می‌گویند کانادا آمریکای فرهیخته و لیبرال است. البته به شکل متناقض‌نمایی، هویت کانادایی همواره در تقابل با هویت آمریکایی تعریف شده است. خصوصاً در این روزهای پر تنش در روابط میان این دو همسایه. در روزهایی که شراکت تجاری دیرین جای خود را به جنگ تعرفه‌ها داده و حرف‌های شوخی و جدی ترامپ درباره الحاق کانادا به آمریکا نیز موجی از همبستگی ملی را در میان کانادایی‌ها به بار آورده و آمریکا و ترامپ را به یکی از محورهای اصلی انتخابات کانادا تبدیل کرده است. ظاهراً هرچه ضد آمریکایی‌تر و ترامپ‌ستیزتر، محبوب‌تر. تا جایی که مارک کارنی، نخست‌وزیر مستقر و رهبر حزب لیبرال در نکوهش رقیب محافظه‌کارش پیر پالیو می‌گوید: «میراث او چیزی نیست جز تفرقه و آمریکایی‌گرایی (Americanism)»

البته لفاظی‌های کاناداستیزانهٔ ترامپ برای حزب لیبرال نیز چندان ناخوشایند تمام نشده. از نگاه کانادایی‌ها ظاهراً چپ کانادایی هماورد بهتری برای مبارزه با راست آمریکایی است و علیرغم انتقادات گاه و بی‌گاه پیر پالیو از ترامپ و تعرفه‌هایش، لیبرال‌ها در این زمینه گوی سبقت را از محافظه‌کاران ربوده‌اند. نشانش پیشتازی پنج درصدی حزب لیبرال از محافظه‌کاران که تا همین چندی پیش از آنان عقب بودند.

حزب لیبرال از سال ۲۰۱۵ به این سو بر کانادا حکم می‌راند. جاستین ترودو از مشهورترین سیاست‌پیشگان دنیای امروز تا همین چندی پیش رهبری حزب و کشور را بر عهده داشت تا اینکه به گواه آمار و تحلیل‌های متعدد، نارضایتی و ناراحتی عمومی از او ثابت شد و رهبران حزبی وی را مجاب به کناره‌گیری کردند و مارک کارنی، رییس بانک مرکزی به واسطه حمایت اکثریت قاطع حزبی به نخست‌وزیری رسید. تا به اینجای کار همه چیز شبیه به انتخابات نوامبر آمریکا پیش رفت. رهبران احزاب دست چپی حاکم (بایدن در آمریکا و ترودو در کانادا) با افول محبوبیت مواجه می‌شوند. سران حزبی دست به کار می‌شوند. کارنی در کانادا و هریس در آمریکا خیلی زود پلکان سیاسی را طی می‌کنند و موجی زودگذر از امید در دل هواخواهان حزبی ایجاد می‌شود. اما ظاهراً لیبرال‌های کانادایی بازی سیاست را بهتر از همتایان آمریکایی‌شان بلدند. این را از انتخاب کارنی و چرخش گفتمانی مواضع‌شان می‌شود فهمید.

اوایل سال جاری میلادی محبوبیت ترودو و لیبرال‌ها به شکل فاحش و نگران‌کننده‌ای افت پیدا کرد‌ه بود. بعضی نظرسنجی‌ها حتی پیشتازی ۲۵ درصدی محافظه‌کاران را نشان می‌دادند. شاخص‌های اقتصادی دلگرم‌کننده نبود و سیاست‌های مهاجرتی سخاوتمندانه عوارض خود را تحمیل می‌کردند. جاستین ترودو برای کمی بیشتر از یک دهه نماد کانادا به حساب می‌آمد. نماد یک جامعه لیبرال و پروگرسیو. ترودو در قامت یک سلبریتی سیاسی و یک سیاستمدار روشنفکرمآب و آرمان‌گرا، سعی داشت چهره‌ای انسانی، مترقی و چندفرهنگ‌گرایانه‌ از کانادا به جهانیان ارائه دهد اما اشتباهش این بود که تا آن جایی پیش رفت که شغل اصلی خود را فراموش کرد. شغلی به سادگی و روشنی کاهش تورم، رشد اقتصادی و سیاست‌های مهاجرتی و محیط زیستی معقول و معتدل.

ترودو نماد همهٔ آن چیزهایی بود که پوپولیست‌های دست راستی در سراسر غرب از آن شکایت دارند. شیفتهٔ گلوبالیسم بود، از یک خانواده الیت می‌آمد، شورمندانه و مجدانه در کار إعمال سیاست‌های ووکیستی (نامی که به چپ فرهنگی اطلاق می‌شود و با سیاست هویت و مقابله با تبعیض‌های نژادی و جنسیتی گره خورده) بود، از پیشینه کشورش شرمسار بود و کمیسیون‌های «حقیقت و آشتی» را برای دلجویی از بومیان رونق بخشید و از همه مهم‌تر مشابه استایل باراک اوباما، رهبری‌اش آن‌قدر رتوریک‌‌گونه و شعاری بود که در جزئیات و مسائل روزمره لنگ می‌ماند. اعتصاب کامیون‌داران کانادایی در اعتراض به دولت فدرال، در سال ۲۰۲۲ نمادی نمایان از نقص‌های رهبری ترودو بود.

