واقعگرایی؛ برچسبی که به هنری کیسینجر نمیچسبد!
مشهورترین دولتمرد قرن بیستم آمریکا دقیقاً آن چیزی که ادعا میکرد نبود. اگر جهان بینی کیسینجر، اقدامات او در دولت، و حرفه بعدی او به عنوان یک کارشناس، حکیم و مشاور پردرآمد مترادف با واقعگرایی در سیاست خارجی در نظر گرفته شود، این قضاوت بر نحوه نگرش دیگران به کل سنت رئالیستی تأثیر میگذارد.
به گزارش اکوایران، مرگ هنری کیسینجر در هفته گذشته سیل قابل پیشبینی از تفسیرها را ایجاد کرد که طیفی از تحسین مطلق تا انتقادات تند را در بر میگرفت. استفان والت، استاد ژئوپولتیک دانشگاه هاروارد در یادداشتی در فارنپالیسی به پاسخ یک سوال محدودتر اما همچنان برجسته پرداخته است: آیا کیسینجر واقعا یک رئالیست بود؟
اگر جهان بینی کیسینجر، اقدامات او در دولت، و حرفه بعدی او به عنوان یک کارشناس، حکیم و مشاور پردرآمد مترادف با واقعگرایی در سیاست خارجی در نظر گرفته شود، این قضاوت بر نحوه نگرش دیگران به کل سنت رئالیستی تأثیر میگذارد. اما اگر او یک رئالیست واقعی نبود یا در این سنت به شدت غیرمعمول بود، بینش اصلی رئالیسم میتواند مستقل از قضاوت در مورد شخص او یا دهههایی که در انظار عمومی گذرانده است، باقی بماند.
مطمئناً دشوار نیست که بفهمیم چرا برچسب رئالیستی ظاهراً به کیسنجر میآید. او از همان آغاز کار خود، عمدتاً به روابط بین قدرتهای بزرگ و چالش ایجاد نظمهای پایدار در غیاب یک مرجع مرکزی و برخورد اجتنابناپذیر منافع متضاد توجه داشت. او ماهیت تراژیک سیاست را قبول داشت و نسبت به ایده آلیسم ساده لوحانه محتاط بود. همانطور که بسیاری از منتقدان اشاره کرده اند، او توجه کمی به ملاحظات بشردوستانه داشت و مطمئناً فکر نمیکرد که حقوق بشر، نیاز به حفظ جان بیگناهان، یا نکات ظریف قوانین بین المللی یا داخلی باید مانع از تعقیب منافع خودخواهانه یک قدرت بزرگ شود.
کیسینجر همچنین یک جنگجوی بیرحم بوروکراسی و متخصص هنرهای تاریکتر سیاسی بود. او به وضوح تحت تاثیر ماکیاولی بود، که میگفت برای حفظ نظم، یک شاهزاده «باید یاد بگیرد چگونه خوب نباشد». ماکیاولی همچنین فکر میکرد که رهبران موفق «باید ذهنی داشته باشند که خود را مطابق با باد تطبیق دهند» و در مواقع لزوم «تظاهرکننده و متظاهر بزرگ» باشند. چنین ویژگیهایی با کیسینجر مطابقت دارد. بنابراین به راحتی میتوان فهمید که چرا بسیاری از مردم او را تجسم واقع گرایی سیاست خارجی آمریکایی میدانند.
با این حال، نمیتوان مطمئن بود که کیسینجر در هسته خود یک واقع گرای واقعی بود یا خیر. اگرچه او هزاران صفحه درباره سیاست بینالملل و سیاست خارجی نوشت، اما هیچ یک از کتابهای او با جزئیات نظریه متمایز او را درباره سیاست بینالملل ارائه نمیکند. شما میتوانید از آثار حجیم کیسینجر در مورد نحوه رفتار دولتها چیزهای زیادی بیاموزید، اما نمیتوانید بیانیه صریحی بیابید که توضیح دهد چرا آنها برای کسب قدرت رقابت میکنند، چقدر قدرت میخواهند، یا اینکه کدام نیروهای علّی در محاسبات رهبران سیاسی بیشترین اهمیت را دارند.
