این جایگزینی برای این شرکت‌ها به لحاظ اقتصادی دارای منافع جدی بود. بنابراین مشخص است که چرا آنها خواهان رفع تحریم نبودند. با بسته شدن مجاری تجاری، ورود کالا به کشور از مسیرهای پنهانی صورت گرفت و همچنین تبادلات بانکی با درجه بالاتری از پورسانت‌های عادی رونق گرفت. این موضوعات چرخه و زنجیره‌ای از کسانی ایجاد کرد که از شرایط تحریمی سود می‌برند و مسلماً خواهان تغییر آن هم نیستند.

 در عین حال من فکر می‌کنم یک دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک هم نسبت به رفع تحریم وجود دارد. عده‌ای عقیده دارند با باز شدن کامل درهای اقتصاد و ورود خارجی‌ها به ایران، گشایش فرهنگی هم صورت می‌گیرد؛ که منافع کسانی را که در این حوزه از شرایط فعلی سود می‌برند به خطر می‌اندازد. این موضوع برخلاف طرز تفکری است که در دهه 80 میلادی دولت چین را به این نتیجه رساند که بازگشایی کامل اقتصادی به نفع چین است و خطری حزب حاکم را تهدید نمی‌کند. همین دیدگاه باعث شد که چهار دهه رشد بالای 10 درصد داشته باشند و تبدیل به یکی از قدرت‌های بزرگ جهانی شوند در حالی که حزب کمونیست هم قدرت مطلقه سیاسی چین را به دست دارد. اما در ایران به نظر می‌آید عده‌ای رشد اقتصادی 10‌درصدی را برای خود یک خطر وجودی می‌بینند.

هر دو این عوامل باعث شد که از فردای امضای برجام، این افراد بر سر راه این توافق موانعی ایجاد کنند. هم با منع ورود برخی شرکت‌های آمریکایی و انگلیسی به ایران، هم با دستگیری برخی تبعه‌های کشورهای غربی که منجر به ترسانده شدن و رانده شدن سرمایه‌گذاران خارجی شد، از ورود سرمایه به بازار ایران جلوگیری کردند. نهایتاً با مانع‌تراشی در برخی از اقداماتی که لازم بود پیش از ورود سرمایه خارجی به ایران صورت گیرد، جلوی دستیابی به منافع برجام را گرفتند. مثلاً قرار بود مدل جدید قراردادهای نفتی آماده شود تا ایران در فردای امضای برجام بتواند از سرمایه‌گذاری خارجی در بخش نفتی (که به گفته مقامات در دولت‌های احمدی‌نژاد، روحانی و رئیسی بسیار نیازمند آن هستیم) استفاده کند؛ اما جلوی این کار گرفته شد. این مدل از قراردادهای نفتی چندین ماه بعد از اجرای برجام نهایی شد. در حالی که دیگر ترامپ در آمریکا به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شده و پایه‌های برجام در همان زمان هم لرزان شده بود. این نمونه‌هایی از غلبه منافع اقتصادی و سیاسی یک اقلیت خاص به منافع ملی کل مردم کشور است.

واقعیت این است که اگر اندازه سفره‌ای که همه مردم کشور بر سر آن نشسته‌اند بزرگ‌تر شود؛ آن بخشی که عاید این اقلیت متنفذ می‌شود هم بزرگ‌تر خواهد شد؛ اما با این حال کوته‌بینی این عده معدود باعث می‌شود ترجیح دهند سفره کل مردم کوچک شود و آنها بتوانند آن بخشی را که از شرایط تحریمی عایدشان می‌شود حفظ کنند.

از سوی دیگر برجام مخالفان خارجی هم داشت. حذف ایران به عنوان کشوری که دارای پتانسیل‌های بالقوه زیادی از نظر تجاری و ترانزیتی در سطح منطقه است، برای کشورهای دیگر تولید فرصت می‌کند. یعنی اگر ایران در شرایطی نبود که به خاطر مساله هسته‌ای تحت فشار بین‌المللی و انزوا قرار گرفته باشد، نمی‌شد تصور کرد که کشورهایی مثل قطر، ترکیه و امارات بتوانند شرکت‌های هواپیمایی را ایجاد کنند تا پل ارتباطی بین غرب و شرق شوند. زیرا این موقعیتی بود که به لحاظ طبیعی متعلق به ایران بود. همچنین از نظر بانکی و مراودات تجاری ایران می‌توانست در شرایطی باشد که به مراتب در موقعیت بهتری از سایر کشورها قرار گیرد؛ چراکه به لحاظ زیرساخت‌ها و نیروی انسانی قوی‌تر بود؛ به‌خصوص در زمینه مربوط به نفت و گاز.

