به گزارش اکوایران، کمی بیش از یک هفته طول کشید تا بشار اسد شاهد سقوط حکومت خود باشد. شورشیان یک حمله از شمال غرب آغاز کردند و همزمان یک حمله موازی از جبهه جنوبی ترتیب دادند. ظاهر قدرت نظامی فرو ریخت و ارتش سوریه  پست‌های خود را رها کردند و زرادخانه‌هایی از تجهیزات را پشت سر گذاشته و عقب‌نشینی کردند.

غلبه بر تردید بزرگ 

به نوشته نیکول گراجوسکی، تحلیل‌گر بنیاد کارنگی برای صلح بین‌المللی، در حالی که نیروهای اسد در اطراف او فرو می‌پاشیدند، اسد بی‌حرکت نظاره‌گر بود، و حامیان دیرینه‌اش، روسیه و ایران، خروج خود را سازمان‌دهی می‌کردند -روسیه به سنگرهای ساحلی خود در لاذقیه و طرطوس، و نیروهای ایرانی به سمت شرق، به عراق. این وضعیت اسد را به تأمل درباره خرابه‌های حکومتش، که بر پایه رنج انسانی غیرقابل‌تصور بنا شده بود، واداشت.

ریشه‌های این لحظه به سال ۲۰۱۲ بازمی‌گردد، زمانی که ایران برای اولین بار متعهد به حفظ حکومت اسد شد. فرماندهان ایرانی بازدیدهای متعددی از سوریه انجام داد تا ثبات حکومت اسد را ارزیابی کند. گفته می‌شود این بازدیدها آن‌ها را نسبت به توانایی دولت در مقاومت در برابر فشار انقلابی و شورشی نگران کردند. سپس بازدیدهایی با رهبران حزب‌الله انجام شد تا از دفاع از اسد اطمینان حاصل شود.

به نوشته گراجوسکی، این دیدارها بر تصمیم ایران برای مداخله نظامی در سوریه تأثیر گذاشت، به ویژه در متقاعد کردن مقامات برای غلبه بر تردیدهای اولیه، چرا که  نگرانی‌های قابل توجهی در مورد تعهدات مالی و عملیاتی گسترده‌ای وجود داشت که برای یک مداخله زمینی بزرگ مقیاس لازم بود. با این حال، استدلال شد که مداخله برای حفظ آینده حزب‌الله و نفوذ منطقه‌ای گسترده‌تر ایران ضروری است. استدلال‌ها بر تهدید وجودی که سقوط احتمالی اسد می‌توانست برای منافع استراتژیک تهران و محور مقاومت ایجاد کند، متمرکز بود.

اکنون، بیش از یک دهه بعد، در نتیجه این وضعیت یک تناقض وجود دارد. برخی افراد موثر در این تصمیم در قید حیات نیستند [و حتی ترور شده‌اند] تا شاهد سرنوشت چشم‌انداز استراتژیک بزرگ خود باشند. 

شورش سوریه

در واقع، از سال گذشته، ایران شاهد تضعیف ساختار کنترل و فرماندهی خود در سوریه بود. در دسامبر ۲۰۲۳، حملات اسرائیلی در دمشق سید رضی موسوی، مشاور ارشد سپاه پاسداران را که به عنوان کانال اصلی منافع ایران در سوریه خدمت می‌کرد، ترور کرد. این ضربه با یک حمله حتی مهم‌تر در ۱ آوریل ۲۰۲۴ دنبال شد، زمانی که جنگنده‌های اف-۳۵ اسرائیل بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق را هدف قرار دادند و سردار محمد زاهدی، فرمانده سابق نیروهای زمینی سپاه پاسداران را ترور کردند. این ضربات، همراه با تضعیف شدید ساختار فرماندهی حزب‌الله در لبنان، شامل رهبری آن، اهرم ایران را تضعیف کرد.

ناامید از اسد

وقتی حمله شورشیان در اواخر نوامبر آغاز شد، ایران در موقعیت مناسبی برای اجرای یک مداخله مؤثر جهت حمایت از اسد قرار نداشت. برخلاف سال ۲۰۱۶، زمانی که نیروهای زمینی ایران از حمایت هوایی روسیه در محاصره حلب بهره‌مند شدند، هیچ‌کدام از این دو حامی واکنش لازم برای راه‌اندازی یک ضدحمله مشابه را نشان ندادند. هر دو قدرت از سازش‌ناپذیری اسد به شدت ناامید شده بودند. 

تا اوایل ۲۰۲۴، هم ایران و هم روسیه دیدگاه خود را نسبت به رئیس‌جمهور سوریه تغییر داده بودند. روسیه به‌ویژه از نقض مکرر توافق کاهش تنش در ادلب توسط اسد و مقاومت سرسختانه او در برابر هر گونه سازش مذاکره شده خشمگین بود.