علاوه بر این، دیدگاههای او اغلب با دیدگاههای برجستهترین رئالیستها در تضاد بود. بیشتر واقعگرایان معتقد بودند که سلاحهای هستهای فقط برای بازدارندگی مفید هستند، اما نوشتههای متنوع (و مسلماً متناقض) کیسینجر در مورد استراتژی هستهای گاهی اوقات آنها را به عنوان ابزاری قابل استفاده برای جنگیدن به تصویر میکشد. واقعگرایان برجستهای مانند جورج کنان، هانس مورگنتاو، کنت والتز و والتر لیپمن با جنگ ایالات متحده در ویتنام مخالفت کردند - و قبل از اینکه افکار عمومی علیه جنگ شوند این کار را انجام دادند - اما کیسینجر قبل از ورود به دولت از آن حمایت کرد و در زمان ریاست جمهوری آن را طولانی کرد. حتی اگر او نیز تشخیص داده بود که نمیتوان در این جنگ پیروز شد.
پس از جنگ سرد، واقع گرایان از جمله پر سر و صداترین منتقدان گسترش ناتو بودند، سیاستی که کیسینجر علیرغم تأثیر منفی قابل پیش بینی آن بر روابط با روسیه از آن حمایت کرد. و بیشتر واقع گرایان دریافتند که جنگ با عراق در سال 2003 به نفع منافع ملی ایالات متحده نیست، اما کیسینجر قبل از شروع و چندین سال پس از آن از جنگ حمایت کرد. همانطور که ادوارد لوس زیرکانه در تأمل متفکرانه خود در مورد حرفه کیسینجر مشاهده میکند، «او در زمانی که لازم بود یک واقعگرا بود و زمانی که جهت باد تغییر میکرد یک نومحافظه کار بود.»
چه چیزی موقعیت منحصر به فرد کیسینجر را در جامعه گستردهتر واقعگرایان توضیح میدهد؟ می توان دلایل زیادی را در نظر گرفت، اما من فکر میکنم دو عنصر به هم مرتبط در جهان بینی او در خروج او از ارتدوکس واقعگرایانه نقش اساسی داشتند.
نخست، در حالی که اکثر رئالیستها (و به ویژه رئالیستهای ساختاری) بر عناصر مادی قدرت (یعنی جمعیت، قدرت اقتصادی، منابع، قدرت نظامی و غیره) تاکید میکنند، کیسینجر معتقد بود ایدهها به طور بالقوه به همان اندازه قدرتمند هستند و میتوانند به طور ویژهای خطرناک باشند. نایل فرگوسن، زندگینامهنویس رسمی کیسینجر در تلاش برای معرفی او بهعنوان یک ایدهآلیست نئوکانتی بسیار زیادهروی میکند، اما روایت او باور همیشگی کیسینجر را به رسمیت میشناسد که ایدههای خطرناک میتوانند در صورت جذب طرفدار، ویرانی عظیمی را به بار آورند، زیرا قویترین ارتشها نیز ممکن است برای جلوگیری از گسترش آنها کافی نباشند. چگونه میتوانیم ترس اغراقآمیز کیسینجر از کمونیسم اروپایی یا واکنش شدید او به انتخاب رئیسجمهور سوسیالیست میانهرو (سالوادور آلنده) در شیلی را درک کنیم؟ نگرانیهای کیسینجر در مورد تأثیر بیثباتکننده ایدهها، او را نسبت به کوچکترین آشفتگیها در کشورهای استراتژیک حاشیهای حساس کرد و او را به واکنش افراطی نسبت به آنها متمایل کرد به گونهای که سایر واقعگرایان مخالف آن بودند.
دوم، در حالی که اکثر واقعگرایان معتقدند که دولتها (و به ویژه قدرتهای بزرگ) تمایل دارند در برابر رقبای قدرتمند یا تهدیدکننده تعادل برقرار کنند، به نظر میرسید که کیسینجر اغلب برعکس این موضوع را صادق میداند. اگرچه او مکرراً از منطق توازن قوا استفاده میکرد (و گشایش روابط با چین نشانی کامل از چنین رفتاری بود)، کیسینجر در اعماق وجود معتقد بود که کشورهای دیگر در چشم برهم زدنی با رقبای آمریکا همراه خواهند شد. همانطور که او در مقاله «مذاکرات صلح ویتنام» نوشت: «ملتها تنها در صورتی میتوانند اقدامات خود را با ما تطبیق دهند که بتوانند روی ثبات ما حساب کنند.» و منظور او فقط کشورهای نسبتا ضعیف آسیای جنوب شرقی نبود. او نگران بود که خروج از ویتنام باعث ایجاد شک و تردید در مورد قدرت و اعتبار ایالات متحده شود و متحدان ایالات متحده را به سمت انتخاب بیطرفی یا حتی بدتر از آن، همسویی با اتحاد جماهیر شوروی سوق دهد. این ترس توضیح میدهد که چرا او فکر میکرد که ایالات متحده باید به جنگی ادامه دهد که میدانست نمیتواند در آن پیروز شود. کیسینجر در این عقیده تنها نبود - در واقع، وسواس اعتبار در تشکیلات امنیت ملی ایالات متحده وجود دارد - اما این با یک اصل اساسی سنت رئالیستی در تضاد است.
