به گزارش اکوایران، زمانی که طرح صلح 28 بندی دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، برای پایان جنگ پوتین در اواخر نوامبر مشخص شد، تبعات بالقوه آن به طور گستره به عنوان فاجعهای تمامعیار برای اوکراینِ تحت محاصره تلقی شد.
به نوشته فارن پالِسی، این طرح که چندین مرتبه از سوی تیم امنیت ملی ترامپ تغییر یافته، اوکراین را ملزم میکند سرزمینهای اسراتژیک و مهم خود در شرق را که روسیه قادر به تصرف آنها نبوده است، واگذار کند، حتی با قیمت از دست رفتن تعداد زیادی از سربازها. همچنین بندهایی در این طرح صلح وجود دارد که همانند موضوع پیشین برای اوکراین بحرانآفرین است، مانند کاهش اندازه ارتش، منع دائمی از ورود به ناتو و پس دادن میلیاردها دلار دارایی توقیفشده از روسیه که به کرملین امکان میدهد به سرعت قدرت تسلیحاتی خود را تقویت کند.
تبعات رویکرد ترامپ به جنگ اوکراین برای جایگاه آمریکا در جهان
اما هر آنقدر که این طرح صلح برای اوکراین بد باشد، تبعات آن برای دیپلماسی آمریکا و جایگاه واشنگتن در جهان در دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ، به احتمال قوی وخیمتر خواهد بود. آمریکا پیشنهادات خود برای پایان جنگ در اوکراین را بدون هشدار به اروپا ارائه کرد و به طور گسترده، خاصترین نگرانیهای اروپا را در آن قرار نداد. این اقدام به طور جدی موجب وخیمتر شدن احساس دوری و مخالفت میان واشنگتن و متحدان اروپاییاش شده است؛ مشکلی که از زمان آغاز دولت ترامپ در حال افزایش بوده است.
به دنبال دههها وابستگی متقابل، اکنون عدم اعتماد به یک ویژگی محوری در روابط فراآتلانتیک تبدیل شده است. فرقی ندارد که چه اتفاقی در اوکراین خواهد افتاد یا باقی زمان ترامپ در کاخ سفید با چه تحولاتی همراه میشود؛ احیای اعتماد متقابل، دشوار خواهد بود. با این حال در زمان کوتاهتر، تضعیف اساسی مهمترین ارتباط آمریکا (یعنی اروپا)، بدترین ضربه را نخواهد زد. آنچه که دیپلماسی اخیر دولت ترامپ به طور کامل مشخص کرده از روش آشفته، بدون برنامهریزی و شخصی رئیسجمهوری آمریکا برای تعامل با باقی دنیا حکایت دارد.
تیشه ترامپ به ریشه معماری دیپلماتیک آمریکا
در حالیکه تعداد بسیار زیادی از روسای جمهور گذشته آمریکا به سیستمی بسیار متوازن برای روابط خارجی تکیه داشتند، دولت ترامپ مطابق با میل رئیسجمهور کار خود را پیش میبرد. این اتفاق تا حدودی به روش ترامپ برای تغییر اساسی و فروپاشاندن معماری دیپلماتیک دیرینه آمریکا از طریق انتخاب مارکو روبیو به عنوان وزیر امور خارجه و همچنین مشاور امنیت ملی مربوط میشود.
دلیل سنتی جدایی نقشهای یادشده این بوده که وزیر امور خارجه بر دیپلماسی مستقیم و عملی متمرکز شود و مشاور امنیت ملی نیز به ساماندهی و هماهنگی اطلاعات از ساختار امینی وسیع کشور از جمله گزارشهای اطلاعاتی، دفاعی و دیپلماتیک اقدام کند. همین امر به رئیسجمهور کمک میکرد که به طور موثر گزینههای سیاست خارجی را ارزیابی کند و به تصمیمگیری بپردازد. سیاست خارجی دولت ترامپ فاقد هماهنگی بین سازمانی است که منجر به سهلانگاریهای آزاردهنده و برداشتهای کلی شبیه به آماتوریسم محض میشود. مشورت نکردن با همسایگان اوکراین پیش از اعلام برنامه صلح با ضربالاجلی کوتاهمدت برای تبعیت از آن، چه دلیل دیگری میتواند داشته باشد؟
ترامپ، تزار نهایی آمریکا
اگر سیاست خارجی ترامپ فاقد رویکرد سیستماتیک روسای جمهور گذشته آمریکا است، این اتفاق نمیتواند به شکل کلی به عنوان نتیجهای از نبود طرح در نظر گرفته شود. به نظر میرسد ترامپ در نقش خود به عنوان تزار نهایی سیاست خارجی کشور، در آسودهترین وضعیت ممکن قرار دارد. همچنین به نظر میرسد او از رسیدن به درک خودش از مسائل و منافع موجود، حتی وقتی که این درک اشتباه یا به طرز اسفناکی بیش از حد سادهانگارانه باشد، لذت میبرد. تقریبا با هر تصمیم بزرگ دیپلماتیک، گویی ترامپ دیدگاه معاملاتی خود از امور انسانی را دنبال میکند و به غرایزش به عنوان مطمئنترین منبع عقلانیت و راهبرد سیاسی اعتماد دارد.
