به گزارش اکوایران، در حالی که چرخه کمپین انتخاباتی ۲۰۲۴، متأثر از بی‌اخلاقی‌های دو طرف در جریان است، به راحتی می‌توان از نیروهای بزرگ‌تری که منجر به فاجعه‌ای در حال شکل‌گیری به نام رقابت ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴ می‌شوند، غافل شد. مدت‌هاست میان نخبگان سیاسی این شعار رایج بوده که «در نهایت، حزب تصمیم می‌گیرد»؛ به این معنی که در میانه هرج‌ومرج جامعه‌ای دموکراتیک، سیاستمداران حرفه‌ای هوشیار عقلای جمع هستند که با اختصاص منابع و انتخاب رهبران بر اساس محاسبات عقلانی منفعت‌محور، زمین بازی را دیکته می‌کنند. بنابراین، تمام برنامه‌ریزی‌ها و ضدبرنامه‌ریزی‌های واقع‌گرایانه و تنظیم‌شده محدودیت‌های جمهوری آمریکایی را تعریف می‌کند.

به نوشته کریس لیمَن برای وبگاه نِیشِن، محاسبات ساده نشان می‌دهند که رهبران احزاب اصلی بارها و به طرز وحشتناکی در انجام‌وظیفه حرفه‌ای اصلی خود شکست خورده‌اند: ایجاد فهرستی از استعدادهای انتخاباتی که الهام‌بخش کنشگری بوده، بر پیروزی‌های انتخاباتی حزب بیافزاید و ائتلاف‌های حکومتی پایدار ایجاد کند. بازتغییر رویکرد حزب جمهوری‌خواه به ترامپیسم در سال ۲۰۱۶، منجر به تصاحب زیرساخت‌های حزب توسط رئیس‌جمهوری اقتدارگرا شده که دستورکارهای اصلی سیاستی و گزینش پرسنل حزب را دیکته می‌کند. در عین حال، همین گنگستر ستایش‌شده مسئول سه دوره متوالی شکست‌های انتخاباتی جمهوری‌خواهان و پیروزی‌های ویژه و خاص دموکرات‌های بوده است.

ترامپیسم

بلاتکلیفی دموکرات‌ها

در همین حال، رهبری حزب دموکرات همچنان به طور سرسختانه از کنارگذاشتن رویکرد پیش‌فرض خود طفره می‌روند. با تجمیع سؤالات مشروع در مورد سن و سلامت روان بایدن، رهبران حزب دو پاسخ اساسی ارائه داده‌اند؛ آن‌ها یا خواستار توقف بحث‌ها در مورد کل موضوع شده یا رسانه‌ها را مقصر زنده نگه‌داشتن موضوع افول ذهنی بایدن می‌دانند. اما سرزنش‌های واکنشی و گله‌مندی از روند امور نمی‌تواند کم‌کاری خود دموکرات‌ها در ارائه دلیلی محکم و قانع‌کننده بر مزایای انتخاب مجدد بایدن را توجیه کند. در اینجا نحوه ارزیابی جیسون لینکینز، سردبیر نشریه «نیو ریپابلیک» از وضعیت فعلی بازی آمده است:

«آرمان دموکرات‌ها چیست؟ دشمنانشان چه کسانی هستند؟ در چه حوزه‌هایی حاضرند که مبارزه کنند؟ آیا حتی توان پاسخگویی به این سؤالات را دارند؟ در حالی که دموکرات‌ها دچار تردید شده‌اند، افکار عمومی به جای آن‌ها به این پرسش‌ها پاسخ خواهد داد. نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد نیمی از آمریکایی‌ها فکر می‌کنند که در جریان تحقیق درباره اسناد طبقه‌بندی‌شده بایدن، مقامات هوای او را داشته‌اند. نظرسنجی اخیر دیگری نیز نشان می‌دهد علی‌رغم اینکه ترامپ به طور علنی از نمایندگان منتخب حزب جمهوری‌خواه را تحت فشار گذاشت جلوی تصویب طرح اصلاحات مرزی و مهاجرتی را بگیرند، مردم همچنان بایدن را برای اَبتَرماندن آن سرزنش می‌کنند. پس از انقضای اعتبار مالیاتی فرزندان خانوار، رأی‌دهندگانی که این مزایا را دریافت کرده، علی‌رغم اینکه بزرگ‌ترین مخالفان این طرح نیز بودند، حمایت خود را به سمت حزب جمهوری‌خواه تغییر دادند. حتی اکثر رأی‌دهندگان هنوز ترامپ را برای لغو قانون حمایت فدرال از حق سقط‌جنین مسئول نمی‌دانند».

