اکوایران: استفان والت، ستون‌نویس نشریه فارن‌پالیسی و پروفسور روابط بین‌الملل مرکز بلفر دانشگاه هاروارد است. او به تازگی یادداشتی با عنوان «چقدر باید نگران چین باشیم؟» منتشر کرده است. در ادامه، قسمت اول این یادداشت مفصل را با ترجمه اکوایران می‌خوانید:

بزرگ‌ترین چالش ژئوپلیتیکی؟

یکی از موضوعات مهم در بحث‌های کنونی درباره استراتژی کلان ایالات متحده، اولویتی است که این کشور باید برای رقابت با چین قائل شود. ایالات متحده چه مقدار منابع (پول، نیروی انسانی، زمان، توجه و غیره) را باید به این مشکل اختصاص دهد؟ آیا چین بزرگترین چالش ژئوپلیتیکی است که ایالات متحده تاکنون با آن روبرو بوده است یا یک غول آسیب پذیر است؟ آیا مقابله با چین باید بر همه مشکلات دیگر (اوکراین، تغییرات آب و هوایی، بحران مهاجرت، ایران و غیره) اولویت داشته باشد یا اینکه این فقط یک موضوع در میان بسیاری از مسائل است و لزوماً مهمترین آن‌ها نیست؟

برای برخی از ناظران - مانند البریج کولبی - مقابله با چین بالاترین اولویت است و رهبران ایالات متحده نباید به خود اجازه دهند که حواسشان با اوکراین یا سایر مسائل سیاست خارجی پرت شود. به نظر می‌رسد همکارانم جان میرشایمر و گراهام آلیسون، نیز به همین اندازه در مورد چالش چین نگران هستند ، و به ویژه از آنچه آن‌ها به عنوان خطر فزاینده جنگ می‌بینند. کارگروه اندیشکده شورای روابط خارجی به تازگی استدلال کرد که روندهای نظامی در آسیا به نفع چین در حال تغییر هستند و خواستار تلاش‌های مضاعف برای تقویت بازدارندگی، به ویژه در تنگه تایوان شد. هال برندز و مایکل بکلی فکر می‌کنند که قدرت چین در حال نزدیک شدن به نقطه اوج خود است و در نهایت پکن نمی‌تواند کاری برای جلوگیری از افول آن انجام دهد، اما آنها این پنجره بالقوه فرصت را به‌جای یک چیز اطمینان‌بخش، دلیلی برای نگرانی می‌دانند. در مقابل، مایکل سوین، همکار من در موسسه کوئینسی، و جسیکا چن وایس، محقق دانشگاه کورنل، فکر می‌کنند که ما در مورد خطری که چین ایجاد می‌کند اغراق می‌کنیم و نگران این هستند که این دو کشور در یک مارپیچ از سوء ظن قرار بگیرند، که بدون توجه به نتیجه نهایی، وضع هر دو را بدتر خواهد کرد.

این ارزیابی‌های متنوع تنها نمونه کوچکی از نظراتی هستند که این روزها می‌توانید در مورد مسیر آینده چین بیابید. من نمی‌دانم حق با چه کسی است - و شما هم همین‌طور- و اعتراف می‌کنم که برخی از این ناظران خیلی بیشتر از من درباره چین می‌دانند. البته من هم نظرات خود را دارم، اما بیشتر از این ناامید هستم که جامعه ناظران جدی چین به اجماع بیشتری دست نیافته اند. بنابراین، به عنوان یک خدمت عمومی (و شاید برای الهام بخشیدن به آن‌ها)، در اینجا پنج سوال بزرگ من در مورد چین آمده است. پاسخ این سؤالات به شما می‌گوید که چقدر باید نگران باشید.

