به گزارش اکوایران، ریچارد هاس مدیر سابق اندیشکده شورای روابط خارجی ایالات متحده در مجله فارن افرز نوشت: به سختی می‌توان به کشوری را به خاطر آورد که طی مدت کوتاهی به اندازه ایران دچار فراز و نشیب در میزان نفوذش شده باشد. تا همین اواخر، مسلماً جمهوری اسلامی ایران مهم‌ترین بازیگر منطقه‌ای در خاورمیانه بود که از مصر، اسرائیل، عربستان سعودی یا ترکیه تأثیرگذارتر بود. با این حال، در عرض چند ماه، بنای نفوذ ایران دچار تحولات قابل توجه شده است. 

امیدوارکننده‌ترین رویکرد

به نوشته هاس، این ماجرا باز دیگر موجب داغ شدن بحث در مورد نحوه مواجهه ایالات متحده و شرکایش با چالش‌های ناشی از ایران شده است. برخی در غرب لحظه اکنون را فرصتی آنی برای رسیدگی به همه ابعاد مورد اختلاف - از جمله توانایی‌های هسته‌ای و فعالیت‌های منطقه‌ای تهران - می‌بینند. برخی تندروترها حتی پا را از این نیز فراتر گذاشته و در مورد بقای حکومت صحبت می‌کنند. با این حال، هاس بر اساس تجربه توصیه می‌کند در مورد آنچه که باید درباره هر طرحی با احتیاط صحبت کرد.

ایران آمریکا

به عقیده او، امیدوارکننده‌ترین رویکرد، رویکردی است که اهداف را از طریق دیپلماسی دنبال می‌کند – هر چند او مدعیست که دیپلماسی در پس‌زمینه توانایی و تمایل به استفاده از نیروی نظامی کارایی خواهد داشت.

مخاطرات بزرگ هستند. هر گونه تصمیمی پیامدهای مهمی نه تنها برای خاورمیانه، بلکه برای سایر نقاط جهان از جمله بازارهای انرژی خواهد داشت. و برای ایالات متحده، این امر مشخص می‌کند که تا چه هدف می‌تواند اولویت اصلی خود را -که منابع نظامی را از خاورمیانه به سمت اولویت‌های دیگر، مهم‌تر از همه برای جلوگیری از تهاجم چین در اقیانوس هند و اقیانوس آرام، سوق دهد- تحقق بخشد.

فراز  و فرود

نفوذ منطقه‌ای تهران عمدتاً از طریق حمایت از گروه‌های مقاومت در غزه، عراق، لبنان، سوریه، یمن و فراتر از آن سرچشمه می‌گیرد. این گروه‌ها که با اسرائیل در ستیزند، در واقع تهدیدی برای منافع ایالات متحده و غرب محسوب می‌شوند. به طور گسترده‌تر، آنها ابزاری بودند که ایران به دنبال آن بود تا سیمای خاورمیانه را به شکل دلخواه خود  خود ترسیم کند. این استراتژی غیرمستقیم تأثیر ایران را در سراسر منطقه چند برابر کرد و در عین حال به تهران اجازه داد تا از متحمل شده ضربات تلافی‌جویانه مستقیم گریخته و یا آن را به حداقل برساند.

در عراق، ایران یکی از ذی‌نفعان اصلی جنگ ایالات متحده در سال 2003 بود که با برکناری صدام حسین از قدرت، بغداد تحت رهبری سنی‌ها را که مایل و قادر به ایجاد موازنه با تهران شیعی بود، ساقط کرد. ایران توانست از هرج و مرج ناشی از تهاجم و نزدیکی با اکثریت شیعه عراق برای جایگزینی ایالات متحده به عنوان نیروی خارجی با بیش‌ترین نفوذ در داخل کشور استفاده کند.

ایران لبنان عباس نیلفروشان ایران عراق حشدالشعبی

ایران مدت‌هاست که از جای پای محکمی در لبنان برخوردار بوده است. حزب‌الله، دریافت‌کننده اصلی کمک‌های ایران از هر نوع و بنابراین مجهزتر از رقبای محلی‌اش، تقریباً با استقلال کامل در لبنان عمل می‌کرد – و به مثابه دولتی مستقل در کشور بود. حزب‌الله با توجه به دارایی‌های نظامی خود -بالاخص با ده‌ها هزار موشک- و نزدیکی به مرز جنوبی لبنان با سرزمین‌های اشغالی، به عنوان بازدارنده‌ای در مقابل اقدام اسرائیل علیه ایران عمل کرد.