آلرژی به پوپولیسم

به عقیده لینکینز، دموکرات‌ها به جای اینکه به طور مستقیم با این چالش‌های سیاسی درجه یک روبرو شوند، «جلوی پای خود سنگ‌اندازی کرده، گرفتار انحرافات و گرایش‌های عجیب‌وغریب و ناشیانه شده‌اند و مضطربانه منتظر کسی هستند که بیاید و زمین بازی را به نفع آن‌ها هموار سازد». یکی از نشانه‌های کوچک اما گویای این ناکارآمدی ذاتی، تصمیم تیم بایدن برای رد پیشنهاد مصاحبه او در فینال مسابقات سوپر بول برای دومین سال متوالی بود. این آسان‌ترین فرصت رسانه‌ای برای دموکرات‌ها بود؛ فرصتی که می‌توانست اضطراب رأی‌دهندگان در مورد سن بایدن را پیش از برنامه تلویزیونی عظیم به طور کامل از بین ببرد. اما پس‌زدن عمدی این هدیه بزرگ رسانه‌ای رایگان، دموکرات‌ها فقط باعث شدند که گمانه‌زنی‌های بیشتری در مورد عملکرد متزلزل بایدن برانگیزد. به جای نشان‌دادن صحنه‌ای دلگرم‌کننده از حرف‌زدن رئیس‌جمهور درباره فوتبال، روابط عاشقانه سلبریتی‌ها و سایر جنبه‌های فرهنگ آمریکایی، مغز متفکر دموکرات‌ها بار دیگر رأی‌دهندگان سال ۲۰۲۴ را به شک انداختند که «آن‌ها می‌خواهند چه چیزی را پنهان کنند»؟

سوپر بول

مدت‌هاست که آلرژی دموکرات‌ها به تبلیغات پوپولیستی بلای جان آن‌ها شده، تا حدی که به یادآوردن موفقیت سال ۲۰۰۹ حزب در کسب اکثریت قاطع کنگره و اکثریت بلامنازع سنا برای خیلی‌ها دشوار است. آنچه در آن سال رخ افتاد همان چیزی بوده که از زمان انقلاب سال ۱۹۹۴ جمهوری‌خواهان برای اکثریت دموکرات‌ها اتفاق افتاده است. موقعیت برتر آن‌ها از طریق کمک حامیان مالی و وعده ابتکار قانونی جدید به نام قانون مراقبت‌های مقرون‌به‌صرفه به دست آمد؛ اما طی چرخه انتخاباتی بعد که دموکرات‌ها بار دیگر در توضیح نحوه پیشبرد رفاه عمومی ضعیف عمل کردند، قدرت از آن‌ها سلب شد. بار دیگر، جناح راست توانست خلأ پیام‌رسانی را کرده و گفتمان غالب را با هراس‌افکنی شعله‌ور سازد.

اکنون، با عملکرد تاریخی اقتصاد ایالات متحده در دوران ریاست‌جمهوری بایدن، دموکرات‌ها در تلاشند پیام ساده و متحدکننده «افق آمریکا روشن است» را منتقل کنند؛ پیامی که باعث شد رونالد ریگان بتواند در سال ۱۹۸۴ با پیروزی قاطع مجدداً به کاخ سفید برسد. اما علت اصلی شکست دموکرات‌ها در اینجا بیشتر به دلیل ندانستن دغدغه‌های رأی‌دهندگان نیست، بلکه انعکاسی از دیدگاه غالب طبقه حرفه‌ای بزرگان حزب است.

هدف وسیله را توجیه می‌کند

جمهوری‌خواهان عموماً کسب قدرت را وسیله‌ای برای تشدید ترویج پیام‌های سیاسی غالب خود دانسته که وسواس ترامپ برای مهار «دولت سایه» جهت انتقام‌جویی از دشمنان سیاسیش نیز از همین روست؛ در حالی که دموکرات‌ها تصاحب قدرت سیاسی را معادل کسب پذیرش از هاروارد یا ییل می‌بینند. اما زمانه نشان‌دادن شایستگی شخص به پایان رسیده و حالا فقط کافیست که فرد دارای چند ویژگی فرمالیته بوده و حمایت هم‌قطارانش را کسب کند.

