اکوایران: پس از پایان جنگ، روسیه با اوکراینی روبه‌رو خواهد شد که هم مسلح است و هم مردمی دارد که برای نسل‌ها به‌واسطه زخم‌های ناشی از تجاوز روسیه متحد شده‌اند. ارتش نیرومند اوکراین که از جنگاوران باتجربه و ماهر تشکیل شده و به‌وسیله سلاح‌ها و تاکتیک‌های نوآورانه تقویت شده، همراه با اروپا کار خواهد کرد تا تهدید روسیه را مهار کند و نفوذ مسکو در اروپا را محدود سازد.

به گزارش اکوایران، در ۲۸ سپتامبر، رأی‌دهندگان مولداوی به‌طور قاطع احزاب طرفدار روسیه را رد کردند و به حزب طرفدار اروپا به رهبری رئیس‌جمهور مایا ساندو اکثریت پارلمانی محکمی دادند. این پیروزی که علی‌رغم عملیات گسترده تأثیرگذاری تأمین‌شده از سوی روسیه برای تغییر نتایج انتخابات به دست آمد، تازه‌ترین نمونه از سلسله شکست‌های ژئوپولیتیکی مسکو بود.

برخلاف لاف‌زنی‌های پرطمطراق ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، او از زمان آغاز تهاجم تمام‌عیار به اوکراین در سال ۲۰۲۲ آسیب‌های عظیمی به منافع منطقه‌ای و جهانی روسیه وارد کرده است. در واقع، سیاست‌های پوتین از منظر نظریه رئالیسم در روابط بین‌الملل بی‌معناست و تنها می‌توان آن‌ها را با فرضیات مختلف درباره انگیزه‌های شخصی رهبران برای اقدام توضیح داد.

به گزارش فارن‌پالسی، فهرست شکست‌های روسیه طولانی است. چشمگیرترین آن‌ها در اوکراین رخ داده؛ جایی که مسکو زمانی می‌توانست روی بخش بزرگی از جمعیت طرفدار روسیه حساب کند. اما تهاجم و الحاق کریمه در ۲۰۱۴، تحریک جنبش‌های جدایی‌طلب خشونت‌آمیز و سیاست‌های اشغال خشن در مناطق تحت کنترل مسکو، افکار عمومی در شرق و جنوب روس‌زبان اوکراین را علیه روسیه برانگیخت. به‌ویژه با توجه به جنایات جنگی و تلفات گسترده‌ای که روسیه در سه سال و نیم جنگ به بار آورده است، امروز این تغییر نگرش عمیقاً ریشه‌دار شده است.

پوتین اتمی

پس از پایان جنگ، روسیه با اوکراینی روبه‌رو خواهد شد که هم مسلح است و هم مردمی دارد که برای نسل‌ها به‌واسطه زخم‌های ناشی از تجاوز روسیه متحد شده‌اند. ارتش نیرومند اوکراین که از جنگاوران باتجربه و ماهر تشکیل شده و به‌وسیله سلاح‌ها و تاکتیک‌های نوآورانه تقویت شده، همراه با اروپا کار خواهد کرد تا تهدید روسیه را مهار کند و نفوذ مسکو در اروپا را محدود سازد.

بیشتر بخوانید
بازی خطرناک روسیه در مرزهای ناتو؛ پوتین چه می‌خواهد؟

نشریه اکونومیست تحلیل می‌کند که با شکست تهاجم اوکراین، ولادیمیر پوتین در حال پیشبرد یک کارزار «منطقه خاکستری» علیه ناتوست و قصد دارد این اتحاد را از درون تضعیف کند.

بر هر معیاری که نگاه کنیم، تهاجم روسیه به اوکراین توانایی این کشور برای نمایش قدرت در «حوزه نفوذ سنتی» خود را به‌شدت کاهش داده است. جنگ نه تنها سخت‌افزار نظامی روسیه را فرسوده و مشکلات عمیقی برای اقتصادش ایجاد کرده، بلکه اشغال و الحاق سرزمین‌های اوکراینی نیز بیشتر نفوذ مسکو بر کشورهای پساشوروی را از بین برده است.

اتحادیه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع که زمانی ابزار اصلی روسیه برای ادغام مجدد صلح‌آمیز کشورهای پساشوروی بود اکنون در هم شکسته است. اتحادیه اقتصادی اوراسیا، که روسیه کمی بیش از یک دهه پیش به‌عنوان جایگزینی برای اتحادیه اروپا ایجاد کرد، اکنون به یک بلوک تجاری کوچک با چهار عضو ثابت (روسیه، بلاروس، قزاقستان و قرقیزستان) تقلیل یافته است. هرچند ارمنستان هنوز عضو رسمی آن است، اما پارلمان این کشور در فوریه به پیوستن به اتحادیه اروپا رأی مثبت داد و این اقدام باعث شد الکسی اورچوک، معاون نخست‌وزیر روسیه، درباره پیامدهای اقتصادی جدی برای ایروان هشدار دهد.

