به گزارش اکوایران، به باور بسیاری از تحلیل‌گران، با حضور دوباره دونالد ترامپ در کاخ سفید، آن‌چه بیش از همه در خطر قرار دارد، نظم لیبرال بین‌المللی است.

مایکل کیمج در فارن‌افرز جهان پس از در هم شکستن نظم سابق و جایگاه ابر قدرت‌ها در آن را بررسی کرده است. اکوایران این یادداشت را در سه قسمت ترجمه کرده که بخش اول آن پیش از این با عنوان «بازگشت ترامپ در زمانه رقص ملل قرن بیست‌ویکم؛ سیاست خارجی ترامپ از کجا ریشه می‌گیرد؟» منتشر شده و در ادامه قسمت دوم آن را می‌خوانید:

هم‌سو با ساختارشکنان

ناخشنودی ترامپ از گلوبالیسم او را هم‌راستا با پوتین، شی، مودی و اردوغان قرار می‌دهد. این پنج رهبر درک مشترکی از محدودیت‌های سیاست خارجی دارند و نوعی ناتوانی عصبی در سکون دارند. آن‌ها همگی در حال اعمال تغییر هستند، در حالی که در چارچوب‌های خاصی که خود تعیین کرده‌اند، عمل می‌کنند. پوتین در پی روسی‌سازی خاورمیانه نیست. شی به دنبال بازسازی آفریقا، آمریکای لاتین یا خاورمیانه بر اساس مدل چینی نیست. مودی قصد ندارد نسخه‌های بدل هند را در خارج ایجاد کند. و اردوغان نمی‌کوشد ایران یا جهان عرب را ترکیه‌ای کند. به همین ترتیب، ترامپ نیز علاقه‌ای به آمریکایی‌سازی به عنوان یک دستور کار سیاست خارجی ندارد. حس استثناگرایی آمریکایی او، ایالات متحده را از جهانی که ذاتاً غیرآمریکایی است، جدا می‌کند.

تجدیدنظرطلبی می‌تواند هم‌زمان با این اجتناب جمعی از ساختن یک سیستم جهانی و با کاهش نظم بین‌المللی همزیستی داشته باشد. برای شی، تاریخ و قدرت چین و نه منشور سازمان ملل یا ترجیحات واشنگتن، داوران واقعی وضعیت تایوان هستند، زیرا چین هر آن چیزی است که او می‌گوید. اگرچه هند در کنار یک نقطه‌ بحرانی جهانی مانند تایوان قرار ندارد، اما همچنان درگیر اختلافات مرزی حل‌ نشده با چین و پاکستان است، اختلافاتی که از زمان استقلال هند در ۱۹۴۷ ادامه داشته است. هند هر جا که مودی بگوید، پایان می‌یابد.

احیای امپراتوری عثمانی؟

ساختارشکننی اردوغان آشکارتر است. برای تقویت موقعیت متحدانش در آذربایجان، ترکیه اخراج ارامنه از منطقه‌ مورد مناقشه‌ قره‌باغ را نه از طریق مذاکره، بلکه از طریق نیروی نظامی تسهیل کرد. عضویت ترکیه در پیمان ناتو، که مستلزم تعهد رسمی به دموکراسی و تمامیت ارضی کشورهاست، مانعی بر سر راه اردوغان نبود. 

رجب طیب اردوغان

ترکیه همچنین خود را به عنوان یک نیروی نظامی در سوریه تثبیت کرده است. این دقیقاً احیای امپراتوری عثمانی نیست. اردوغان قصد ندارد به طور دائم سرزمین‌های سوریه را حفظ کند. اما پروژه‌های نظامی-سیاسی ترکیه در قفقاز جنوبی و خاورمیانه برای اردوغان معنای تاریخی دارند. این اقدامات، که نشانگر عظمت ترکیه‌اند، ثابت می‌کنند که ترکیه هر جا که اردوغان بگوید، حضور خواهد داشت.