با نگاهی به گذشته، اکنون واضح است که کیسینجر اشتباه میکرد و سایر واقعگرایان درست میگفتند. متحدان اروپایی آمریکا از خروج از ویتنام استقبال کردند، تا حدی به این دلیل که جنگ توجه و منابع ایالات متحده را از امور اروپایی منحرف کرده بود. تصادفی نیست که قدرت و انسجام ناتو پس از خروج ایالات متحده از منطقه «هند و چین» و بازسازی ارتش جنگ زده خود و تمرکز مجدد بر محور مرکزی رقابت جنگ سرد، بهبود یافت. رئالیستهایی مانند کنان، والتز و مورگنتا همچنین درست میگفتند که ناسیونالیسم ایدئولوژی بسیار قویتری از کمونیسم شوروی است، و اتحاد آسان بین پکن، مسکو و هانوی زمانی از بین میرود که حضور ایالات متحده در ویتنام دیگر دلیلی برای همکاری بین آنها فراهم نکند. پس از خروج ایالاتمتحده، چین، ویتنام و کامبوج بهجای سقوط دومینوها و تشکیل یک حوزه کمونیستی متحد، با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. به طور مشابه، مخالفت واقع گرایانه با جنگ در عراق و گسترش ناتو امروز عاقلانهتر از حمایت کیسینجر از هر دوی این ابتکارات به نظر میرسد.
با این حال، یک حس وجود دارد که با استناد به آن، میتوان کیسینجر را به عنوان فرزند رئالیسم پس از جنگ جهانی دوم در نظر گرفت. مورگنتائو، واقعگرای کلاسیک در کتاب «انسان علمی در مقابل سیاست قدرت»، ریشهی منازعات بینالمللی را در میل به تسلط مییابد که به اعتقاد او در سرشت انسان است. شاگردان من گاهی اوقات وقتی این استدلال را میخوانند شک و تردید میکنند، شاید به این دلیل که اکثر آنها در خود میل به تسلط بر دیگران را به گونهای که مورگنتاو توصیف میکند، نمیبینند. اما اگر مورگنتا به دنبال مثالی برای نشان دادن این مفهوم بود، به سختی میتوانست کسی را بهتر از کیسینجر پیدا کند. همانطور که در مقاله قبلی خود درباره او استدلال کردم، هیچ کس در تاریخ آمریکا به اندازه کیسینجر برای کسب و حفظ نفوذ و قدرت سخت یا طولانی کار نکرد و افراد کمی در این کار موفقتر از او بودند. مورگنتا همچنین ممکن است هشدار داده باشد که تا زمانی که افرادی مانند کیسینجر بتوانند در کشورهای قدرتمند - و نه فقط در ایالات متحده - به قدرت برسند، همه باید گارد خود را بالا نگه دارند. من نمیتوانم به درس واقعگرایانه ماندگارتری از این فکر کنم.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
فوری؛ شورای حکام آژانس قطعنامه ضدایرانی را تصویب کرد
-
انتقاد تند پزشکیان از غرب: شما مرد هستید که با بمب زنان و کودکان را کشتار میکنید!
-
فوری؛ ممکن است امشب قطعنامه صادر نشود
-
از قطع روابط تا دیدار ژنرالها؛ واکاوی تلاشهای ریاض برای نزدیکی به تهران
-
واکنش فوری تهران به قطعنامه شورای حکام آژانس
-
معمای ترامپ در مواجهه با تهران/ چه چیزهایی میتواند مانع از مذاکره شود؟
-
توصیه مولوی عبدالحمید به گفتوگو با آمریکا و اروپا/ گام اهل سنت برای وفاق
-
پشت پرده معامله قرن بن سلمان با پوتین
-
چرا غرب از گروسی ناامید شد؟/ واکنش تهران به صدور قطعنامه احتمالی چه خواهد بود؟