این رویکرد بسیار متمرکز و بداهه برای مدیریت امور جهانی منجر به تسهیل ظهور نمایندگان ویژه و فریلسنرهای سیاست در مدار سیاست خارجی ترامپ شده است. استیو ویتکاف آشکارترین مثال این موضوع است؛ یک میلیاردر املاک و مستغلات که تجربهای از سیاست خارجی نداشته، اما به عنوان مذاکرهکننده ارشد ترامپ برای پایان جنگ اوکراین و روسیه انتخاب شده است.
افزایش انتقادها نسبت به انتخاب ویتکاف
نامناسب بودن ویتکاف برای نقش خود بارها تأیید شده است؛ از شرکت ناشیانه در گفتوگو با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، در مسکو بدون همراهی مترجم یا یادداشتبردار رسمی تا آمادهسازی نامناسب نشست آگوست میان ترامپ و پوتین در آلاسکا. در حالیکه عدم صلاحیت یا نداشن دانش زمینهای در دورهای به عنوان وبال گردن ویتکاف در نظر گرفته میشد، دیدگاهها نسبت به او در هفته گذشته روی تاریکتری به خود دید، یعنی زمانی که مشخص شد او اخیرا به روسهای نزدیک به پوتین توصیه کرده است که چگونه با استفاده از چاپلوسی در ارتباط با ترامپ، او را به پذیرش موضع روسیه ترغیب کنند. درخواستهای کرملین شامل کنار گذشتن ایده تجهیز اوکراین به موشکهای تاماهاک و گنجاندن مطالبات ارضی روسیه در استراتژی مذاکره واشنگتن برای پایان دادن به جنگ بوده است.
راحت بودن با مشاوران کلیدی و اعتماد به آنها از مصادیق مهم برای روسای جمهور گذشته آمریکا بوده است، اما اینک این ملاحظات موجب تحتالشعاع قرار گرفتن تخصص و تجربه در جهان ترامپ شده است. به نظر میرسد اعتبار ویتکاف نزد ترامپ به دنبال نقش پیشروی او در مذاکرات پایان جنگ اسرائیل و حماس در غزه تقویت شده باشد. در حقیقت، آن جنگ ادامه دارد، البته با شدت کمتر و خارج از تیتر یک روزنامهها و همین مسئله به ترامپ اجازه میدهد به شکل زودرس اعلام موفقیت کند.
با این حال، بعید است که پایان جنگ پوتین در اوکراین به سادگی مسئله اعلام صلح در غزه باشد. به نظر میرسد رویکرد ترامپ-ویتکاف در قبال غزه بر مبنای یک اصلی ساده باشد که در ضربالمثل باستانی توسیدید (تاریخنگار یونانی) نهفته است: «قویترها آنچه میتوانند را انجام میدهند و ضعیفترها از آنچه که باید رنج میبرند.»
اسرائیل، طرف بسیار قویتر، به سختی ملزم به دادن امتیاز به منافع فلسطینیان در راستای دستیابی به صلح اعلامشده بود. نگاهی گذرا به پیشنهاد صلح 28 بندی ترامپ که به سرعت جایگزین آن درگیری شد، این تصور را ایجاد میکند که این الگو به سادگی به جنگ روسیه و اوکراین منتقل شده است.
چرا رویکرد ترامپ در قبال اوکراین، نامناسب است؟
نامناسب بودن این رویکرد - که یک تیم امنیت ملی سازمانیافتهتر و واجد شرایطتر میتوانست به رئیسجمهوری که مایل به گوش دادن به آن بود، هشدار دهد - با غفلت کاخ سفید از این واقعیت آغاز میشود که اروپا سهم عمیقی در نتیجه این جنگ دارد و نمیتوان آن را نادیده گرفت یا از هرگونه توافق پایدار حذف کرد. همچنین این نکته نادیده گرفته میشود که پس از سالها فداکاری عمیق انسانی و مادی در دفاع از حاکمیت اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهوری این کشور، اگر موافقت کند بخشهای شکستناپذیر منطقه دونباس را برای جلب رضایت مسکو واگذار کند، اعتبار خود را به عنوان یک رهبر از بین خواهد برد، آن هم در زمانی که با رسوایی فساد سطح بالای اخیر، این اعتبار حتی شکنندهتر نیز شده است.
