به گزارش اکوایران، برنت اسکوکرافت مشاور امنیت ملی آمریکا در دوره‌های ریاست جمهوری جرالد فورد و جرج بوش پدر بود. او همچنین به عنوان دستیار نظامی ریچارد نیکسون و قائم مقام دستیار رئیس‌جمهور در امور امنیت ملی در دولت‌های نیکسون و فورد فعالیت کرد. او از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ به عنوان رئیس هیئت مشاور اطلاعات خارجی رئیس‌جمهور در دوره جرج بوش پسر فعالیت کرد و به رئیس‌جمهور باراک اوباما در برگزیدن تیم امنیت ملیش کمک کرد. او در سال 2020 در سن 95 سالگی درگذشت. بارت اسکارو به عنوان نویسنده زندگینامه اسکاوکرافت، در یادداشتی در نشنال‌اینترست، به پاسخ این سوال پرداخته است که این استراتژیست شناخته‌شده آمریکایی در مواجهه با شرایط فعلی جنگ در اوکراین چه می‌کرد. در ادامه ترجمه این یادداشت را در اکوایران می‌خوانید:

مخاطرات «حلقه آهنین»

اسکوکرافت به آنچه که «رئالیسم روشنگرانه» می‌نامید اعتقاد داشت و آن را دنبال می‌کرد. او دولت‌های خارجی را همان‌طور که هستند می‌پذیرفت و از این طریق شکل‌گیری یک سیستم بین‌المللی قابل پیش‌بینی را تسهیل می‌کرد و برای ایجاد جهانی امن‌تر و مرفه‌تر با سایر کشورها کار می‌کرد. بنابراین دلیل خوبی وجود داشت که چرا بوش و اسکوکرافت - قابل اعتمادترین مشاور بوش - پس از فروپاشی آلمان شرقی در سال 1990 نمی‌خواستند «روی خرابه‌های دیوار برلین جشن بگیرند.»

بر این اساس اسکوکرافت نسبت به گسترش ناتو پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی محتاط بود. او و همکارانش استدلال کردند که ایجاد نهادهای اقتصادی و سیاسی محکم در کشورهای شوروی سابق در اروپای شرقی باید مقدم بر عضویت آن‌ها در ناتو باشد. به نظر اسکوکرافت، «نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شدن مرزهای ناتو به روسیه» و جایگزین شدن پرده آهنین با «حلقه‌ای آهنین» به دور روسیه - «کشوری که در گذشته از تهاجمات غرب آسیب دیده است» - باعث «اوقات تلخی روسیه» خواهد شد. این امر «مسکو و واشنگتن را از خطرات بزرگ مشترک» مانند کنترل تسلیحاتی و اشاعه تسلیحات هسته‌ای منحرف می‌کند و باعث می‌شود روسیه «احساس محاصره شدن کند» و «برای شرکای استراتژیک به شرق و جنوب نگاه کند.»

2196

اسکوکراف در کنار جرالد فورد و هنری کیسینجر در سال 1974

به هر حال ناتو به سمت اروپای شرقی گسترش یافت و زمینه برای درگیری کنونی فراهم شد. اما زمانی که روسیه به اوکراین حمله کرد، اسکوکرافت به سرعت آن را به تجهیزات، اطلاعات نظامی، قابلیت‌های سایبری و سایر منابع مورد نیاز برای توقف تهاجم روسیه مجهز می‌کرد. این تغییر موضع، بی شباهت به حمایت اسکوکرافت از افزایش نیروهای آمریکایی در عراق در سال 2007 نبود، پس از مخالفت قبلی او با حمله به عراق در سال 2003 -مبتنی بر مخالفت او با تهاجم خارجی و پذیرش جهان به همان شکلی که هست.

خطر نبود طرحی برای پایان دادن به جنگ

با این حال، نزدیک به دو سال بعد، جنگ در بن بست است. بر اساس برآوردهای ایالات متحده، در مجموع 500،000 نفر کشته یا مجروح شده‌اند. در چنین شرایطی اسکوکرافت به دنبال راه‌هایی برای متوقف کردن این مرگ و میر و نابودی، حفظ ذخایر تسلیحات رو به کاهش ایالات متحده و محدود کردن هزینه‌های ایالات متحده می‌بود. آخرین چیزی که اسکوکرافت می‌خواست یک «جنگ همیشگی» دیگر بود.