ناکارآمدی ترودو نام یک شخص را در کانادا و حتی فراتر از کانادا بر سر زبان‌ها راند: پیر پالیو، رهبر حزب محافظه‌کار. مردی که درست از همین نقطه عزیمت به مقابله با ترودو برخاست. او از سیاست زندگی سخن گفت. متأثر از میراث فکری میلتون فریدمن، الفبای کاپیتالیسم را به زبانی ساده برای رأی‌دهندگان شرح داد و به شکلی بدیع آن را به منافع طبقه کارگر جامعه مرتبط ساخت. پالیو در کارزارهای انتخاباتی و سخنرانی‌های پارلمانی‌اش در سال‌های اخیر همواره از لزوم حذف مالیات کربن، کاهش تورم، کاهش حجم دولت، مقابلهٔ قاطع با جرم و جنایت و استقلال انرژی کانادا دفاع کرده است. او که فرزند والدینی معلم و دانش‌آموختهٔ رشته روابط بین‌الملل است، موفق شده دستور کار مردم‌گرایانه و پوپولیستی خودش را به شکل باورپذیری به جامعه عرضه و ارائه کند. پالیو در مصاحبه‌اش با جردن پیترسون، روانشناس مشهور کانادایی، نگاه بدبینانه‌اش به بروکراسی دولتی را تصریح می‌کند و بیان می‌کند که برای سیاست، شأنی فراتر از وظایف حداقلی لیبرالیسم کلاسیک قائل نیست. پالیو به شکلی بدیع محافظه‌کاری کانادایی را به‌عنوان گفتمان حامی طبقه کارگر و پایین جامعه و در تقابل با دستور کار لیبرال الیت حاکم صورت‌بندی کرده است‌ و می‌گوید کانادا به تغییر نیاز دارد تا از «دههٔ از دست‌رفته لیبرال» گذر کند‌.

اما لیبرال‌های کانادایی با درس گرفتن از شکست دموکرات‌های آمریکایی زنگ خطر را شنیدند و با عبور از ترودو و مرده‌ریگ ترودو، چهره‌ای تکنوکرات و غیر سیاسی به نام مارک کارنی را روانه بازار رقابت سیاسی کردند. کسی که تقریباً هیچ پیشینه سیاسی‌ای ندارد و ریاست بانک مرکزی کانادا و انگلستان و تحصیل در هاروارد و آکسفورد در زمرهٔ برجسته‌ترین سوابقش به حساب می‌آیند. حالا لیبرال‌ها در برابر ستاره نوظهور محافظه‌کاران حرف برای گفتن دارند. اگر پالیو می‌تواند از ضدیت با الیت ٱتاوا و دستگاه هیئت حاکمه سخن بگوید، کارنی هم می‌تواند به رزومه پاک و سفید سیاسی‌ خودش اشاره کند؛ درست در نقطه مقابل پالیو که تقریباً تمام عمر حرفه‌ای‌ خود را در سیاست گذرانده و علیرغم انتقادش از نخبگان سیاسی، خود نیز جزئی از طبقه سیاست‌مداران به حساب می‌آید. اگر پالیو سیاست‌های محیط زیستی رادیکال مانند مالیات کربن را نقد می‌کند، کارنی هم از مخالفتش با این سیاست می‌گوید. اگر محور تمرکز گفتمان پالیو، مشکلات اقتصادی است، نقطه قوت کارنی نیز به‌ویژه در این بحبوحه جنگ تعرفه‌ها، کارنامه اقتصادی و غیر سیاسی‌اش است. چنان که کارنی در مناظره انتخاباتی خطاب به پالیو گفت: می‌دانم که شما برای رقابت با ترودو آماده شده بودید اما من فردی بسیار متفاوت از ترودو هستم!»

کارنی در کانادا بر خلاف هریس در آمریکا شخصیت مستقلی دارد و به شکلی واقعی و طبیعی (و نه تبلیغاتی و تصنعی) حزب لیبرال کانادا را از موضعی تماماً روشن‌فکرانه و چپ‌مآبانه دور می‌کند و بر مسائل روزمره و محسوس و نگرانی‌های اقتصادی ملموس عموم مردم تمرکز می‌کند. 

کاملا هریس این ویژگی‌ها را نداشت. یعنی اصلاً قادر نبود که تکانی به حزب دموکرات بدهد. او ایستاده بر شانگان نخبگان حزب دموکرات فاقد یک هویت سیاسی مستقل بود و گفتمان صادقانه‌ای برای دغدغه‌های اقتصادی رأی‌دهندگان ارائه نکرد. بلکه بیش از پیش، کارگران و توده‌های وسیع مردمی را از حزب دموکرات دور کرد و آنان را به حزب رقیب سوق داد. جای بحثش اینجا نیست اما خاستگاه اصلی لیبرالیسم آمریکای شمالی اتفاقاً نه الیت‌ها و نخبگان، که توده‌های وسیع مردمی و مبارزاتشان بوده است. لیبرال‌دموکرات‌های آمریکا و کانادا باید بدانند که برگ برنده‌شان کدام گروه‌ها هستند.

در هر صورت نباید بازگشت سیاسی لیبرال‌ها را تماماً به پای نبوغ‌ خودشان گذاشت. بخشی‌اش نیز محصول لطف ترامپ بوده و البته بخش دیگرش خاصیت و ماهیت نسبتاً لیبرال جامعه کانادا. حالا همه چشم‌ها خیره است به روز ۲۸ آوریل و صندوق‌های رأی. آیا محافظه‌کاران پس از یک دهه به قدرت باز می‌گردند یا لیبرال‌ها جواز چهارمین ترم متوالی خود را از مردم می‌گیرند؟