شماره 1: آیا آینده اقتصادی چین روشن است یا تاریک، و یا جایی در این بین؟

قدرت در سیاست بین‌الملل در نهایت بر اقتصاد استوار است. شما می‌توانید هرچه می‌خواهید در مورد «قدرت نرم»، نبوغ فردی رهبران، اهمیت «شخصیت ملی»، نقش شانس و موارد دیگر صحبت کنید، اما نکته اصلی این است که توانایی یک کشور برای دفاع از خود و شکل دادن به محیط گسترده‌تر خود، در نهایت به قدرت اقتصادی آن بستگی دارد. برای اینکه یک قدرت بزرگ باشید به جمعیت زیادی نیاز دارید، اما به ثروت قابل توجه و اقتصاد متنوع و پیچیده نیز احتیاج دارید. قدرت سخت اقتصادی چیزی است که یک دولت را قادر می‌سازد تا سلاح‌های پیشرفته زیادی بسازد و یک ارتش درجه یک آموزش دهد، کالاها و خدماتی را ارائه دهد که دیگران می‌خواهند آن را بخرند و می‌تواند زندگی شهروندان را نیز غنی‌تر کند، و مازادی تولید کند که می‌توان از آن برای ایجاد نفوذ در سراسر جهان استفاده کرد. شناخته شدن توسط دیگران به عنوان یک دولت شایسته و موفق از نظر اقتصادی نیز راه خوبی برای جلب احترام آن‌ها، وادار کردن آنها به گوش دادن به توصیه‌های شما و افزایش جذابیت مدل سیاسی شما است.

عملکرد اقتصادی چین در 40 سال گذشته خارق‌العاده بوده است و هیچ ناظر جدی باور نمی‌کند اقتصاد این کشور آنقدر بد شود که از رده‌های قدرت‌های بزرگ خارج شود. اما همانطور که عملکرد ضعیف آن پس از کووید نشان می‌دهد، اقتصاد چین اکنون با بادهای مخالف رو به رشدی روبرو است که بعید به نظر می‌رسد کمتر شوند. جمعیت آن در حال پیر شدن و کاهش است، به این معنی که تعداد نیروی کار کمتری از تعداد روزافزون بازنشستگان حمایت خواهند کرد. بیکاری جوانان بیش از 21 درصد است و رشد بهره‌وری کل عوامل تولید در دهه گذشته به شدت کاهش یافته است. سیستم مالی چین همچنان غیر شفاف و پر بدهی است و بخش املاک و مستغلات - منبع اصلی رشد پیش از آن - به طور ویژه‌ای با مشکل مواجه است. این موارد را کنار هم بگذارید و به راحتی می‌توان فهمید که چرا بسیاری از تحلیلگران نسبت به چشم انداز بلندمدت چین بدبین هستند. همانطور که در ادامه خواهم گفت، سیاست ایالات متحده و کیفیت رهبری چین می‌تواند این مشکلات را بدتر کند.

china-flag

با این حال، دست‌کم گرفتن چین یک شرطبندی خطرناک خواهد بود. صنایع این کشور بر برخی از بخش‌های مهم - از جمله فناوری خورشیدی و بادی - تسلط دارند و صنعت خودروهای الکتریکی آن در حال پیشی‌گرفتن از بقیه جهان است. سه تا از برترین شرکت‌های ساختمانی جهان (از جمله شرکتی که بیشترین درآمد سالانه را دارد) چینی هستند. پکن برای تضمین دسترسی به مواد معدنی و فلزات حیاتی تلاش زیادی کرده است و ممکن است در نهایت به موقعیتی برسد که دیگران را از برخی از آنها محروم کند. دلایل بسیار زیادی وجود دارد که انتظار داشته باشیم چین در آینده هم به عنوان یک بازیگر اصلی اقتصادی باقی بماند. سوال بزرگ این است که آیا از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت، یا برای همیشه در بیشتر ابعاد قدرت اقتصادی از آن عقب خواهد بود یا به یک موقعیت برابر دست خواهد یافت. اگر پاسخ این سوال را می‌دانستید، بیشتر راه را برای دانستن اینکه چقدر باید نگران باشید طی کرده بودید.

شماره 2: آیا کنترل‌های صادراتی ایالات متحده کارساز خواهد بود؟

پاسخ شما به سوال اول، تا حدی بستگی به این دارد که آیا فکر می‌کنید جنگ اقتصادی دولت بایدن علیه چین موفقیت‌آمیز خواهد بود یا خیر. ایالات متحده با ممانعت از دسترسی چین به نیمه هادی‌های پیشرفته (و فناوری‌های مرتبط با آن‌ها)، امیدوار است که برتری فناوری را در این بخش مهم حفظ کند. اگرچه مقامات ایالات متحده اصرار دارند که این اقدامات فقط محدود به برخی نگرانی‌های امنیت ملی است (آنچه جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آن را «یک حیاط کوچک و با حصار بلند» توصیف می‌کند)، به نظر می‌رسد هدف واقعی آن، کند کردن پیشرفت فناوری چین به طوری گسترده‌تر باشد.

