جوزف نای؛ ترامپ و آینده نظم بینالملل/ چرا سال 2029 مهم است؟
اکوایران: سوال اصلی این است که آیا ما وارد دورهای کاملاً جدید از افول آمریکا شدهایم، یا اینکه حملات دولت دوم ترامپ به نهادها و اتحادهای قرن آمریکایی، تنها بخشی از یک چرخه نزولی موقت است؟

به گزارش اکوایران، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، تردیدهای جدی درباره آینده نظم بینالملل پس از جنگ ایجاد کرده است. در سخنرانیهای اخیر و آرای سازمان ملل، دولت او در کنار روسیه، کشوری که جنگی برای فتح همسایه صلحطلب خود، اوکراین، آغاز کرده، قرار گرفته است. تهدیدهای تعرفهای او سوالاتی درباره اتحادهای دیرینه و آینده نظام تجارت جهانی ایجاد کرده است، و خروج او از توافق آبوهوایی پاریس و سازمان بهداشت جهانی، همکاریهای بینالمللی در برابر تهدیدهای فراملی را تضعیف کرده است.
چشمانداز ایالات متحدهای که به طور کامل از جهان کنارهگیری کرده و بر منافع داخلی خود متمرکز شده، پیامدهای نگرانکنندهای برای نظم جهانی دارد.
بهراحتی میتوان تصور کرد که روسیه از این شرایط بهرهبرداری کرده و تلاش کند اروپا را از طریق استفاده از زور یا تهدید نظامی تحت سلطه خود قرار دهد. اروپا برای تأمین امنیت خود باید اتحاد بیشتری نشان دهد و به دفاع از خود متکی باشد، حتی اگر پشتیبانی ایالات متحده همچنان مهم باقی بماند.
به همین ترتیب، چین نیز ممکن است حضور خود را در آسیا افزایش دهد، جایی که بهصراحت به دنبال سلطه بر همسایگان خود است. این همسایگان بیشک متوجه این تحولات خواهند شد.
در واقع، تمامی کشورها تحت تأثیر این تحولات قرار خواهند گرفت، زیرا روابط بین دولتها و سایر بازیگران فراملی به یکدیگر متصل هستند.
یک نظم بینالمللی پایدار بر توزیع متوازن قدرت میان دولتها، هنجارهایی که رفتار کشورها را مشروعیت میبخشند، و نهادهای مشترک استوار است. یک نظم جهانی خاص میتواند بهتدریج تکامل یابد، بدون اینکه منجر به یک تغییر بنیادین شود. اما اگر سیاست داخلی قدرت برتر جهانی دستخوش تغییرات شدید شود، همهچیز ممکن است از کنترل خارج شود.
از آنجا که روابط میان دولتها همواره در حال تغییر است، نظم بینالمللی نیز در سطوح مختلفی برقرار میشود.
پیش از شکلگیری سیستم دولت-ملت مدرن، نظم جهانی اغلب از طریق زور و فتح تحمیل میشد و بیشتر بهصورت امپراتوریهای منطقهای مانند چین و روم دیده میشد. درگیریها و صلح میان امپراتوریهای بزرگ بیشتر ناشی از جغرافیا بود تا هنجارها و نهادها.
برای مثال، از آنجا که روم و اشکانیان (ایران کنونی) هممرز بودند، گاهی با یکدیگر میجنگیدند، درحالیکه روم، چین و امپراتوریهای میانآمریکایی به دلیل فاصله جغرافیایی با یکدیگر درگیر نمیشدند.
امپراتوریها برای حفظ ثبات خود به ترکیبی از قدرت سخت و نرم متکی بودند. چین از طریق هنجارهای مشترک قوی، نهادهای سیاسی پیشرفته و منافع اقتصادی متقابل یکپارچه باقی ماند. امپراتوری روم نیز، بهویژه در دوران جمهوری، از همین اصول پیروی کرد. پس از فروپاشی روم، اروپا دارای نهادها و هنجارهایی مانند پاپنشین و سلطنتهای موروثی بود.
به همین دلیل، حکومتها اغلب از طریق ازدواج و اتحادهای خانوادگی تغییر میکردند، بدون اینکه مردم نقشی در این تغییرات داشته باشند. جنگها معمولاً ناشی از رقابتهای خانوادگی بودند، اگرچه قرون شانزدهم و هفدهم شاهد جنگهایی با انگیزههای مذهبی و جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی بود.
ظهور پروتستانیسم، شکافهای درون کلیسای کاتولیک و رقابتهای بین دولتها موجب شکلگیری این جنگها شد.
