سید حمید متقی:در دهه‌های اخیر و به ویژه در هنگام تشریح ویژگی‌های تراز دولتمردان ارشد نظام جمهوری‌اسلامی، نام مرحوم محمدعلی رجایی و عملکرد او جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص می‌دهد. در این مدت از راست و چپ قدیم گرفته تا اصولگرا و اصلاح‌طلب فعلی بسیاری تلاش کرده‌اند که شیوه مدیریتی خود را به او منتسب کرده و نامزد یا دولتمرد محبوب خود را رجایی ثانی بنامند.

در این زمینه محمود احمدی‌نژاد و یاران حلقه او گوی رقابت را از سایر بازیگران عرصه سیاست در ایران ربودند. از پوسترهای تبلغاتی رجایی دوم در انتخابات1384 گرفته تا تلاش برای تکرار برخی اقدامات ساده‌زیستانه رجایی‌ اواخر دهه پنجاه، در اواسط دهه هشتاد! رئیس دولت نهم حتی اقدام جنجالی خود در انهدام اتاق فکر و برنامه‌ریزی نظام را به پای رجایی نوشت و در جمع مردم زادگاه دومین رئیس‌جمهور ایران ادعا کرد: «شهید رجایی با درک الهی و اسلامی دستور داد که سازمان مدیریت را منحل و سازمانی براساس اندیشه دینی پایه‌گذاری کنند، اما با شهادت ایشان این امر بر زمین ماند، تا سال ۱۳۸۶ که با الهام از برنامه او، این سازمان دچار تحولات بنیادین شد.»

رجایی چهار

یکی از ارگان‌های اصلی رسانه‌ای یاران حلقه احمدی‌نژاد نیز نام خود را از رجایی وام گرفت. هر چند که در همان زمان بسیاری از دوستان، همکاران و خانواده دومین رئیس‌جمهور ایران بارها تلاش کردند از این شیوه برخورد محمود احمدی‌نژاد و یاران او انتقاد کرده و از او تبری بجویند، اما باید این نکته را مدنظر قرار داد که  هیچ فرد و یا گروهی به استناد نسبت نزدیک خانوادگی و یا علقه‌های عاطفی دوستانه نمی‌تواند مدعی انحصاری میراث‌داری چهره‌های شاخص به ویژه در ساحت سیاست باشد.

حال این پرسش قابل طرح است که چه عاملی سبب شده است که خاطره رجایی و کابینه او به عنوان تراز مدیریت در نظام جمهوری اسلامی مطرح می‌شود؟ چهره‌ای که حدود یک سال برکرسی نخست‌وزیری تکیه زد و کمتر از یک ماه نیز به عنوان رئیس‌جمهور اجاره‌نامه پاستور را امضا کرد. برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید فضای آن دوره را مورد مداقه قرار داد. 

«... شهید رجایی هفته‌ای یک روز برای دیدار و تبادل نظر به دفتر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی می‌آمد. یک روز که برای همین دیدارها آمده بود، با شوخی و خنده گفت فلانی می‌دانی چه شده؟ پرسیدم چه شده؟ گفت به من پیشنهاد نخست‌وزیری داده‌اند و هر دو به خنده و شوخی گذراندیم. در اولین مرحله برای خود شهید رجایی و من هم چنین سؤالی مطرح بود که آیا ردای نخست‌وزیری برازنده قامت شهید رجایی هست یا نه...» این جملات بهزادنبوی یارغار مرحوم محمدعلی رجایی می‌تواند تا حدودی تصویری با قرین واقعیت از سال‌های نخست انقلاب را ترسیم کند.

رجایی دو

سال‌هایی که جوانان آرمانگرای شوریده علیه مناسبات نظام پیشین، با اعتماد به نفسی عجیب به دنبال برپایی اتوپیای خود بودند. در فضای آن روز ایران که هرچه از رژیم پیشین به یادگار مانده بود با برچسب‌های استعمار، استثمار و استبداد نفی می‌شد، حفظ نظام مدیریتی و بدنه کارشناسی پیشین نشانه عدم اعتقاد راسخ به آرمان‌های انقلاب تفسیر می‌شد.  با این حال همین جوانان با آن همه اعتمادبه نفس به پیشنهاد اولیه برای به تن کردن ردای نخست‌وزیری وتکیه بر صدر کابینه با دیده تردید نگریسته و با مطایبه و شوخی از کنار آن گذرکردند.