داستان محوری ساختارشکنی

در میان موج فزاینده‌ی ساختارشکنی، جنگ روسیه علیه اوکراین داستان محوری این دوره است. سخنرانی‌های پوتین، که به نام «عظمت» روسیه عمل می‌کند و کشوری را اداره می‌کند که در نگاه او پایانی ندارد، مملو از اشاره‌های تاریخی است. سرگئی لاوروف، وزیر خارجه‌ روسیه، زمانی با کنایه گفت که نزدیک‌ترین مشاوران پوتین «ایوان مخوف، پتر کبیر و کاترین کبیر» هستند. اما در واقع، آنچه برای پوتین مهم است نه گذشته، بلکه آینده است.

ولادمیر پوتین

تهاجم روسیه در سال ۲۰۲۲ یک نقطه‌ عطف ژئوپلیتیکی بود، مشابه رویدادهایی که جهان در سال‌های ۱۹۱۴، ۱۹۳۹ و ۱۹۸۹ شاهد آن‌ها بود. پوتین جنگ را برای تقسیم یا استعمار اوکراین به راه انداخت. او قصد داشت با این حمله الگویی ایجاد کند که جنگ‌های مشابه را در دیگر نقاط جهان توجیه کند و شاید دیگر بازیگران، از جمله چین را به ماجراجویی‌های نظامی ویرانگر ترغیب کند. پوتین قوانین را بازنویسی کرد و همچنان به این کار ادامه می‌دهد. هرچند که این تهاجم برای روسیه بسیار بد پیش رفته، اما به انزوای جهانی این کشور منجر نشده است. پوتین جنگ تمام‌عیار را بار دیگر به عنوان ابزاری برای تصرف سرزمینی عادی‌سازی کرده است. و او این کار را در اروپا انجام داده است، قاره‌ای که زمانی نماد نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین بود.

احیای محور یا پایان دیپلماسی بین‌المللی؟

با این حال، جنگ در اوکراین به معنای پایان دیپلماسی بین‌المللی نیست. در برخی جنبه‌ها، این جنگ آن را احیا کرده است. برای مثال گروه بریکس، که به‌طور رسمی چین، هند و روسیه را به همراه برزیل، آفریقای جنوبی و دیگر کشورهای غیرغربی به هم پیوند می‌دهد، بزرگ‌تر و احتمالاً منسجم‌تر شده است. از سوی دیگر، ائتلاف حامیان اوکراین بسیار فراتر از پیوندهای ترانس‌آتلانتیک رفته و شامل کشورهایی مانند استرالیا، ژاپن، نیوزیلند، سنگاپور و کره جنوبی شده است. چندجانبه‌گرایی همچنان زنده است، اما همه‌جانبه و فراگیر نیست.

بریکس

در این چشم‌انداز ژئوپلیتیکی پیچیده و متغیر، روابط میان کشورها سیال و چندبعدی است. پوتین و شی جین‌پینگ یک شراکت ساخته‌اند اما نه یک اتحاد واقعی. شی دلیلی ندارد که مانند پوتین، بی‌محابا رابطه‌اش را با اروپا و ایالات متحده قطع کند. با وجود رقابت، روسیه و ترکیه دست‌کم می‌توانند درگیری‌هایشان را در خاورمیانه و قفقاز جنوبی کنترل کنند. هند با نگاهی نگران به چین می‌نگرد. و اگرچه برخی تحلیلگران از چین، جمهوری اسلامی ایران، کره شمالی و روسیه به عنوان یک «محور» یاد می‌کنند، این کشورها تفاوت‌های عمیقی دارند و منافع و دیدگاه‌های آن‌ها اغلب در تضاد است.

سیاست خارجی این کشورها بر تاریخ و یگانگی ملی تأکید دارد. با این باور که رهبران کاریزماتیک باید منافع روسیه، چین، هند یا ترکیه را به شکلی قهرمانانه حفظ کنند. این نگرش از همگرایی آن‌ها جلوگیری می‌کند و تشکیل یک «محور» پایدار را دشوار می‌سازد. یک محور نیازمند هماهنگی است، اما روابط میان این کشورها سیال، معامله‌محور و متکی بر شخصیت رهبران است. هیچ چیز در این میان سیاه و سفید نیست، هیچ‌چیز تغییرناپذیر نیست، و هیچ‌چیز غیرقابل مذاکره نیست. این فضا کاملاً با سبک ترامپ سازگار است. او چندان تحت تأثیر خطوط گسل مذهبی و فرهنگی قرار نمی‌گیرد. ترامپ اغلب افراد را بر دولت‌ها و روابط شخصی را بر اتحادهای رسمی ترجیح می‌دهد. اگرچه آلمان یک متحد ناتو برای ایالات متحده و روسیه یک دشمن دیرینه است، ترامپ در دوره‌ نخست ریاست‌جمهوری خود با آنگلا مرکل صدراعظم آلمان درگیر شد و در عوض با پوتین با احترام رفتار کرد. کشورهایی که ترامپ بیش از همه با آن‌ها درگیر می‌شود، اغلب در درون دنیای غرب قرار دارند. اگر ساموئل هانتینگتون زنده بود و این را می‌دید، احتمالاً شگفت‌زده می‌شد.