حماس هم به رغم سنی بودن، برای چندین دهه، علیرغم سنی بودن این گروه، مورد حمایت ایران بود و هدف رد سازس فلسطینیان در برابر اسرائیل را دنبال می‌کرد. در سال 2006، حماس بر تشکیلات خودگردان فلسطین در انتخابات غزه پیروز شد و پایگاهی را برای عملیات نظامی علیه اسرائیل و به چالش کشیدن تشکیلات خودگردان، در اختیار ایران قرار داد.

در سوریه، ایران، همراه با روسیه، برای حمایت از بشار اسد، زمانی که حکومت اسد در آستانه بهار عربی در آستانه فروپاشی قرار گرفت، دست به کار شدند. این حکومت بیش از یک دهه دوام آورد و مسیر اصلی زمینی ارسال سلاح به حزب الله را دست نخورده نگه داشت. و اسرائیل را در محاصره نیروهای متخاصمی که ایران بر آنها نفوذ قابل توجهی داشت، قرار داد - یک هلال شیعی که از ایران تا سوریه، لبنان و غزه امتداد داشت.

اما، به باور هاس، ایران اکنون بیش از هر زمان دیگری آسیب دیده است.

موشک بالستیک ایران اسراییل

ایران هم‌چنین در راستای توسعه قدرت حوثی‌ها در یمن سرمایه‌گذاری کرد. از زمان شروع جنگ در غزه، حملات موشکی حوثی‌ها به کشتی‌ها در دریای سرخ، تجارت جهانی را مختل کرده و کشتی‌های باری و نفت‌کش‌ها را مجبور کرده مسیر طولانی‌تر و پرهزینه‌تر را در اطراف آفریقا طی کنند. حوثی‌ها حتی در مواقعی مستقیماً به اسرائیل حمله کرده‌اند و تلاش کرده‌اند کشتی‌های نیروی دریایی ایالات متحده را هدف بگیرند.

اما آغاز دگردیسی برتری منطقه‌ای ایران، از قضا، با چیزی فرا رسید که در ابتدا یک پیروزی به نظر می‌رسید: حملات حماس در 7 اکتبر 2023. به ادعای هاس، کمی بیش از یک سال بعد، آن برد تاکتیکی با شکست راهبردی خاتمه یافت. عملیات نظامی مستمر اسرائیل، به حدی به حماس ضربه زده که دیگر نیروی جنگی مؤثری نیست که بتواند چیزی شبیه به 7 اکتبر دیگر برپا کند و این گروه را مجبور به کنار گذاشتن اصرار دیرینه خود برای همراه شدن هرگونه توافق با اسرائیل با آتش‌بس در غزه می کند.

این تحولات سقوط اسد را تسهیل کرد. حزب‌الله دیگر در موقعیتی نبود که بتواند بقای حکومت او را تضمین کند. با تمرکز روسیه بر منابع و توجه خود به اوکراین، نیروهای ضد اسد، به رهبری اسلامگرایان و با حمایت ترکیه، به سرعت سلسله‌ای را که بیش از نیم قرن بر سوریه حکومت کرده بود، نابود کردند. با آشفتگی سوریه، اسرائیل نیز از این فرصت استفاده کرد و بسیاری از تجهیزات نظامی اسد را از بین برد.

 ایران دو بار در سال 2024 (اول در آوریل و سپس مجدداً در اکتبر)، در پاسخ به حملات اسرائیل به پایگاه‌های ایران در سوریه و ترور یکی از رهبران حماس در تهران، مستقیماً با ترکیبی از پهپادها و موشک‌ها به اسرائیل حمله کرد. حملات ایران خسارات کمی به بار آورد. و اسرائیل دو بار پاسخ داد که ادعا شده به سامانه دفاع هوایی و نظامی آسیب زده است.

سه حوزه نگرانی واشنگتن

با این حال، علیرغم این آسیب‌ها، از نگاه هاس، در سه حوزه رفتار تهران همچنان باعث نگرانی غرب است. اولین مورد، پشتیبانی آن از متحدین، در 15 ماه گذشته بیشترین توجه را به خود جلب کرده است؛ دوم برنامه هسته‌ای که احتمالا تنها چند هفته تا گریز هسته‌ای فاصله دارد؛ و وضعیت داخلی ایران که به ادعای هاس رویکرد سخت‌تر را ایجاب می‌کند.

به زعم هاس، در حالت ایده‌آل، سیاست ایالات متحده به دنبال رسیدگی به هر سه زمینه نگرانی است، با هدف محدود کردن ارائه پشتیبانی نظامی به نیروهای مقاومت؛ تعیین سقف برای برنامه هسته‌ای ایران که قابل راستی‌آزمایی باشد؛ و ایجاد فضای سیاسی و شخصی برای شهروندان.