سوال این است که آیا این کمپین در طولانی مدت موفق خواهد شد یا خیر. حتی یک جداسازی جزئی اقتصادی هرگز بدون هزینه نیست، و این محدودیت‌ها نوآوری را در آمریکا و سایر کشورهایی که می‌خواهند با کمپین آن همراه شوند، کند می‌کند. موانع تکنولوژیکی هرگز 100 درصد مؤثر نیستند و این سیاست به چین انگیزه زیادی می دهد تا در طول زمان خودکفاتر شود. به این دلایل و دلایل دیگر، کارشناسان آگاه‌تر در این زمینه، در مورد تأثیرگذاری این اقدامات اختلاف نظر دارند.

فراموش نکنیم که وقتی کنترل‌های صادرات خوب کار می‌کنند - همانطور که در سال 1941 علیه ژاپن کار کردند - دولت هدف ممکن است عقب ننشیند و آن را تحمل کند. چین در حال حاضر علیه شرکت‌ها و متحدان ایالات متحده تلافی‌جویی می‌کند و اقدامات متقابل پکن ممکن است به همین جا ختم نشود.

با این احوال، نتیجه نهایی این است که اگر فکر می‌کنید این کمپین به طور موفق کار خواهد کرد، کمتر نگران چالش بلندمدتی که چین برای برتری ایالات متحده یا نظم جهانی موجود ایجاد می‌کند، خواهید بود. اگر فکر می کنید ممکن است برای مدتی کار کند اما نه برای همیشه، یا اینکه در نهایت باعث واکنش شدید در چین و برخی کشورهای کلیدی دیگر خواهد شد، باید خیلی بیشتر نگران باشید.

Xi_Jinping_1666528962456_1666528

شماره 3: شی جین پینگ یک «مائو تسه‌تونگ» دیگر است یا یک «لی کوان‌یو» دیگر؟

رشد سریع چین تحت «رهبری جمعی» آن در دوران پسا مائو آغاز شد، زمانی که دنگ شیائوپینگ در سلسله مراتب حزب کمونیست چین «نخستین در میان برابران» بود. با این حال، امروز شی قدرت را تا به حدی متمرکز کرده است که از زمان خود مائو دیده نشده است و کیش شخصیتی مائو گونه‌ای را پرورش داده است که در آن افکار او خطاناپذیر تلقی می‌شود و تصمیمات او جای تردید کردن ندارند.

اجازه دادن به یک نفر برای داشتن قدرت کنترل نشده در یک کشور، معمولاً فرمولی برای ایجاد یک فاجعه است. هیچ انسانی خطاناپذیر نیست و اینکه به یک فرد جاه طلب و با اراده اجازه دهیم که بدون محدودیت عمل کند، این احتمال را افزایش می‌دهد که اشتباهات بزرگی مرتکب شود و برای مدت‌های طولانی آن را اصلاح نکند. فقط «جهش بزرگ رو به جلو» مائو را در نظر بگیرید (که باعث قحطی‌ای شد که میلیون‌ها نفر را کشت) یا آسیبی که چین در طول انقلاب فرهنگی متحمل شد. اگر این به اندازه کافی هشداردهنده نیست، هزینه‌های دیدگاه‌های فاجعه‌بار رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه در مورد سیاست‌های پولی این کشور یا ماشین شکسته‌ای که ایلان ماسک از سایت رسانه اجتماعی که قبلاً توییتر نامیده می‌شد ساخته است، را در نظر بگیرید.

مطمئناً، تعداد انگشت شماری از افراد وجود دارند که از این روند سرپیچی می‌کنند، به طور مداوم چالش‌ها را شکست می‌دهند و هرگز اشتباه بزرگی نمی‌کنند، اما برای اکثر رهبران این طور نیست. منظور من این است که آینده نزدیک و میان مدت چین بستگی زیادی به این دارد که آیا شی حداقل نصف میزانی که فکر می کند باهوش است یا خیر. او آشکارا در تحکیم قدرت نابغه‌ای است - همانطور که پاکسازی اخیر وزیر خارجه سابق، کین گانگ و چندین افسر ارشد نظامی به ما یادآوری می‌کند - اما او همچنین همه‌گیری را به درستی مدیریت نکرد، برخی از درخشان‌ترین ستارگان اقتصاد چین را تضعیف کرد، و  وجهه جهانی چین را به طور پیوسته‌ای ضعیف‌تر کرده است. و هر چه که او قدرت بیشتری جمع می‌کند، به نظر می‌رسد که قضاوت‌های سیاسی او بدتر می‌شوند.

شماره 4: آیا قدرت در آسیا بالانس خواهد شد؟

ادامه دارد...