به گزارش اکوایران، علی مدنیزاده، وزیر امور اقتصادی و دارایی، در همایش توانمندسازی زنجیره ارزش پوشاک، تأمین مالی زنجیرهای را از ابزارهای مؤثر در مردمیسازی اقتصاد عنوان کرد. وی با بیان اینکه برخی طرحها در ظاهر ساده به نظر میرسند اما در اجرا با پیچیدگیهای عملیاتی همراه هستند، افزود: نقش تأمین مالی غیرتورمی در اقتصاد، کاهش نقدینگی است.
به گزارش خبرگزاری دانشجو، وزیر اقتصاد اعلام کرد: کاهش تقاضا برای نقدینگی موجب کاهش فشار بر پایه پولی و در نهایت مهار تورم خواهد شد. وی همچنین تصریح کرد که تأمین مالی زنجیرهای میتواند فرآیند دریافت اعتبار را برای فعالان اقتصادی تسهیل کند.
اقتصاددان یا بروروکرات؟
به تازگی برخی اظهارنظرهای وزیر اقتصاد با انتقادهایی مواجه بوده است. امروز روزنامه سازندگی در گزارشی با عنوان «شبیه حجت» نوشت:
اخیرا سیدعلی مدنیزاده با اشاره به فعالسازی مکانیسم ماشه گفته:«دولت کاملاً آماده رویارویی با این چالش است و آن را به فرصتی برای تحول اقتصادی تبدیل خواهد کرد. او تأکید کرد: «هرچند برخی قصد وارد کردن شوک اقتصادی به کشور را دارند اما ما به جای مفهوم تابآوری از مفهوم پادشکنندگی استفاده میکنیم تا این چالش را به فرصتی برای رفع نواقص و ایرادات زیرساختی اقتصاد تبدیل کنیم». همچنین او در نشست دیگری بیان کرده بود: «این شرایط را به شکوفایی اقتصادی تبدیل میکنیم».
سازندگی در ادامه نوشته :
اظهارات آقای مدنیزاده درباره شکوفایی اقتصادی در شرایط تحریم، ممکن است نتیجه تلاش برای جلب اعتماد عمومی یا توجیه عملکرد دولت باشد نه لزوماً اعتقاد واقعی به عملی بودن این ایده اما هر چه هست این سخنان، افراد را یاد سخنان مشابهی میاندازد که پیش از این توسط حجت عبدالملکی، یاسر جبرائیلی و … مطرح شده است.
سازندگی در بخش دیگری نوشته:
سوال این است که چرا افراد وقتی وارد سیاست میشوند به سادگی به اصول خود پشت پا میزنند و حرفهای دور از واقعیت میزنند؟
احتمالا پاسخ را باید در ترکیبی از عوامل روانی، ساختاری و اجتماعی جستوجو کرد. ورود به سیاست معمولاً فرد را از فضای نظری و دانشگاهی که بر مبنای استدلال، دقت و صداقت علمی است، وارد عرصهای میکند که منطق آن بر قدرت، رقابت و مصلحتسنجی استوار است. در چنین فضایی «حقیقت» اهمیت ثانویه پیدا میکند و آنچه ارزشمند تلقی میشود، «کارایی سیاسی» یا «قابلیت بقا» است.
سیاستمداران اغلب تحت فشار برای ارائه راهحلهای سریع و جذاب برای مشکلات پیچیده قرار دارند. این فشار، بهویژه در جوامعی مثل ایران که با بحرانهای اقتصادی و اجتماعی متعددی مواجه است،آنها را وادار میکند تا وعدههای بزرگ و خوشبینانهای مانند «تبدیل تحریم به فرصت» بدهند حتی اگر شواهد تاریخی، خلاف آن را نشان دهد. همچنین سیاستمداران به دلیل جایگاه و دسترسی محدود به اطلاعات واقعی یا محصور شدن در حلقههای مشاوران همفکر ممکن است از واقعیتهای روزمره مردم فاصله بگیرند. این انفصال باعث میشود که اظهاراتی مانند تبدیل مکانیسم ماشه به «فرصت تحول اقتصادی» مطرح کنند، در حالی که مردم عادی با اثرات ملموس تحریمها مثل تورم ۴۰ درصدی یا کاهش قدرت خرید مواجهاند. این شکاف بین گفتار و واقعیت از نگاه ناظران بیرونی «عجیب» به نظر میرسد.