جدایی تلخ ارمنستان از روسیه در سال جاری هم ناشی از نگرانی نسبت به بی‌اعتنایی مسکو به حاکمیت همسایگانش و هم عقب‌نشینی آن از حمایت از ارامنه در قره‌باغ بود. با توجه به این کدورت، و بعید است روابط به این زودی‌ها ترمیم شود، تحولی چشمگیر با توجه به اتکای سنتی ارمنستان به روسیه.

روابط روسیه با جمهوری آذربایجان نیز به‌شدت تیره شده است. پس از عملیات پلیس روسیه علیه مهاجران آذربایجانی که به کشته شدن چندین نفر منجر شد، باکو نفوذ روسیه را در کشور ریشه‌کن کرد: همه فعالیت‌های فرهنگی روسیه را تعلیق کرد؛ دفاتر بازوی تبلیغاتی مسکو، اسپوتنیک‌نیوز، را بست؛ چندین کارمند اسپوتنیک را بازداشت کرد؛ و لحن ضدروسی خود را تندتر نمود.

نماد این افول کلی نفوذ روسیه، امضای اعلامیه صلح میان نخست‌وزیر ارمنستان، نیکول پاشینیان، و رئیس‌جمهور آذربایجان، الهام علی‌اف، در کاخ سفید و با میانجی‌گری ایالات متحده و در حضور رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، در اوت بود.

جنگ با اوکراین همچنین توانایی روسیه برای نمایش قدرت در آسیای مرکزی را کاهش داده است؛ جایی که جمهوری‌های سابق شوروی با احتیاط در حال افزایش تعامل خود با چین هستند، از تجارت و ارتباط با کشورهای نفت‌خیز خلیج فارس سود می‌برند، همکاری خود را با هم‌تباران قومی‌شان در ترکیه عمیق‌تر می‌کنند و به دنبال راه‌هایی برای دور زدن روسیه در زمینه انرژی و دیگر صادرات‌اند.

اگر این‌ها برای تضعیف قدرت مسکو کافی نبود، جنگ با اوکراین روسیه را به‌طور کامل از معادلات دریایی در دریای سیاه کنار زده است.

دریای سیاه

در بخش غربی، جنگ روسیه حمایت اروپا از اوکراین را عمیق‌تر کرده و موجب تغییر بنیادین در رویکرد دفاعی اروپا برای مقابله با تهدید روسیه شده است. لهستان، فنلاند و کشورهای بالتیک به‌طور چشمگیری هزینه‌های نظامی خود را افزایش داده‌اند، در حالی که اکثر دیگر اعضای ناتو متعهد شده‌اند طی دهه آینده هزینه‌های دفاعی خود را به دست‌کم ۵ درصد تولید ناخالص داخلی برسانند.

جنگ روسیه علیه اوکراین همچنین موجب گسترش ناتو به سوئد و فنلاند شده است؛ کشوری که مرز روسیه با این اتحاد را حدود ۸۰۰ مایل افزایش داده است.

بدیهی است که جنگ روسیه نفوذ این کشور در اروپا را نیز تضعیف کرده است. کاهش چشمگیر واردات انرژی، نفوذ اقتصادی مسکو را کم کرده، در حالی که تحریم‌های بریتانیا و اتحادیه اروپا تجارت و سرمایه‌گذاری را از بین برده است. محدودیت‌های اعمال‌شده بر سفر روس‌ها و ممنوعیت سراسری رسانه‌های تبلیغاتی کرملین در اتحادیه اروپا نیز تلاش‌های روسیه برای نفوذ فرهنگی و عملیات اطلاعات نادرست را محدود کرده است.

تقریباً در سراسر اروپا، احساسات ضدروسی میان رأی‌دهندگان جناح چپ، راست و میانه غالب است. جنگ اوکراین همراه با نقض مداوم حریم هوایی اروپا توسط پهپادها و هواپیماهای روسی، قدرت نرم روسیه در قاره را به‌شدت تضعیف کرده، اگر نگوییم کاملاً نابود کرده است. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که پوتین و روسیه تقریباً در میان تمام افکار عمومی اروپایی، حتی در میان احزاب راست پوپولیست که رهبرانشان پیش‌تر روابط گرمی با مسکو داشتند چهره‌ای منفی یافته‌اند.