چشم‌انداز از جنگ

در دوره‌ اول ریاست‌جمهوری ترامپ، چشم‌انداز بین‌المللی نسبتاً آرام بود. جنگ بزرگی در جریان نبود. به نظر می‌رسید که روسیه در اوکراین مهار شده است. خاورمیانه نیز به نظر می‌رسید که به دوره‌ای از ثبات نسبی وارد شده است، که بخشی از آن ناشی از توافق‌نامه‌های ابراهیم بود، مجموعه‌ای از توافقات که دولت ترامپ با هدف بهبود نظم منطقه‌ای پیش برد. چین در قبال تایوان بازدارنده به نظر می‌رسید و هرگز به حمله نزدیک نشد. و در عمل، حتی اگر نه همیشه در گفتار، ترامپ مانند یک رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه معمولی رفتار کرد. او تعهدات دفاعی ایالات متحده به اروپا را افزایش داد و دو کشور جدید را به ناتو اضافه کرد. هیچ توافقی با روسیه نبست. به شدت علیه چین صحبت کرد و در خاورمیانه به دنبال کسب امتیازات ژئوپلیتیکی بود.

جنگ غزه

اما امروز، جنگی بزرگ در اروپا جریان دارد، خاورمیانه در آشفتگی است، و سیستم بین‌المللی قدیمی از هم پاشیده است. تلاقی چندین عامل ممکن است به یک فاجعه منجر شود: فرسایش بیشتر قوانین و مرزها، برخورد پروژه‌های ملی‌گرایانه‌ گوناگون که با رهبران بی‌ثبات و ارتباطات پرشتاب در شبکه‌های اجتماعی تقویت شده‌اند، و افزایش ناامیدی کشورهای متوسط و کوچک، که از امتیازات کنترل‌نشده‌ قدرت‌های بزرگ خشمگین هستند و از عواقب هرج‌ومرج بین‌المللی احساس خطر می‌کنند.

احتمال وقوع یک فاجعه در اوکراین بیش از تایوان یا خاورمیانه است، زیرا درگیری در اوکراین بیشترین پتانسیل را برای تبدیل شدن به یک جنگ جهانی یا حتی جنگ هسته‌ای دارد. حتی در نظم مبتنی بر قوانین، یکپارچگی مرزها هرگز مطلق نبوده است، به‌ویژه مرزهای کشورهای اطراف روسیه. اما از پایان جنگ سرد، اروپا و ایالات متحده به اصل حاکمیت ارضی پایبند مانده‌اند. سرمایه‌گذاری هنگفت آن‌ها در اوکراین نشان‌دهنده‌ یک دیدگاه خاص درباره‌ امنیت اروپا است: اگر مرزها بتوانند با زور تغییر کنند، اروپا که تاریخ آن مملو از درگیری‌های مرزی بوده است، می‌تواند به سمت یک جنگ تمام‌عیار سقوط کند. صلح در اروپا تنها در صورتی ممکن است که مرزها به‌راحتی قابل تغییر نباشند.

در دوره‌ اول ریاست‌جمهوری خود، ترامپ بر اهمیت حاکمیت ارضی تأکید کرد و وعده داد که یک «دیوار بزرگ و زیبا» در امتداد مرز آمریکا و مکزیک بسازد. اما در آن دوره، ترامپ با یک جنگ بزرگ در اروپا مواجه نبود. اکنون مشخص است که باور او به قداست مرزها عمدتاً به مرزهای ایالات متحده محدود می‌شود.