نیروگاه هسته ای بوشهر

با این حال، هاس معترف است که هدف‌گذاری برای موفقیت در هر سه حوزه تقریباً به طور قطع شکست خواهد خورد. به زعم او، سیاست خارجی باید به امر شدنی دست یابد، و رویکرد چنین جاه‌طلبی غیرواقعی خواهد بود، تا حدی به این دلیل که آنچه احتمالاً برای تحقق یک یا دو هدف ضروری است، با تحقق هدف سوم ناسازگار است.

او توصیه می‌کند که برنامه هسته‌ای باید بالاترین اولویت برای سیاست گذاران آمریکایی باشد. به باور او، ایران هسته‌ای، چندین کشور منطقه‌ای دیگر از جمله عربستان سعودی و ترکیه را وادار می‌کند تا به دنبال سلاح‌های هسته‌ای بروند. چنین تحولی احتمال درگیری در منطقه را افزایش می‌دهد (اگر فقط این تلاش ها متوقف شود) و احتمال کاربرد سلاح‌های هسته‌ای را افزایش می‌دهد. اگر تعداد تصمیم گیرندگان چند برابر شود و ذخایر هسته ای در برابر اولین حمله آسیب پذیر باشد، ایجاد و حفظ ثبات بسیار دشوارتر خواهد بود. بدین سبب، او توصیه کرده که توقف برنامه هسته‌ای و حمایت آن از نیروهای منطقه‌ای، باید اولویت‌های فوری آمریکا باشد. به باور او، همانند استراتژی مهار واشنگتن در طول جنگ سرد - که بر شکل دادن به سیاست خارجی شوروی متمرکز بود، اما پیامدهای داخلی هم داشت - اولویت آمریکا باید محدود کردن توانایی‌های ایران و شکل دادن به رفتار خارجی آن باشد.

او گفته بحث‌های جاری دیپلماسی و استفاده از نیروی نظامی را به گونه ای نشان می‌دهد که گویی جایگزین‌های متضاد هستند. با این حال، او آن‌ها را مکمل یکدیگر و در هماهنگی با هم می‌داند. به زعم او، دیپلماسی با پشتوانه استفاده معتبر از زور نسبت به دیپلماسی بدون چنین تهدیدی شانس موفقیت بسیار بیشتری دارد، در حالی که استفاده از نیروی نظامی اگر پس از معقول بودن دیپلماسی معرفی شود، شانس بسیار بیشتری برای حمایت در داخل و بین المللی دارد. 

شمایل یک توافق

او پیشنهاد کرده دیپلماسی باید پتانسیل یک معامله بزرگ را بررسی کند: ایران باید با محدودیت و راستی‌آزمایی برنامه هسته‌ای خود موافقت کند، مقدار مواد غنی‌شده و سطح غنی‌سازی را محدود کند، و تضمین کند که هرگونه فعالیت هسته‌ای ممنوع است. این توافق همچنین حمایت نظامی ایران از بازیگران غیردولتی مانند حزب الله، حماس و حوثی.ها را کنار بگذارد. و برنامه موشکی بالستیک ایران را با محدودیت مواجه کند.

ایران آمریکا

بنابراین، چنین ترتیبی با برنامه جامع اقدام مشترک 2015 که محدودیت‌های زمانی را برای محدودیت‌های هسته‌ای تعیین می‌کرد و برنامه منطقه‌ای ایران را نادیده می‌گرفت، تفاوت‌های قابل‌توجهی خواهد داشت.

بر اساس چنین توافقی، ایران می‌تواند برنامه انرژی هسته‌ای خود را حفظ کند، هرچند تحت محدودیت‌های شدید و نظارت سرزده، و می‌تواند از بازیگران منطقه‌ای حمایت سیاسی و اقتصادی (اما نه نظامی) کند. تحریم‌های اقتصادی به میزان قابل توجهی کاهش می‌یابد (و حتی آن تحریم‌هایی که باقی می‌ماند می‌توانند کاهش یا برداشته شوند، اگر آزادی بیشتری به شهروندان ارائه شود). و ایالات متحده می‌پذیرد و آماده می‌شود تا دولت فعلی ایران را به رسمیت بشناسد و از تلاش برای تغییر رژیم چشم پوشی کند.واشنگتن باید مایل باشد که این ترتیب را به عنوان یک توافق رسمی به کنگره ارائه کند تا به ایران اطمینان دهد که این توافق حتی پس از تغییر دولت نیز پابرجا خواهد ماند. او پیشنهاد داده که واشنگتن باید با دیپلماسی شروع کند و در عین حال تهدید به استفاده از زور را حفظ کند.