امروز عربستان در روز درآمد یک میلیون‌دلاری دارد؛ اما ایران با تلاش فراوان شاید بتواند یک درآمد محدود به دست بیاورد. واقعیت این است که عربستان تقریباً درآمد یک ماه از تولید نفتش به مراتب بالاتر از درآمدی است که ایران می‌تواند طی یک سال از تولید نفت کسب کند. این موضوع با توجه به محدودیت‌هایی است که به خاطر تحریم‌ها برای بازگشت درآمد نفت به کشور وجود دارد.

حالا اروپا بیش از همیشه نیازمند گاز است. با توجه به رویارویی که با روسیه صورت گرفته است، اگر ایران توانسته بود از منابع گازی‌اش (که بزرگ‌ترین منابع گازی جهان هستند) بهتر استفاده کند امروز ایران در شرایطی بود که می‌توانست جای خالی گاز روسیه را در اروپا پر کند.

در حال حاضر دشوار می‌شود به آینده برجام امیدوار بود. به هر حال توافقی است که بیش از شش سال از اجرای آن می‌گذرد اما طرفین چهار سال از این دوره را صرف حفظ و حیاتش کردند. بنابراین توافقی است که حتی اگر احیا شود آسیب جدی خورده و در عمل نمی‌شود از آن به عنوان توافق پایدار یاد کرد.

تجربه 20 سال گذشته بحران هسته‌ای، (عملاً از ابتدا تا امروز) به یک فرمول ساده خلاصه می‌شود. فرمول حل بحران هسته‌ای محدودیت‌های هسته‌ای و شفافیت از طرف ایران در مقابل امتیازات اقتصادی بوده است. اما امروز برنامه هسته‌ای ایران به نحوی پیشرفت کرده که نمی‌توان تصور کرد محدودیت‌های کوتاه‌مدت نگرانی‌های طرف غربی را به‌طور کامل رفع کند.

از سوی دیگر در 20 سال گذشته مشخص شد هم اروپا قادر نیست امتیاز اقتصادی عمده و پایداری به ایران بدهد و هم اینکه ثابت شده که آمریکا طرف مقابل قابل اطمینانی نیست. بنابراین فرمولی که به‌طور کلی دیپلماسی هسته‌ای بر آن اساس پایه‌گذاری شده بود به نظر می‌رسد دارد بلاموضوع می‌شود.

به نظر من یک سوال راهبردی و عمده در مقابل ایران قرار دارد که آیا رویکرد پرداختن به یک موضوع محدود در محیط به مراتب بزرگ‌تر در اختلافات بین ایران و غرب کافی است تا ایران به خواسته‌های خود دست پیدا کند؟ یا لازم است طرح نویی برانداخته و رویکرد کاملاً متفاوتی در نظر گرفته شود. بعد از سال‌ها امید و انتظار خودکفایی داخلی مشخص شده که حتی محیط زیست کشور توانایی فشار بیش از اندازه را ندارد و یک محدودیت در خودکفایی وجود دارد.

همچنین هستند کسانی که امروز معتقدند با تغییر نظم جهانی و چندقطبی شدن فرصت‌های جدیدی برای ایران ایجاد می‌شود؛ اما گمان من بر این است که این هم به همان اندازه انتظاری که ایران به تنهایی بتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد؛ خوش‌خیالی است.

ایران باید بتواند مجدداً به اقتصاد جهانی بپیوندد و بر اساس ظرفیت‌های فوق‌العاده‌ای که در خود دارد، در صحنه اقتصادی نقش بازی کند و جزو 20 اقتصاد برتر جهانی باشد. اما رسیدن به این مقصود بدون تصمیم‌های سیاسی راهبردی ممکن نیست و در چنین شرایطی هم به نظر نمی‌آید به این سمت حرکت کنیم و متاسفانه آینده مبهمی پیش‌رو است.