بدون تردید مسئله فساد، از جمله مواردی بوده که تقریبا تمام جوامع و دولتها، اعم از عقب مانده، در حال توسعه و توسعه یافته به نوعی با آن دست به گریبان بوده و اقدام به اجرای اصلاحات ساختاری و برنامه‌های متناسب با شرایط جامعه‌شان کرده‌اند. میزان  فساد، تبدیل به یکی از شاخص‌های سنجش حکمرانی مطلوب شده است. برخی نویسندگان نیز به رابطه بین فساد، نابرابری و نیز شاخصی برای سنجش آزادی و دموکراسی معتقد هستند.

مطالعات نگارنده نشان می دهد بین ادراک فساد و سرمایه اجتماعی و اعتماد به خصوص به دولتها، رابطه معناداری وجود دارد. البته بین واقعیت فساد و ادراک فساد، متغیرهای مداخله‌گر زیادی در کشور ما وارد شده اند که این متغیرها، در حقیقت فساد را دچار پیچیدگی بیشتری کرده اند.

 این مقاله می‌کوشد که واکاوی چرایی ناکامی در مبارزه با فساد مورد بحث قرار دهد:

۱ – معتقدم اولین انحراف در بحث مبارزه با فساد، در نگاه تقلیل‌گرایانه به مسئله، مبارزه با فساد تبدیل به مبارزه به مفسد شده است. نگاه کنید رئیس‌جمهور محترم در همایش ملی ارتقای شفافیت چنین بیان کرده اند: "دو میلیون به تعداد مودیان مالیاتی اضافه شده است/به میزان مالیاتی که اخذ می‌شود، فرار مالیاتی وجود دارد/ آن چیزی که به مردم اطمینان می‌دهد مبارزه با مفسد است نه اعلام مفسد"

۲ - مبارزه با فساد، بیش از آنکه پروژه امنیتی و قضایی باشد یک پروژه اجتماعی همراه با اصلاحات ساختاری است. به طور کلی شواهد نشان می.دهد در این سالها، دولتها، در اجرای پروژه‌های اجتماعی با توجه به  ذینفعان مختلف آن، نتوانسته‌اند موفق عمل کنند. مبارزه با فساد از پیچیده‌ترین پروژه‌های اجتماعی است. مطالعات نشان می دهد مبارزه با فساد باید حداقل دارای سه رکن قضایی-امنیتی، اصلاحات ساختاری و اقدامات اجتماعی-فرهنگی باشد.

روندها حاکی از آن است که در این سالها، تمرکز صرفا بر بعد قضایی- امنیتی بوده است.

۳ – علاوه بر تک‌بعدی دیدن مسئله، یکی از عوامل ناموفق بودن مبارزه با فساد در کشور، خوانش سیاسی جامعه و احساس موقتی بودن آن است که در حافظه تاریخی‌ جای گرفته است. – در  این مقاله قصد ندارم به چرایی این خوانش و شواهد آن در سالهای گذشته بپردازم._

۴ – مهم‌ترین اصلاح، اصلاحات ساختاری است که به مثابه پیشگیری سیستماتیک از فساد عمل می‌کند. این اصلاحات، نیازمند سیاست‌گذاری درازمدت در رویه‌های اداری و نیز  سیاست‌های اقتصادی رانت ساز است.

۵ – مطالعه کشورهای موفق در مبارزه با فساد، اصلاح نظام مدیریت بر اساس شایسته‌سالاری است. حتی تجربه‌های ایرانی نیز نشان می‌دهند مدیران کم‌دانش و غیرحرفه‌ای که خارج از سیستم تکنوکراتیک، رده‌های مدیریتی را اشغال می‌کنند، هم به لحاظ عدم تعلق سازمانی و نیز تلقی موقتی بودن جایگاه و هم  فقدان دانش لازم، زمینه.ساز عدم اصلاح ساختاری  و  گسترش فساد شده‌اند.

۶ – ایجاد شفافیت از مزایده و مناقصه در سطح خردگرفته تا تصمیمات رانت‌زای بزرگ، یکی دیگر از ملزومات اصلاحات ساختاری است. حتی برخی کشورها، آرای افراد رای دهنده در تصمیمات مختلف در منظر عمومی، قابل مشاهده است.

۷– غالب کارشناسان اعم از لیبرال، نهادگرا یا با نظریه ترکیبی معتقدند بزرگی دولت و کوچک شدن حوزه خصوصی از عوامل تشدید کننده  و فساد‌آور در هر جامعه ای می‌تواند باشد. معتقدم یکی از دلایل حل نشدن این معضل در بیش از پنج دهه در ایران، بوروکراسی متمرکز و دولت بزرگ بوده است. شواهد نشان می‌دهد در سه دهه اخیر، به مرور بخش جدیدی تحت عنوان "دولتی غیر دولتی" در قالب نهادهای مختلف به شدت رشد نموده است. پدیده "خصولتی" زمینه‌ساز کاسته شدن حتی کنترلهای نیم بند دولتی و از بین رفتن شفافیت شده است.

۸ – تقسیم‌بندی‌های مختلفی از فساد مطرح شده است از قبیل خصوصی– دولتی، مالی– اداری، خرد- کلان و یقه سفید–یقه آبی. بخشی از رفتارهای فساد آمیز که اتفاقا بیشتر مورد بررسی قرار گرفته، کنش ها و رفتارهای کارگزاران است. موضوع آموزش و فرهنگ سازی از سطح مدیران، کارکنان تا آحاد و افراد جامعه به طور دراز مدت حتی در آموزش‌های رسمی، یکی از اقداماتی است که در تجارب کشورهای موفق به چشم می‌خورد. افزایش نظارت اجتماعی و نهادهای مدنی نیز در برنامه های مبارزه با فساد کشورهای موفق قابل مشاهده است.

پی نوشت: برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب زنده باد فساد نگارنده مراجعه کنید.