دفاع هوایی یا فناوری موشک‌های بالستیک باشد، چیزی که تهران را به دشمنی سخت‌تر برای ایالات متحده و اسرائیل تبدیل می‌کند.

چین، به نوبه خود، به دلیل ترس از تحریم‌های آمریکا و اروپا، آشکارا با کمک‌های نظامی مرگبار از جنگ پوتین حمایت نکرده است. با این حال، کمک‌های به اصطلاح غیرکشنده - از هواپیماهای بدون سرنشین گرفته تا تراشه‌های رایانه‌ای - ارائه کرده است که به پوتین کمک می‌کند تا نبرد خود را طولانی کند، و احتمالاً اگر مهم‌ترین متحدش به شکست نزدیک شود، پکن از این هم فراتر می‌رود. در حال حاضر، حضور سوال‌ برانگیز مشاوران دفاعی شی جین پینگ، رئیس‌جمهور چین در جریان نشست اخیر او با پوتین در مسکو، نشان داد که روابط نظامی آن‌ها در حال عبور از محدودیت‌های کشورهای غربی است، همکاری‌هایی که همین حالا هم شامل تمرین‌های مشترک، فروش تسلیحات و همکاری‌های فنی قابل توجه است.

برای برهم زدن توازن نظامی نیازی به اتحاد رسمی بین چین و روسیه نیست. اگر روسیه فناوری حساس زیردریایی‌های رادار گریز یا موشک‌های زمین به هوا را در اختیار چین قرار دهد، می‌تواند چهره جنگ بلقوه بین چین و آمریکا در غرب اقیانوس آرام را عمیقاً تغییر دهد. در اوراسیا امروزی، تجدیدنظرطلبانی که به خوبی تجهیز شده‌اند، در حال ایجاد اهدافی مشترک و همگرا هستند.

 ادامه دارد...