او از تجربیات خود در دولت‌های نیکسون و فورد آموخت که چگونه نبود طرحی برای پایان دادن به جنگ ویتنام منجر به طولانی شدن غیرضروری آن و خروج تحقیرآمیز آمریکا در آوریل 1975 شد. در مقابل، اسکوکرافت و دولت بوش پدر آگاهانه جنگ خلیج فارس را در سال 1991 محدود کردند، با توقف نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده در مرزهای عراق و رها کردن صدام حسین در قدرت و جلوگیری از بی‌ثبات شدن منطقه. آن‌ها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد با برجا گذاشتن نهادهای دولت روسیه، اطمینان حاصل کردند که زرادخانه هسته‌ای شوروی تحت کنترل متمرکز مسکو می‌ماند، و به روسیه اجازه دادند در شورای امنیت سازمان ملل متحد جایگزین اتحاد جماهیر شوروی شود.

پس اسکوکرافت چه توصیه‌ای می‌کرد؟

سیاست‌مداری

 اهریمن ساختن از روسیه ساده است، اما مفید نیست. آبراهام لینکلن نیز در طول جنگ داخلی آمریکا از شیطانی جلوه دادن جنوب خودداری کرد. به عقیده او، ایالات متحده زمانی مؤثرتر است که بدون مزاحمت پیش برود و عملگرایانه رفتار کند - به جای اینکه درباره مخالفان خود بدگویی کند. حتی در بدترین لحظات جنگ سرد، اسکوکرافت و همکارانش در دولت‌های نیکسون، فورد و بوش روابط دیپلماتیک با همتایان شوروی و چینی خود را حفظ کردند، برای محدود کردن دامنه و شدت درگیری‌ها تلاش کردند و در حوزه‌هایی همکاری داشتند.

U. Military F-16 from U. Air For

آینده‌نگری

 ایالات متحده و ناتو می‌توانند مناطق مورد علاقه و منافع متقابل با روسیه (مانند تجارت، انرژی، توسعه اقتصادی) را پیدا کنند و روسیه را به سمت تصمیم‌گیری‌های سیاسی سازنده‌تر سوق دهند. به عبارت دیگر، داشتن یک روسیه فقیر، تحقیر شده و ضعیف – به ویژه روسیه‌ای با سلاح‌های هسته‌ای، منابع طبیعی عظیم و روابط با دولت‌های متخاصم، چه سودی برای ایالات متحده، اروپا و آسیای مرکزی دارد؟

عملگرایی

اوکراین و روسیه را وادار به اعلام آتش‌بس و آغاز مذاکرات در مورد مرزهای پس از جنگ، غرامت و پاسخگویی در مورد جنایات جنگی و نقض حقوق بشر می‌کرد. مطمئناً گفتن این کار آسان‌تر از انجام آن است و به واسطه‌های طرف ثالث نیاز دارد. پوتین ممکن است بخواهد مذاکرات را تا پس از انتخابات 2024 به تعویق بیندازد و زلنسکی هدف خود را برای بازیابی کل اوکراین بیان کرده است. اینجاست که نیاز به دولتمداری ایالات متحده بسیار مهم است: یافتن ابزاری به گونه‌ای که هر دولت ناپایداری بن بست کنونی را ببیند. روسیه بخش کوچکی از آنچه پوتین می‌خواست و کارشناسان پیش‌بینی می‌کردند را به دست خواهد آورد و اوکراین احتمالاً باید کریمه و برخی از منطقه روسی‌زبان دونباس را واگذار کند. زلنسکی و پوتین هر دو ضربه خواهند خورد، اما سازش همچنین به این معنی است که هر دو طرف یک جنگ همیشگی جدید را پایان می‌دهد. این امر به ویژه در مورد مردم اوکراین صدق می کند که از همه بیشتر ضربه خورده‌اند.

رهبری

این که دولت ایالات متحده بیش از نیمی از کمک‌ها را به اوکراین و بیشتر تسلیحات آن ارائه می‌کند، به واشنگتن اهرم قابل توجهی می‌دهد. در عین حال، تهاجم، تجهیزات نظامی روسیه را کاهش داده، تلفات زیادی به آن وارد کرده و هزینه سنگینی بر اقتصاد آن تحمیل کرده است. پوتین - یک مرد حداقل حسابگر- به راه حل قابل قبولی برای برون رفت از این وضعیت نیاز دارد. و برای اوکراین این واقعیت مهم است که به طور قاطع موجودیت خود را به عنوان یک کشور مستقل تثبیت کرده است.

15 سال پیش، اسکوکرافت مشاهده کرد که ایالات متحده وارد عصری شده است که دیگر نمی‌تواند اهداف خود را به طور یکجانبه عملی کند. ما هنوز در آن دوران هستیم. اما او همچنین خاطرنشان کرد که ایالات متحده «تنها قدرتی است که کشورهای جهان می‌توانند دور آن جمع شوند تا کارهای بزرگی مانند رسیدگی به تغییرات آب و هوایی را دنبال کنند» و تنها کشوری است که می‌تواند مردم را حول پروژه‌های عظیم بسیج کند، کاری که اروپا، روسیه و چین نمی‌توانند انجام دهند.