به بیان دیگر، جمهوری‌خواهان تمایل دارند به تصدی منصب به عنوان لحظه‌ای بنگرند که تازه فعالیت سیاسی آغاز می‌شود؛ در حالی که دموکرات‌ها انتخابات را نقطه‌ای می‌بینند که در آن، تلاش‌های آشفته و اندک‌شرم‌آور سیاسیشان بالاخره ثمر داده است. از همین رو، باراک اوباما پس از پیروزی در انتخابات، فوراً استفاده از لیست حامیان مردمی خود را کنار گذاشت. سیاست چندان برای اوباما جذاب نبود؛ بنابراین، او به سمت دستورالعمل اصلی حکمرانی حرکت کرد که عبارت بود از دنبال‌کردن کورکورانه «سازش‌های بزرگ» محکوم به فنا و تضعیف‌کننده با حزب جمهوری‌خواه رادیکالی که مصمم بود او را به یک رئیس‌جمهور یک‌دوره‌ای تبدیل کند.

اوباما

تنبلی نخبگان دموکرات به همراه احترام اقتدارگرایانه جمهوری‌خواهان به حمله سیاسی دوجانبه‌ای علیه حاکمیت مردم منجر شده است؛ یعنی تکرار انتخابات ۲۰۲۰ که در آن، اکثریت قاطع رأی‌دهندگان ناامیدانه می‌خواهند نامزدهای دیگری به غیر از ترامپ و بایدن برای رهبری کشور مطرح شوند. برای شکستن این بن‌بست، بهتر است که استراتژیست‌های بایدن توانایی او برای دوره دوم ریاست‌جمهوری را با ایجاد کمپینی انتخاباتی پیرامون استدلالی گسترده با محوریت نیاز فوری به گسترش و بازیابی سیاست‌های دموکراتیک از آسیب‌های ناشی از هفت سال فشار بی‌وقفه جناح ترامپیسم نشان دهند. اکنون که ترامپ در آستانه از دست دادن بخش زیادی از ثروت خود به خاطر جرایم مالی بوده و شاید حاضر باشد به خاطر منافع شخصی، به آمریکا خیانت کند، طرح استدلال به نفع دور دوم بایدن بسیار آسان‌تر شده است. ترامپ در طغیان‌های اخیر خود علیه ناتو و همچنین واکنش دیرهنگامش به قتل الکسی ناوالنی (بدون محکوم‌کردن پوتین)، به سطح جدیدی از مماشات با پوتین رسیده است.

رابطه سیاست و حکمرانی

در ویسکانسین که مدت‌هاست به نمونه‌ای برجسته از غلبه جناح راست بر حیات سیاسی تبدیل شده، نقشه راه امیدوارکننده‌ای برای چنین استراتژی وجود دارد. اخیراً تونی اِوِرز، فرماندار ویسکانسین لایحه مهمی را امضا کرد که نقشه‌های حوزه‌های انتخاباتی ایالتی که به طور غیرمنطقی به نفع جمهوری‌خواهان کشیده شده بود را لغو کرده و بنیادی‌ترین اصل حکومت دموکراتیک (یک نفر، یک رأی) را بازگردانده است. بن ویکلر، رئیس حزب دموکرات ایالتی ویسکانسین توضیح می‌دهد که این پیروزی چشمگیر از طریق بسیج مردمی تعاملی به دست آمده که بر اساس ایده ساده بازپس‌گیری کنترل فرآیند سیاسی از پایین‌به‌بالا بنا شده بود. او می‌گوید: «تنها درس از داستان سقوط و ظهور ویسکانسین، سازماندهی مداوم، سالانه و همیشگی است. ما این کار را با پیروزی در انتخابات کلیدی ۲۰۱۸ و ۲۰۲۳ دیوان عالی، جلوگیری از کسب اکثریت قاطع جمهوری‌خواهان در انتخابات ایالتی گذشته و جلوگیری از پیروزی نامزدهای جمهوری‌خواه در مبارزات محلی و کمتر شناخته‌شده انجام دادیم».