در ایتالیا، نارضایتی گسترده عمومی از روسیه و پوتین احتمالاً به افزایش حمایت از نخست‌وزیر جورجیا ملونی و حزب طرفدار اوکراین «برادران ایتالیا» کمک کرده و همزمان حمایت از حزب راست افراطی ماتئو سالوینی به‌شدت کاهش یافته است. سالوینی حتی لحن پروپوتین خود را کنار گذاشته و اکنون از تلاش‌های ترامپ برای صلح‌سازی حمایت می‌کند.

در فرانسه، مارین لوپن، چهره نمادین پوپولیست، حتی تصمیم آمریکا در مارس برای توقف به‌اشتراک‌گذاری اطلاعات با اوکراین را نقد کرد. جانشین او در رهبری «اجتماع ملی»، جردن باردِلا، فراتر رفت و به‌شدت از تهاجم روسیه انتقاد کرد و کوشید به متحدان ناتو اطمینان دهد که از کمک نظامی و اقتصادی به اوکراین حمایت می‌کند (با این حال، درباره ارائه موشک‌های دوربرد فرانسوی به اوکراین که قادر به حمله به روسیه هستند، ابراز تردید کرده است).

حتی اتریش که مدت‌ها به بی‌طرفی پس از جنگ جهانی دوم پایبند بوده و اغلب روابط دوستانه مشکوکی با کرملین داشته همکاری نزدیک با ناتو و اتحادیه اروپا را آغاز کرده است. این امر موجب شد دیمیتری مدودف، رئیس‌جمهور پیشین روسیه، هشدار به انتقام نظامی در صورت پیوستن وین به ناتو را بدهد. در مجارستان، که همچنان مطمئن‌ترین متحد پوتین محسوب می‌شود، حزب فیدس به رهبری ویکتور اوربان در انتخابات برنامه‌ریزی‌شده برای آوریل ۲۰۲۶ نزدیک به ۱۰ درصد از ائتلاف مخالف طرفدار اتحادیه اروپا و ناتو عقب‌تر است.

در ایالات متحده نیز تلاش‌های ترامپ برای ایجاد دوستی صلح‌جویانه با پوتین با مواضع هواداران خودش همخوانی ندارد. نظرسنجی‌ها به‌طور پیوسته نشان می‌دهند که پایگاه اصلی رأی او، پوتین را نیرویی شرور می‌بیند و از تسلیح اوکراین حمایت می‌کند، به شرط آنکه بیشتر هزینه‌ها را اروپا بپردازد. تغییر اخیر ترامپ، تأیید پیروزی نظامی اوکراین و این گفته‌اش که روسیه تنها یک «ببر کاغذی» است، ممکن است نشانه چرخشی عمیق از مسکو به‌سوی کی‌یف باشد. اگر این تغییر پایدار بماند، نقطه عطفی خواهد بود. و پوتین فقط خودش را می‌تواند سرزنش کند.

ترامپ پوتین

البته استثناهایی هم وجود دارد. حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) با حمایت مردمی رشد کرده، اما هنوز شانس اندکی برای به دست گرفتن قدرت دارد؛ در حالی که موضع ضدروسی بی‌قید و شرط دولت مرز این خلأ را پر کرده است. در گرجستان نیز یک حزب همسو با روسیه بیشتر به مدار مسکو نزدیک شده است. اما این پایگاه‌های کوچک در برابر مجموعه وسیعی از دشمنانی که روسیه برای خود ساخته، بسیار ناچیز هستند.

بقیه جهان هم شاهد کاهش قدرت روسیه بوده‌اند. قیام علیه رژیم اسد در سوریه به یک شکست برای مسکو تبدیل شد. هرچند روسیه دو پایگاه نظامی خود را در این کشور حفظ کرده، اما با سقوط بشار اسد، یکی از متحدان مهم خود را از دست داده است. شکست روسیه به‌عنوان یک متحد قابل اتکا همچنین در ایران آشکار شد، جایی که مسکو منفعلانه تماشا کرد در حالی که ایالات متحده و اسرائیل برنامه هسته‌ای تهران را بمباران و تضعیف کردند.

در آفریقا، به گزارش وال استریت ژورنال، دولت‌های مالی، نیجر و بورکینافاسو از روابط خود با روسیه و مزدورانش احساس پشیمانی می‌کنند. این روزنامه نوشت که روسیه زمانی «یک قدرت نظامی در حال ظهور در آفریقا» بود، اما اکنون در حالی که پروژه‌های نظامی، سیاسی و مالی‌اش در حال فروپاشی‌اند، برای حفظ جای پای خود در این قاره تقلا می‌کند.

