به گزارش اکوایران، برنامه هسته‌ای ایران سابقه طولانی از پیشرفت‌ها، شکست‌ها و مکث‌های دیپلماتیک دارد که به روزهایی که ایران و ایالات متحده با هم دوست بودند بازمی‌گردد.

خروج یکجانبه دولت ترامپ از توافق هسته‌ای ایران و تحرکات اسرائیل علیه زیرساخت‌های هسته‌ای ایران، جمهوری اسلامی را به تلافی با تسریع برنامه هسته‌ای خود تا جایی که می‌تواند به سلاح نزدیک شود، سوق داده است. این البته ادعای برخی رسانه‌های غربی است و ایران تاکید دارد که به دنبال استفاده صلح‌آمیز است، نه تسلیحات نظامی. ایالات متحده و ایران در حال گفت‌وگو درباره «وقفه‌ای» هستند که به گفته طرف مقابل، ایران را از سلاح‌سازی ادعایی، آزاد کردن زندانیان آمریکایی و کاهش تنش‌های منطقه‌ای باز دارد.

در این رابطه، استیمسون در گزارشی آورده که گزارش‌های اخیر مبنی بر اینکه ایران و ایالات متحده در مورد گام‌های کاهش تنش متقابل از جمله در مورد برنامه هسته‌ای ایران به «تفاهم» رسیده‌اند، نشان می‌دهد که هر دو طرف می‌خواهند از یک بحران بزرگ جلوگیری کنند.

این رسانه می‌نویسد که دولت بایدن درگیر جنگ اوکراین، چالش‌های چین و تلاش برای انتخاب مجدد برای دور دوم است. ایران زیر بار تحریم‌ها است و نیاز به یک مجرای تنفس اقتصادی دارد. در این شرایط، آتش‌بس دیپلماتیک می‌تواند پیشرفت‌های هسته‌ای ایران را متوقف کند؛ پیشرفت‌هایی که از زمان خروج دولت دونالد ترامپ از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال 2018 قابل توجه بوده است؛ تا جایی که برخی مدعی شده‌اند اگر ایران بخواهد، ظرف چند ماه می‌تواند این سلاح هسته‌ای تولید کند.

تولد برنامه هسته‌ای ایران

برنامه هسته‌ای ایران در اواخر دهه 1950 در شرایط دوستی ایران و آمریکا متولد شد. ایران یک رآکتور تحقیقاتی کوچک از ایالات متحده تحت برنامه موسوم به اتم برای صلح دریافت کرد. شاه وقت ایران در آن زمان فاقد دیدگاه استراتژیک هسته‌ای بود، اما مجذوب مفاهیم غربی از مدرنیته بود؛ که برنامه‌های هسته‌ای نیز آن را تجسم می‌بخشید و می‌خواست خودنمایی کند.

یک دانشمند هسته‌ای ایرانی که روی رآکتور تحقیقاتی تهران کار می‌کرد و خواست نامش فاش نشود، گفت: «او [شاه] عاشق فن‌آوری هسته‌ای بود تا بتواند به جهان عرب نشان دهد که من یک رآکتور پنج مگاواتی دارم و شما ندارید». به گفته این دانشمند، شاه تا پایان سلطنت خود در مورد همه موضوعات مرتبط با هسته‌ای «هم فکر می‌کرد و هم تصمیم می‌‌گرفت».

در دهه 1970 به لطف درآمدهای هنگفت نفتی، شاه دستور توسعه این برنامه را صادر کرد و قرارداد خرید چندین رآکتور غیرنظامی از آلمان و فرانسه را صادر کرد. با این حال، ایالات متحده از مقاصد هسته‌ای شاه ناراحت بود و یکی از تحلیلگران سیا پیش‌بینی کرد که اگر «ایران به برنامه هسته‌ای خود ادامه دهد و شاه زنده بماند و سایر کشورهای منطقه تسلیحات هسته‌ای خود را گسترش دهند، ایران نیز تا این زمان به سلاح هسته‌ای دست خواهد یافت.» سایر گزارش‌های اطلاعاتی ایالات متحده که توسط گزارشگر رسانه مورداشاره نیز بررسی شده نشان می‌دهد که ارتش ایران کار بر روی طراحی وسایل انفجاری هسته‌ای را تا سال 1978، یک سال قبل از سرنگونی شاه، آغاز کرده بود.