در آن ایام مدیریت نظام نوپا در کنار همه تهدیدات داخلی و خارجی با چالشی بزرگ مواجه بود، چالشی با عنوان تامین مدیران باورمند به آرمان‌های انقلاب 57 برای اشغال کرسی‌های مدیریتی و همچنین تمشیت امور کشور. اموری که پس از گذر از بامداد خمار پیروزی به تدریج با واقعیت‌های ناگزیر اداره کشور مواجه می‌شد.

 بهزادنبوی در این باره نکته قابل تاملی را بیان می‌کند. او می‌گوید:«... در سال‌های اول انقلاب، باتجربه‌ترین ما مرحوم بازرگان، با تجربه کوتاه اداره سازمان آب تهران در دوره نخست‌وزیری مرحوم مصدق بود...در کابینه شهید رجایی پروفسورهای اجرایی‌مان شهید عباسپور، شهید کلانتری و شهید قندی بودند که هشت ماه یا یک سال در دولت شورای انقلاب سابقه داشتند...»

در روزهای پس از پیروزی انقلاب بسیاری از نیروهای انقلابی مدعی بودند که تنها با قرار گرفتن زیر چتر «خط امام» می‌توان کشور را برای رسیدن فوری به اتوپیای انقلابیون- جامعه آزاد، بدون فقر و محرومیت، مستقل از قدرت‌های شرق و غرب، پیشرفته و...-  آماده کرد. اما این تصورات آرمانخواهانه در مواجهه با نخستین کوره واقعیت یعنی دولت موقت و بعدها مجلس خبرگان قانون اساسی دود شدند و آرام آرام آشکار شد که خواست‌ها، برنامه‌ها وسلایق انقلابیون با وجود شیدایی نسبت به رهبری‌نهضت و شیفتگی نسبت به شعارهای محوری انقلاب، تفاوت‌ها و تعارض‌های عمیقی دارد. شاید نخستین بزنگاهی که این تعارضات را به صورت کامل عیان کرد. جنگ قدرت حزب جمهوری و مرحوم ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران در ماجرای انتخاب نخست‌وزیر بود.

این چالش از وجهی دیگر یکی از ناکارآمدی‌های اصلی قانون‌اساسی اول نظام جمهوری اسلامی را عیان کرد. در این قانون اساسی با وجود در نظرگرفته شدن پست‌های رهبری و نخست‌وزیری، جایی برای یک رئیس‌جمهور منتخب و پاسخگو به رای ملت باقی نمی‌گذاشت. بنی‌صدر نیز تصوری از یک رئیس‌جمهور تشریفاتی مانند ایتالیا و آلمان در ذهن نداشت. در چنین فضایی نامزدهای بنی‌صدر از مجلسی که اکثریت آن در اختیار حزب جمهوری بود رای نمی‌آوردند و از سوی دیگر گزینه‌های اکثریت نیز مقبول رئیس‌جمهور نمی‌افتاد. به هرصورت و در چنین بزنگاهی رجایی در 18 مرداد 1359 با چانه‌زنی‌ها و لابی‌های فراوان چهر‌های شاخص آن روز کشور،  از سوی رئیس‌جمهور به مجلس معرفی شد و نمایندگان نیز در 20 مرداد به او رای موافق دادند.

قاعدتا لازم نبود تا تحلیل‌گران در مقام نوستراداموس قرار بگیرند تا اختلافات محتوم آنان را با رمل و اسطرلاب پیش‌بینی کنند. از همان روز نخست جنگ قدرت حزب جمهوری و رئیس جمهور به رابطه رجایی و بنی‌صدر وارد شد. رجایی در آن ایام با چند پرونده مفتوح مواجه بود نخست سرو سامان دادن به وضعیت اداره کشور که پس از انقلاب در انتظار نظم ونسق یافتن بر پایه نظام جدید بود.

 دومین مساله هم به سرانجام رساندن پرونده پرهزینه اعضای به گروگان شده در سفارت آمریکا در ماجرای اشغال آن توسط دانشجویان پیرو خط امام  بود. رجایی و دولت او هنوز این دو پرونده را باز نکرده بودند که حمله صدام به ایران همه مناسبات کشور را به هم ریخت. این سه پرونده در کنار بحران درگیری‌های داخلی احزاب مختلف،  ناآرامی‌های خیابانی، ناامنی‌های مناطق مختلف کشور، هرج ومرج مدیریتی در بخش عمده صنایع و ... نخست‌وزیر و کابینه‌اش را با انبوهی از مشکلات مواجه کرد که بعید به نظر می‌رسد که یک دولتمرد کارآزموده مانند قوام، فروغی، مصدق و خاتمی نیمه دوم دهه هفتاد هم می‌توانست به همه این موارد سر وسامان دهد.