حمایت کره شمالی از روسیه شاید به اندازه‌ای باشد که کیم جونگ‌اون ادعا می‌کند، اما روابط روسیه و چین می‌تواند انعطاف‌پذیرتر باشد.

هرچند چین همچنان از فشار آوردن به کرملین برای پایان جنگ اوکراین خودداری می‌کند و به شریک اصلی تجاری مسکو بدل شده است، اما منطق حمایت ضمنی پکن از جنگ روسیه عملاً از بین رفته است. ایالات متحده دیگر تأمین‌کننده اصلی تلاش‌های جنگی اوکراین نیست، بنابراین جنگ نیابتی چین در اوکراین دیگر متوجه رقیب اصلی‌اش (واشنگتن) نیست.

به‌طور خلاصه، باتلاق اوکراین جایگاه روسیه را به‌عنوان یک قدرت اوراسیایی به‌شدت تضعیف کرده است. این قدرت فرسوده بیشتر هم با هزینه عظیم جانی، اتلاف منابع، و مهاجرت گسترده برنامه‌نویسان، تکنسین‌ها و دیگر جوانان ماهر تهدید می‌شود. همه این عوامل آینده روسیه را تضعیف کرده و چشم‌انداز رشد اقتصادی بلندمدت را خفه می‌کنند. در حالی که پوتین شاید در ابتدا به یک پیروزی سریع باور داشت که توازن قوا در اروپا را تغییر دهد، سه سال و نیم بعد، با توجه به شجاعت اوکراینی‌ها و حمایت غرب از کی‌یف، این هدف غیرقابل دستیابی است.

پس چرا پوتین همچنان بر حماقت دنبال کردن جنگی مرگبار و بن‌بست اصرار می‌ورزد؟

دانشوران روابط بین‌الملل در مکتب رئالیسم عموماً فرض می‌کنند دولت‌ها عقلانی عمل می‌کنند تا منافع ملی خود را پیش ببرند. این دیدگاه اغلب کارآمد است، دست‌کم به‌عنوان نقطه شروعی برای تحلیل یا پیش‌بینی رفتار دولت‌ها. اما بسیاری اوقات جواب نمی‌دهد، به‌ویژه در توضیح اینکه چرا برخی کشورها نه‌فقط یک‌بار بلکه به‌طور مداوم برخلاف منافع ژئوپولیتیک خود عمل می‌کنند. اگر اقدامات پوتین مدام با برداشت رئالیستی از منافع ملی روسیه در تضاد باشد، پس او رئالیست نیست. چیز دیگری باید در ذهن او در کار باشد.

نخست، نگاه بیمارگونه پوتین به تاریخ: باور او به مأموریت جاودانه روسیه برای نابودی اوکراین و واداشتن مردم آن به روس شدن. همانند حماقت روسیه تزاری در قرن نوزدهم برای روسی‌سازی لهستانی‌ها، این هدف نیز محکوم به شکست است، به‌ویژه با توجه به بیداری ملی و انسجام چشمگیر اوکراین از زمان نخستین حمله پوتین در سال ۲۰۱۴.

دومین انگیزه پوتین نقش جنگ در همبستگی جامعه روسیه حول اسطوره «عظمت ملی» است. جنگ همچنین به پوتین بهانه داده تا سرکوبگرترین رژیم روسیه از زمان دوران استالین را برقرار کند.

موشک اورشنیک روسیه

در نهایت، پروژه پوتین نه درباره آینده روسیه است و نه درباره تبدیل آن به یک قدرت اقتصادی، نظامی و ژئوپولیتیکی در سطح جهانی. در اساس، این پروژه چیزی نیست جز خواست یک مستبد سالخورده برای قدرت مطلق و جایگاهی در کتاب‌های تاریخ روسیه به‌عنوان یک فاتح دیگر در سلسله فاتحان خونین، بی‌اعتنا به پیامدهای بلندمدت برای روسیه، مردم آن و جایگاه آینده‌اش در جهان.

انگیزه‌های پوتین برای جنگ در اوکراین با ایدئولوژی، سیاست و شخصیت خودش گره خورده است. غرب باید بفهمد که پوتین نه علاقه‌ای به صلح دارد و نه درکی از آن. تنها راه غلبه بر ایدئولوژی، سیاست و شخصیت او، زور و بازدارندگی است. به عبارت دیگر، با حمایت از پیروزی اوکراین، تقویت ظرفیت نظامی اروپا و نشان دادن به مردم عادی روسیه و نخبگان حاکم که جنگ پوتین کشورشان را به یک بن‌بست کشانده است.