در سطحی عمیقتر، به نظر میرسد ناکامی تیم ترامپ در زمینه به چالش کشیدن صریح خواستههای حداکثری روسیه در مورد اوکراین، ناشی از ناتوانی آنها در تصور این است که بقای سیاسی خود پوتین ممکن است به تداوم این جنگ وابسته باشد زیرا پایان خصومتها، توجه عمومی داخلی را به هزینههای حیرتانگیزی که روسیه - از جمله جان باختن حدود یک میلیون نفر - در تلاش برای گسترش امپراتوری به سبک قرن نوزدهم پرداخت کرده است، معطوف میکند. به عبارت دیگر، پوتین ممکن است نه تنها در تلاش باشد تا اوکراین را به تسلیم وادارد، بلکه صبر سیاسی و منابع مادی اروپا را تحلیل ببرد. در غیاب یک پیروزی تقریبا کامل که بعید به نظر میرسد، تسلط پوتین بر روسیه ممکن است به تأخیر در هرگونه حسابرسی در مورد تصمیم حمله به اوکراین بستگی داشته باشد.
بزرگترین راز سیاست خارجی ترامپ
بزرگترین راز سیاست خارجی ترامپ و منبع نهایی فرسایش جایگاه ایالات متحده در جهان، شامل انگیزههای خود رئیسجمهوری ایالات متحده است. چرا او برای مدت طولانی تا این حد به پوتین احترام گذاشته است؟ بله، روسیه زرادخانه عظیم و پابرجایی از سلاحهای هستهای دارد، اما تقریبا در هیچ زمینهای در جهان پیشرو نیست؛ اقتصاد راکدی با اندازه و رفاه متوسط دارد؛ و در برابر چین، شریک ارشد ثروتمند و قدرتمندش در اتحادی که به طور فزایندهای نامتوازن میشود، تحتالشعاع قرار گرفته است. هیچ یک از پاسخهای بالقوهای که به ذهن میرسد، تنزل رتبه یا به خطر انداختن همکاری دیرینه واشنگتن با اروپای ثروتمند و پرجمعیت را توجیه نمیکند. یکی از این پاسخها این است که ترامپ صرفا توانایی اقتدارگرایان در تصمیمگیریهای یکجانبه و بر جای گذاشتن اثر شخصی خود بر زمانه را تحسین میکند.
احتمال دیگر این است که ترامپ به روسیه به دلیل وسعت خارقالعاده و منابع طبیعی عظیم آن نگاه میکند. این منابع شامل برخی از غنیترین ذخایر نفتی جهان است که ممکن است خشنودی رهبر ایالات متحده را در پی داشته باشد که به نظر میرسد شیفته سوختهای فسیلی به عنوان ابزاری برای قدرت جهانی است و احتمالا خاطرات دهه 1980 را در ذهن تداعی میکند، زمانی که شرکتهای نفتی ایالات متحده به دنبال نقش بزرگی در بهرهبرداری از منابع نفت و گاز روسیه بودند. طمع به ذخایر نفتی ونزوئلا که حتی از ذخایر روسیه نیز بزرگتر است، میتواند به توضیح انگیزه ترامپ برای اعمال فشار نظامی بر نیکولاس مادورو، رئیسجمهوری ونزوئلا کمک کند.
با این حال، دیدگاه دیگری بیان میکند که پوتین، ترامپ را با وسوسه فرصتهای سرمایهگذاری عظیم پس از جنگ برای شرکتهای آمریکایی در روسیه، مجذوب خود کرده است. در حال حاضر، اگر این شامل نشانههایی باشد مبنی بر اینکه ترامپ و اعضای خانواده و حلقه نزدیکانش، مانند ویتکاف، میتوانند در آینده شخصا از معاملات بزرگ املاک و مستغلات و منابع طبیعی سود ببرند، کسی تعجب نخواهد کرد.
کنار گذاشتن اصل عدم تغییر مرزهای بینالمللی
اگر این نظریه تأیید شود، دولت ترامپ با کنار گذاشتن اصل عدم تغییر مرزهای بینالمللی از طریق زور و بیتوجهی فعال به متحدان دیرینه این کشور، دیپلماسی ایالات متحده را به نابودی کشانده است. اگر معاملهگرایی آشکار واقعا موتور محرک سیاست خارجی ایالات متحده باشد، جایگاه واشنگتن در جهان را به خطر خواهد انداخت.