انتخابات آمریکا

به عبارت دیگر، بهترین راه برای پیروزی در سیاست، سیاست‌ورزی است. ویکلر می‌گوید: «به نظرم دموکرات‌ها چنین برداشت نادرستی دارند که سیاست فرآیندی ناخوشایند بوده که از آن برای رسیدن به قدرت استفاده می‌کنید و سپس می‌توانید آن را پشت سر بگذارید و روی حکمرانی تمرکز کنید. اما حکمرانی و سیاست همیشه به هم مرتبط هستند». او افزود که علاوه بر این، به محض اینکه موضوع مستقیماً و ساده برای رأی‌دهندگان توضیح داده شود، متوجه این ارتباط خواهند شد: ویکلر خاطرنشان کرد: «رأی‌دهندگان به راستی خواهان سیاستی هستند که همه چیز را برای همه بهتر کند. در مبارزه برای گسترش دسترسی به صندوق‌های رأی، ایجاد حوزه‌های انتخاباتی عادلانه و پاسخگوکردن دادگاه‌ها نباید تردید داشت. این‌ها مسائل محبوبی هستند. در واقع، اکنون تضاد اصلی در سیاست آمریکا این بوده که حزب دموکرات بر کار برای کارگران و تبدیل عقل سلیم به خیر عمومی تمرکز دارد؛ در حالی که جمهوری‌خواهان بر مواضع افراطی و اقتدارگرایانه ترامپیسم در همه حوزه‌ها متمرکز است».

چهار یا پنج سال پیش، دموکراتیک‌شدن دوباره ویسکانسین تقریباً غیرقابل‌تصور به نظر می‌رسید؛ زیرا به نظر می‌رسید که اکثریت حزب جمهوری‌خواه امری اجتناب‌ناپذیر بود. اما کنشگرهای باانگیزه و سازماندهی‌شده می‌توانند چشم‌انداز را بازسازی کنند. ویکلر می‌گوید: «همه افرادی که علیه ترامپ بسیج شدند، هرگز دست از بسیج‌کردن برنداشتند. ایده‌های مرکزی دموکراتیک در مورد آزادی و فرصت و ساخت کشوری که با هر فرد عزتمندانه رفتار شود، بسیار محبوب هستند. ما مجبور نیستیم برای عملی‌کردن آن‌ها خود را سرزنش کنیم».

فرمول اوباما

در طول انتخابات مقدماتی ۲۰۰۸، نخبگان دموکرات همچنان به اهمیت پایگاه باانگیزه واقف بودند. با دورشدن از نامزدهای ضعیف و باسابقه تشکیلاتی، آن‌ها از سیاستمداری جنبشی استقبال کردند که رأی‌دهندگان جدید و جوان‌تر را به ائتلاف دموکراتی که به طور فزاینده‌ای ثروتمندگرا، مخالف تغییر و دچار تصلب شده بود، وارد کرد. اما پس از خروج اوباما از قدرت، حزب مرکزی به روال سابق خود بازگشت و در انتخابات مقدماتی سال ۲۰۱۶ حزب، علیه کاندیدای نوظهور دیگری به نام برنی سندرز دیوانه‌وار نقشه کشید تا در مخالفت با تغییر گسترده نگاه رأی‌دهندگان به سمت نگرش پوپولیستی به مسائل اقتصادی و سیاسی، همان نامزدی که در ۲۰۰۸ از اوباما شکست خورد را دوباره عَلَم کند.

اوباما

در سال ۲۰۲۰، آن‌ها دوباره با مهندسی‌کردن حذف تعدادی از نامزدها، جنبش سندرز را سرکوب کرده تا جو بایدن را در مسیر قدرت برای نامزدی قرار دهند؛ اما بایدن که همیشه جزئی از سیاست‌های حزبی بوده، سریعاً برند سیاسی خود را از «سناتور بانک ام‌ان‌بی‌اِی» به تریبون کارگران آمریکایی تغییر داد. بله، آن زمان حزب تا حدی به این نتیجه رسید که برای پیروزی، بایدن باید رویکرد سیاسی از پایین‌به‌بالا را در آغوش بگیرد. اگر این مدل دوباره بتواند غالب شود، حزب دموکرات بایستی جلوی سنگ‌اندازی در جلوی راه خود را بگیرد.