چارلز مانگر

نیورک‌تایمز در گزارشی که به مناسبت مرگ این سرمایه‌گذار-متفکر منتشر کرده نوشته، مانگر مسیر هموار وکالت را برای شراکت با بافِت کنار گذاشت. شراکتی که یک کارخانه منسوجات را به شرکتی عظیم و خارق‌العاده در عرصه سرمایه‌گذاری تبدیل کرد. نام این شرکت «برکشر هاتاوی» – Berkshire Hathaway – است؛ دهمین بزرگ‌ترین شرکت دنیا در سال ۲۰۲۱.

همان‌طور که بافِت می‌گوید راهبرد اقتصادی و سرمایه‌گذاری «برکشر هاتاوی» را مانگر پایه‌ریزی کرد. بافت می‌گوید طرحی که او به من داد ساده بود: «آنچه را که در مورد خرید کسب‌وکارهای نسبتا خوب با قیمت‌های فوق‌العاده می‌دانی، فراموش کن؛ در عوض، کسب‌وکارهای فوق‌العاده را با قیمت‌های نسبتا خوب بخر.»

این بینش برای بافِت انقلابی بود. تا پیش از آن بافت تلاش می‌کرد کسب‌وکارهای مساله‌داری را بخرد که با مشکل مالی روبه‌رو شده بودند و نیاز به پول داشتند. او از همین راه در دهه ۵۰ میلادی توانست برای خود نامی به‌دست آورد. اما نگاه مانگر این بود که اگر می‌خواهی شرکت سرمایه‌گذاری قرص و محکی بسازی که از دیگر شرکت‌های سرمایه‌گذاری عمل‌کرد بهتری داشته باشی به سراغ خرید سهام شرکت‌های خوب برو. بافِت متواضعانه درباره پدید آمدن «برکشر هاتاوی» که خودش مالک اصلی آن است، می‌گوید: «[مانگر] معمار بود و من پیمان‌کار.»

همکاری این دو نفر بیش از ۵۰ سال عمر کرد و یکی از موفق‌ترین کسب‌وکارهای تاریخ را رقم زد. مانگر حکیم بود و صحبت‌هایش را آکنده از ارجاعاتی به بزرگان پیشین از جمله سیسرون – فیلسوف رومی -، آلبرت انیشتین، مارک توین و کنفسیوس می‌کرد. او به‌خاطر اصول ساده و متعارفش که اغلب شوخ‌طبعانه بودند، شهرت داشت؛ آن‌قدر که این حرف‌ها به مانگریسم‌ها – Mungerisms – شناخته شدند و در کتاب‌هایی جمع‌آوری شدند. 

merlin_94918685_32d419a9-f516-491b-ac08-95d29ffc1068-jumbo

«حسادت واقعا گناه احمقانه‌ای‌ست، به‌ این خاطر که تنها [گناهی] هست که نمی‌توان از آن لذت برد» این یکی از همین مانگریسم‌ها است. یکی دیگر از این قرار است: «این خُلق که خودت را فریب ندهی، یکی از بهترین اخلاق‌هایی هست که می‌توان داشت؛ قدرت‌مند است چون کم‌یاب است.»

بافت و مانگر در روز، ساعت‌ها با هم تلفنی صحبت می‌کردند؛ بافت در اوماها و مانگر در کالیفرنیا. بافت همیشه می‌گوید که «ما هیچ وقت مجادله نمی‌کردیم». او علتش را با یکی از همان جملات معروف و رندانه مانگر توضیح می‌دهد؛ گویا هر وقت اختلاف‌نظری بین این دو به‌وجود می‌آمد مانگر به بافت می‌گفت: «وارن! دوباره بهش فکر کن، بعدش با من هم‌نظر خواهی شد؛ چون تو زرنگ هستی و من هم برحق.»

بافت و مانگر رُخ مجمع عمومی سالانه «برکشر هاتاوی» در اوماها بودند؛ رویدادی که به «وودستارک سرمایه‌داری» مشهور بود. آن‌ها می‌توانستند برای ساعت‌ها روبه‌روی سهام‌داران بنشینند – گاهی تا شش ساعت – و به پرسش‌ها پاسخ بدهند و حکمت خودش را با آن‌ها در میان بگذارند.

بسیاری از شنوندگان آن‌جا، با سرمایه‌گذاری در شرکت بافت و مانگر به ثروت‌های قابل توجهی رسیده‌اند. اگر در سال ۱۹۶۴، هزار دلار در «برکشر هاتاوی» سهام می‌خریدید امروز صاحب ۱۰ میلیون دلار می‌بودید.

مانگر قطب‌نمایی بود که جهتِ درست را در «برکشر هاتاوی» نشان می‌داد. او از جذب نیرو تا سرمایه‌گذاری به بافت مشاوره می‌داد. جالب آن‌که ایده تک‌خطی او درباره استخدام این بود: اول اعتماد بعد توانایی.

مانگر همیشه دوست داشت ثروت‌مند بشود و توانست این ایده خودش را نسبتا زود محقق کند. او می‌گفت من پول نمی‌خواهم که بتوانم با آن ماشین‌های فراری بخرم، من استقلالش می‌خواهم. مانگر می‌گفت: «شدیدا می‌خواستمش [ثروت‌مند شدن]، فکر می‌کردم غیرشرافت‌مندانه‌ است که مجبور باشم فاکتورهایم را برای دیگران بفرستم».

چارلز مانگر

آن‌طوری که بلومبرگ نوشته، مانگر به جمهوری‌خواه‌ها نزدیک‌تر بود و بافت به دموکرات‌ها. با این وجود آن‌ها اشتراکات زیادی در نگاه سیاسی داشتند. مانگر برخلاف اکثر اردوگاه جمهوری‌خواه از حق سقط جنین دفاع می‌کرد و به بیمه همگانی باور داشت. دیگر تفاوت‌های جالب توجه این دو، به بحث خیریه‌ها برمی‌گشت. بافت به سراسر جهان می‌رفت و پول‌دارها را به کار خیریه تشویق می‌کرد. اما مانگر بر این باور بود که خیر شرکتی چون کاسکو – فروشگاه‌های زنجیره‌ای غول‌آسا آمریکایی – برای جامعه، بیشتر از خیریه‌های بزرگ است. البته مانگر با کمک‌های مالی خودش از حق سقط جنین و آموزش حمایت کرد. او همچنین حمایت‌های مالی کلانی از برخی از دانشگا‌های آمریکا نیز انجام داد.