دکتر کرمانی! خیلی خوش آمدید به استودیو اکوایران. امیدوارم که گفتگوی بسیار مفیدی باشد. سوال اول یک سوالی است که بیشتر می‌شود گفت تِرِند سالهای سال است که هم در موضوعات سیاسی و هم در موضوعات اقتصادی مطرح می‌شود و آن هم اینکه آیا چین با توجه به وضعیتی که الان دارد؛ پیشروی‌هایی که در اقتصاد داشته و دستاوردهایی که داشته، می تواند یک روزی به عنوان ابرقدرت اول اقتصادی جهان شناخته شود یا خیر؟

خیلی ممنون از وقتی که در اختیار بنده گذاشتید. سوال خیلی مهمی هست؛ شاید اگر ما بگوییم یکی از مهم‌ترین سوال‌های سال پیش روی اقتصاد جهانی باشد، اتفاقا همین نکته هست که آیا ما در حال گذار از یک جهان تک قطبی به محوریت آمریکا به یک جهان تک قطبی جدید به محوریت چین هستیم؟ یا نه؛ ما در حال گذار از یک جهان تک قطبی به محوریت آمریکا به یک جهان چندقطبی هستیم؟ این سوال از این جهت خیلی مهم هست که ما اگر به این نتیجه رسیدیم که ما درواقع در حال گذار از یک جهان تک قطبی به جهان چندقطبی هستیم، آن وقت نوع رابطه ای که کشورهای مختلف باید با آن چند قطب غالب اقتصاد آینده برقرار کنند خیلی متفاوت هست با اقتصادی که ما در حال گذار از یک جهان تک قطبی به محوریت آمریکا به یک جهان تک قطبی به محوریت چین هست.

به طور خاص؛ اگر ما به این نتیجه رسیدیم که نه، آن اتفاقی که دارد می‌افتد اتفاق گذار از یک جهان تک قطبی به یک جهان چندقطبی هست، خب استراتژی بهینه برای کشورهای متوسط مثل ایران این هست که به نوعی خودشان را در نقش تعادل‌ساز بروز بدهند نه به عنوان کسی که می‌خواهد سمت یک طرف خاصی از این منازعه قرار بگیرد. نکته‌ی اصلی در آن فضا این می‌شود که شما آنوقت می‌آیید روابط اقتصادی‌تان را با قطب‌های مختلف دنیا به نحوی برقرار می‌کنید که با تک تک این قطب‌ها تلاش می‌کنید روابط برنده-برنده تعریف کنید و در آن روابط برنده-برنده، این روابط به نحوی تعریف شده که تک تک این قطب ها انگیزه‌ی ادامه آن رابطه با شما را دارند و همه این قطب‌ها دارند از این نقش تعادل ساز نیروی مستقل بهره مند می‌شوند و به همین دلیل در تلاش نیستند که فرض کنید آن کشور را دچار مشکل کنند که نکند اگر این کشور دچار مشکل نباشد، آن قطب مقابل من بخواهد خیلی تقویت بشود.

به طور خاص؛ وارد این بحث شویم که چرا فکر می کنم ما در حال گذار از یک جهان تک قطبی به یک جهان چندقطبی هستیم نه یک جهان تک قطبی جدید. زمانی که حوزه های مختلف را نگاه می کنیم، اینطور نیست که چین در تمام این حوزه ها بخواهد برتر از آمریکا باشد و یا آمریکا در تمام این حوزه ها برتراز چین هست؛ یعنی بطور خاص در حوزه هایی مثل تجارت کالاها الان چین از آمریکا جلو زده است، در معیار قدرت اقتصادی اگر ما براساس GDP PPP حساب کنیم، چین از آمریکا یک مقدار بیشتر هست. مثلا فرض کنید شاید حدود 20 – 18 درصد اقتصاد جهانی باشد و آمریکا حدود 15 درصد اگر براساس معیار PPP نگاه کنیم. اگر بر مبنای معیار قدرت خرید یا درواقع آن Market Exchange Rate GDP نگاه کنیم، خب آمریکا همچنان جلوتر از چین هست یعنی مثلا 18 درصد اقتصاد جهانی می‌شود و چین 15 درصد.

در یکسری حوزه های تکنولوژی شاید چین و آمریکا در حال حاضر دارند تنه به تنه‌ی همدیگر می‌زنند. شاید در برخی از حوزه‌های تکنولوژی مثل قطارهای سریع السیر شاید حتی چین از آمریکا جلوتر باشد؛ ولی یک حوزه هست که چین هنوز شاید فرسنگ ها عقب تر از آمریکا باشد و آن حوزه فاینانس هست و مخصوصا در حوزه پرداخت‌های بین المللی که ما وارد می شویم، حداقل در حال حاضر بیش از 90 درصد FX  transaction ها یک طرفش دلار هست. این درحالی است که یوآن شاید در حدود 2.5 الی 4 درصد FX  transaction ها باشد که یکسوی آن مثلا فرض کنید یوآن هست.

یا همچنین اگر در ارزهای بین المللی که نگاه می‌کنید، دوباره مثلا ارز قالب دلار هست. در بحث تجارت کالاها، چین لیدر هست یعنی سهم تجارت کالاهای چین بیش از آمریکا هست و شریک تجاری اصلی بسیاری از کشورهای دنیا چین هست یعنی حجم مبادلاتی که با چین دارند خیلی بیشتر از حجم مبادلاتی هست که با آمریکا است؛ ولی بخش عمده این مبادلات مالی همچنان دارد به صورت دلاری انجام می‌شود؛ یعنی مثلا کالایی هست که از چین دارد به اروپا صادر می شود ولی نحوه‌ی تسویه‌ی آن کالا به صورت دلاری هست.