اگر چه با مدیریت او برخی چالش‌ها، مانند ماجرای گروگانگیری خاتمه یافت اما به سبب حجم بحران‌ها و کوتاهی مدت مدیریت او نمی‌توان سنجشی قرین با انصاف را درباره او داشت. با این حال برخی اقدامات او در آن زمان را می‌توان با دیده نقد نگریست گفته می‌شود که او برای پست مهم وزارت خارجه جوان 19 ساله‌ای[صادق نوروزی] را که سابقه مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی و دریافت حکم محکومیت زندان بلندمدت در آن دوره داشت را انتخاب کرده بود، هر چند که با مخالفت برخی از مشاورانش از جمله بهزادنبوی این پیشنهاد جامه عمل نپوشید، اما نشان از آن داشت که احتمالا  شناخت کافی از موقعیت و نقش محوری وزارت امورخارجه در کابینه نبوده است.

یکی دیگر از مواردی که همواره درباره رجایی مورد توجه تحلیل‌گران و سیاسیون قرار گرفته ساده‌زیستی او و کابینه‌اش بود. تداوم کاهش حقوق اعضای کابینه که از دولت مرحوم مهدی بازرگان آغاز شده بود، رابطه بی‌تکلف با شهروندان و اقداماتی از این دست برای مردم آن روز بسیار جذاب بود. مردمی که پیش از آن دیوانسالاری پرطمطراق پهلوی را مشاهده کرده بودند، ساده‌زیستی رجایی را صادقانه می‌دیدند و با او و کابینه‌اش احساس صمیمیت می‌کردند.

احتمالا همین امر هم یکی از عوامل اصلی رای‌آوری او در  تابستان شصت بود. در دهه‌های بعد  بسیاری از سیاسیون که از سرخوردگی مردم نسبت به ریخت‌وپاش‌های دولتمردان و مدیران آگاه  بودند تلاش کردند با بازتولید همان رفتارهای انتهای دهه پنجاه رجایی، پلی روی شکاف ملت و قوای حاکمه ایجاد کرده و در ادامه آن پل را به نردبامی برای رسیدن به کرسی‌های بالاتر تبدیل کنند.

 با این حال از بد روزگار چه دولت رجایی و چه ریاست‌جمهوری او هیچ‌کدام مجال استقرار نیافتند. انفجار نخست وزیری در8 شهریور 60 نقطه پایانی بر پرونده دومین رئیس‌جمهور ایران بود. 

رجایی سه

اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم شاهد آن هستیم که  تاریخ این مرزپرگهر سرشار «افسوس‌ها» و «اگرهای» زیادی است، اگرهایی چون: اگر عباس‌میرزا زنده می‌ماند وتاج سلطنت بر سر می‌گذاشت؟ اگر دروازه‌های شیراز با خیانت میرزاابراهیم کلانتر گشوده نمی‌شدو لطفعلی‌خان زند از آقامحمدخان شکست نمی‌خورد؟ اگر امیرکبیر مورد غضب ملوکانه قرار نمی‌گرفت؟ وصدها «افسوس‌« و«اگر» دیگر که در این مجال نمی‌گنجد. با این حال هیچ تحلیل‌گری با قاطعیت نمی‌تواند پاسخ دهد که در صورت تداوم حیات هرکدام از این مردان تاریخ‌ساز آنها در گذر زمان و در مواجهه با چالش‌های بعدی به چهره‌ای مانند هزارن شخصیت متوسط‌القامه دیگری که تاریخ این کهن‌دیار را ساخته‌اند تبدیل نمی‌شدند و از همه مهم‌تر با وجود آنها ایران امروز تصویری متفاوت از آن چه که در این روزها مشاهده می‌کنیم داشته باشد. مدیریت مرحوم رجایی نیز از این قاعده مستثنی نیست. او نیز مانند چهره‌هایی که به آنها اشاره شد، احتمالا خوش‌اقبال بود که مدیریتی کوتاه داشت تا مورد قضاوت مهربانه‌تر تاریخ قرار بگیرد