در پایان قرن هجدهم، انقلاب فرانسه هنجارهای سلطنتی و محدودیتهای سنتی را که توازن قدرت اروپا را حفظ کرده بودند، برهم زد. اگرچه تلاشهای ناپلئون برای ایجاد یک امپراتوری گسترده در نهایت با شکست عقبنشینی او از مسکو به پایان رسید، اما ارتشهای او بسیاری از مرزهای سرزمینی را تغییر دادند و دولتهای جدیدی را ایجاد کردند. این تحولات منجر به نخستین تلاش جدی برای ایجاد یک سیستم مدرن دولت-ملت در کنگره وین در سال ۱۸۱۵ شد.
پس از کنگره وین، «کنسرت اروپا» که برای حفظ توازن قدرت در اروپا طراحی شده بود، در دهههای بعد دچار بحرانهای متعددی شد. یکی از مهمترین این بحرانها در سال ۱۸۴۸ رخ داد، زمانی که انقلابهای ملیگرایانه سراسر قاره را دربر گرفت.
پس از این تحولات، اتو فون بیسمارک مجموعهای از جنگها را برای وحدت آلمان آغاز کرد و این کشور را در موقعیت مرکزی قدرتمندی در منطقه قرار داد. این تغییرات در کنگره برلین ۱۸۷۸ منعکس شد.
بیسمارک با ایجاد اتحاد با روسیه، ثباتی نسبی در اروپا برقرار کرد، اما در سال ۱۸۹۰، با اخراج او توسط قیصر، این نظم متزلزل شد.
جنگ جهانی اول باعث فروپاشی نظم قدیمی شد و به پیمان ورسای و تأسیس جامعه ملل انجامید. اما ناکامی جامعه ملل زمینهساز جنگ جهانی دوم شد.
پس از جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد و نهادهای برتون وودز (بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، و سازمان تجارت جهانی در شکل اولیه خود) تأسیس شدند، که مهمترین دوره نهادسازی قرن بیستم محسوب میشود.
با تسلط ایالات متحده بر نظم جهانی، دوران پس از ۱۹۴۵ به قرن آمریکایی معروف شد.
پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱، نظمی تکقطبی ایجاد کرد، که موجب تأسیس یا تقویت نهادهایی مانند سازمان تجارت جهانی، دادگاه کیفری بینالمللی، و توافق اقلیمی پاریس شد.
حتی پیش از دوران ترامپ، برخی تحلیلگران بر این باور بودند که نظم آمریکایی در حال افول است. قرن بیستویکم با تغییر در توازن قدرت جهانی همراه بود، که اغلب با عنوان ظهور آسیا توصیف میشود.
در سال ۱۸۰۰، آسیا بزرگترین سهم را در اقتصاد جهانی داشت، اما پس از انقلاب صنعتی در غرب، این منطقه از نظر اقتصادی عقب افتاد و تحت استعمار و امپریالیسم جدید غرب قرار گرفت. امروز، آسیا دوباره در حال بازگشت به جایگاه سابق خود در تولید اقتصادی جهان است.
با این حال، این رشد اقتصادی بیشتر به ضرر اروپا بوده تا ایالات متحده.
ایالات متحده همچنان ۲۵٪ از تولید ناخالص داخلی جهان را در اختیار دارد، همان سهمی که در دهه ۱۹۷۰ داشت.
چین، هرچند اختلاف خود را با آمریکا کاهش داده، اما هنوز از نظر اقتصادی، نظامی یا در عرصه اتحادهای بینالمللی، ایالات متحده را پشت سر نگذاشته است.
اگر نظم بینالمللی در حال فروپاشی است، دلایل آن را باید هم در سیاست داخلی آمریکا و هم در قدرتگیری چین جستجو کرد.
سوال اصلی این است که آیا ما وارد دورهای کاملاً جدید از افول آمریکا شدهایم، یا اینکه حملات دولت دوم ترامپ به نهادها و اتحادهای قرن آمریکایی، تنها بخشی از یک چرخه نزولی موقت است؟
شاید پاسخ این سوال را تا سال ۲۰۲۹ ندانیم.
منبع: پراجکت سیندیکیت
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
بازار طلا در فصل جدید؛ صعود طلا در بهار هم ادامه دارد؟
-
افشای شرط جنجالبرانگیز پوتین برای پایان جنگ اوکراین
-
روایت ظریف از یار دوازدهم ترامپ
-
دلار ۱۰۰ هزار تومانی؛ سیگنال هشدار دهنده وضعیت اقتصاد
-
رشد اقتصادی ایران در 118 سال گذشته؛ بالاترین رشد در چه سالی رقم خورده است؟
-
فدرال رزرو نرخ های بهره را تغییر نداد
-
پیش بینی رئیس پیشین اتاق بازرگانی ایران از اقتصاد: تورم ۵۰ درصد و رشد اقتصادی صفر
-
عید ملی ایران فرارسید / فردا ظهر آغاز رسمی نوروز 1404 است
-
برگ آخر بانک مرکزی از سال ناتراز