حتی زمانی که ایالات متحده و ایران، شرکای امنیتی بودند، این دو در مورد اینکه آیا ایران «حق» داشتن فناوری هسته‌ای پیشرفته بر اساس معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) را دارد، اختلاف نظر داشتند. موضوع بازفرآوری پلوتونیوم با توجه به پتانسیل آن برای ایجاد سوخت تسلیحاتی یک نقطه حساس خاصی بود و ایالات متحده از ارائه آن فناوری به ایران خودداری کرد.

منطق شاه در این دوره این بود که با توجه به برتری متعارف ایران، این کشور نیازی به زرادخانه هسته‌ای ندارد، اما «اگر 20 یا 30 کشور کوچک مضحک قرار است سلاح هسته‌ای تولید کنند»، ایران نیز باید آنها را داشته باشد. همانطور که اردشیر زاهدی سال‌ها بعد نوشت، استراتژی ایران دنبال کردن یک «ظرفیت افزایش» بود که بیشتر به عنوان استراتژی پوشش‌دهی شناخته می‌شود. جانشینان او نیز این مسیر را طی کرده‌اند.

جمهوری اسلامی که روی کار آمد، در ابتدا از برنامه‌ای خیانت‌آمیز و پرهزینه که ایران را وابسته به امپریالیست‌های غربی می‌نامید، فاصله گرفت. با شروع جنگ ایران و عراق 1980-1988، استفاده گسترده عراق از سلاح‌های شیمیایی و حمایت قدرت‌های جهانی از تهاجم صدام حسین، دیدگاه رهبران ایران تغییر کرد. همانطور که اکبر هاشمی رفسنجانی، یکی از سیاستمداران کلیدی ایران که دو دوره ریاست جمهوری را برعهده داشت، یادآوری می‌کرد که «وقتی شروع به کار کردیم، در حال جنگ بودیم و به دنبال این بودیم که این امکان را برای روزی داشته باشیم که دشمن ممکن است از قدرت استفاده کند.»

ایران در سال 1981 زمانی که سازمان انرژی اتمی ایران (AEOI) کنفرانسی در مورد ساخت نیروگاه هسته‌ای برگزار کرد، کار هسته‌ای خود را از سر گرفت. ایران همچنین فعالیت‌های تبدیل اورانیوم در مقیاس کوچک را در مرکز فناوری هسته‌ای اصفهان (ENTC) آغاز کرد؛ همچنین یک مرکز طراحی فرانسوی که با کمک چین در سال 1984 تکمیل شد. در سال 1982، ایران کنسانتره اورانیوم را از آفریقای جنوبی وارد کرد. این ماده قبل از غنی‌سازی به کیک زرد و سپس به گاز (UF6) تبدیل می‌شود.

تا سال 1985، تلاشی تمام‌عیار برای احیای برنامه هسته‌ای شاه با هدف دستیابی به توانایی غنی سازی اورانیوم، به اصطلاح چرخه سوخت هسته‌ای، انجام شد. همان‌طور که برخی از محققان گفته‌اند، ایرانیان نیز با A.Q پاکستان تماس گرفتند. ایران مدل ساده P-1 را که در ایران IR-1 نامیده می‌شد انتخاب کرد تا توان فنی کشور برای ساخت بومی را افزایش دهد.

این رسانه می‌افزاید: دهه 1990 شاهد گسترش بیشتر برنامه هسته‌ای ایران با کمک چین و روسیه بود. در ژانویه 1990، ایران قراردادی با چین امضا کرد، اگرچه غنی‌سازی را مستثنی کرد. ایران و روسیه در ژانویه 1995 قراردادی را امضا کردند که بر اساس آن روسیه متعهد شد که رآکتور هسته‌ای بوشهر را که توسط آلمان در دهه 1970 راه‌اندازی شده بود، تکمیل کند. مانند شاه که دانشجویان ایرانی را برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی هسته‌ای به خارج از کشور فرستاد، جمهوری اسلامی نیز اعزام مهندسان به پاکستان و ایتالیا را برای تکمیل کادر نیروی انسانی ماهر خود آغاز کرد.

تا تابستان 1999، دانشمندان ایرانی با آبشاری از 19 سانتریفیوژ IR-1 که در شرکت کالای الکتریک کار می‌کرد، اورانیوم غنی‌سازی کردند. برخی مدعی‌اند که جمهوری اسلامی ایران با تسلط بر فناوری کلیدی مورد نیاز برای تولید سلاح‌های هسته‌ای، وارد قرن بیست و یکم شد.

حمله آمریکا به عراق در سال 2003 محاسبات تهران را تغییر داد. رهبران ایران در مواجهه با قدرت بسیار برتر هسته‌ای و متعارف، درخواست‌های مکرر واشنگتن برای تغییر رژیم و همچنین سرنگونی دشمن قدیمی خود صدام، بر اساس بسیاری از ارزیابی‌ها، تصمیم گرفتند به کار بر روی طراحی سلاح‌های هسته‌ای در پاییز پایان دهند. در سال 2003 ایران به حفاظت از غنی‌سازی اورانیوم ادامه داد.

با این تاریخچه کلی، استیمسون آن را به یک بازی موش و گربه دیپلماسی هسته‌ای بین ایران و ایالات متحده تشبیه کرده و نوشته که با تلاش تهران برای گسترش توانایی‌های غنی‌سازی خود و اعمال تحریم‌های اقتصادی توسط واشنگتن، این بازی ادامه یافت. مانند گذشته، مشکل‌ترین مانع برای توافق، مسأله غنی‌سازی بومی بوده است. دولت جورج دبلیو بوش از ایران خواست غنی‌سازی را متوقف کند، در حالی که باراک اوباما یک برنامه تحت نظارت دقیق و محدود در خاک ایران را پذیرفت. این امتیاز ایالات متحده در نهایت منجر به امضای برجام در سال 2015 شد که ایران را به مدت 15 سال به یک انبار کوچک 300 کیلوگرمی اورانیوم غنی‌شده تا حداکثر 3.67 درصد ایزوتوپ U-235 محدود کرد. همچنین قرار بود تاسیسات ایران تحت نظارت دقیق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) باشد.

خروج ترامپ از توافق هسته‌ای یک اشتباه استراتژیک بود. پس از یک سال انتظار برای مشاهده اینکه آیا سایر طرف‌های برجام با وجود تحریم‌های ایالات متحده به تعامل ذیل آن ادامه می‌دهند یا خیر، ایران غنی‌سازی اورانیوم را به سطوح بالا و بالاتر از سر گرفت. ترور یکی از چهره‌های اصلی برنامه هسته‌ای ایران توسط اسرائیل در اواخر سال 2020، مجلس ایران را بر آن داشت تا از سرگیری غنی‌سازی تا 20 درصد را الزامی کند. پس از خرابکاری ادعایی در تاسیسات غنی‌سازی نطنز در آوریل 2021، ایران با آغاز غنی‌سازی 60 درصدی، کار خود را افزایش داد. در آگوست 2021 نیز بر خلاف برجام، کار تولید فلز اورانیوم را آغاز کرد.

تلاش‌ها برای احیای برجام پس از خروج ترامپ از قدرت، تاکنون دست‌نیافتنی بوده است. با این حال، بر اساس ارزیابی‌های اطلاعاتی ایالات متحده، رهبران ایران تصمیم سیاسی برای ساخت تسلیحات هسته‌ای نگرفته‌اند، حتی در حالی که ذخایر اورانیوم نزدیک به درجه تسلیحات آنها افزایش یافته است و اختلافاتی با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر سر آثار اورانیوم در سایت‌های اعلام‌نشده، وجود داشته است.

گزارش‌های اخیر در مورد اقدامات متقابل ایران و ایالات متحده، بن‌بست را حل نخواهد کرد، اما می‌تواند از تشدید بیشتر که می‌تواند منجر به بالا گرفتن آتش در منطقه شود، جلوگیری کند. آنها همچنین می‌توانند مبنایی برای دیپلماسی آینده و توافق هسته‌ای ایجاد کنند که بهتر است به گونه‌ای باشد که در آزمون زمان مقاومت کند.