ایران سوریه

در همین حال، ایران شاهد کاهش تدریجی نفوذ خود بر دمشق بود، و اسد به‌طور فزاینده‌ای مسیری مستقل را ترسیم می‌کرد که اغلب با اهداف منطقه‌ای تهران در تضاد بود. تردیدهای ایران نسبت به اسد پس از افشای مجموعه‌ای از اطلاعات در مورد تحرکات مقامات سپاه قدس که به حملات اسرائیل به این مقامات در سوریه منجر شد، افزایش یافت. نیروی قدس، که زمانی در سوریه تقریباً آزادانه عمل می‌کرد، اکنون حرکاتش به طور فزاینده‌ای توسط مقامات سوری محدود شده بود، و اسد از اجازه دادن برای استفاده از بلندی‌های جولان به عنوان یک جبهه بالقوه علیه اسرائیل امتناع می‌کرد. شاید تحریک‌آمیزتر از همه، دمشق فعالیت‌های مذهبی شیعیان در سراسر سوریه را محدود کرده بود—چالشی مستقیم برای تلاش‌های ایران جهت گسترش نفوذ ایدئولوژیک و فرهنگی خود در منطقه.

بار روی دوش

زمانی که شورشیان حمله خود را آغاز کردند، نه ایران و نه روسیه دلیل کافی برای صرف منابع بیشتر برای حفظ حکومتی که بیشتر به یک بار روی دوش تبدیل شده بود تا یک دارایی، ندیدند. سرانجام، روسیه به اسد پیشنهاد پناهندگی داد، اما بیزاری مسکو از اسد در اظهارات سرگئی لاوروف در مجمع دوحه مشهود بود، جایی که او مصاحبه‌کننده را به خاطر پرسیدن سؤالات زیاد درباره سوریه مورد انتقاد قرار داد.

ضعف بنیادین ارتش سوریه حتی پیش از آنکه شورشیان حلب را تصرف کنند به وضوح آشکار شده بود. شاید نشانه‌ای مهم تغییر احساسات در میان حامیان سنتی محور مقاومت در ایران بود، که شروع به ابراز خشم نسبت به فساد اسد و بی‌کفایتی ارتش سوریه کردند.

واکنش اولیه ایران نشان‌دهنده یک رویکرد آشنا بود - بسیج نیروهای عراقی برای تقویت دفاع اسد. با این حال، دولت عراق از دادن اجازه عبور این نیروها به سوریه امتناع کرد. ایران به جای به چالش کشیدن این تصمیم، به طرز شگفت‌انگیزی با سهولت با آن کنار آمد. در یک تحول خیره‌کننده، نیروهای تحت حمایت ایران استراتژیک‌ترین دارایی خود -کنترل گذرگاه مرزی سوریه و عراق- را بدون هیچ مقاومتی رها کردند. نیروهای سپاه پاسداران و جنگجویان عراقی حامی ایران پیش از آنکه نیروهای کرد وارد شوند، از دیرالزور عقب‌نشینی کرده بودند که منجر به تصرف سریع گذرگاه مرزی حیاتی القائم-بوکمال توسط نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF)  شد.

استان دیرالزور و گذرگاه مرزی بوکمال به‌عنوان جواهر تاج ایران در سوریه عمل می‌کرد، و یک پیوند حیاتی منطقه‌ای برای تهران بود. پس از تسلط بر دیرالزور و بیرون راندن گروه داعش از این منطقه در سال ۲۰۱۷، ایران این منطقه شرقی سوریه را به یک مسیر حیاتی برای قدرت‌نمایی در سراسر شامات تبدیل کرد. گذرگاه القائم-بوکمال به شاهراه استراتژیک ایران برای لبنان تبدیل شد و امکان جابه‌جایی تدارکات به متحدان در سراسر منطقه را فراهم کرد.

ایران سوریه

وقتی اسد نمی‌جنگد

اهمیت دیرالزور تنها به ارزش لجستیکی آن محدود نمی‌شد. ایران سرمایه‌گذاری گسترده‌ای برای تأمین امنیت این قلمرو انجام داده بود، از جمله ایجاد شبکه‌ای از پایگاه‌های نظامی و برقراری روابط عمیق با رهبران قبایل محلی. ایران از نارضایتی اعراب علیه داعش و بعدها علیه نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) استفاده کرد و در عین حال از این منطقه برای اعمال فشار بر نیروهای آمریکایی مستقر در پایگاه التنف و نزدیک میدان گازی کونیکو استفاده کردند. متحدان ایران به‌طور مکرر حملاتی علیه مواضع آمریکایی‌ها از این قلمرو انجام دادند و آن را به صحنه‌ای برای رقابت منطقه‌ای آمریکا و ایران تبدیل کردند. اما هنگامی که دولت اسد شروع به فروپاشی کرد، ایران تصمیم تعجب‌آوری گرفت که این قلمرو حیاتی را به نیروهای دموکراتیک سوریه واگذار کند. این عقب‌نشینی شاید بازتاب یک استراتژی بلندمدت و متفاوت بود - شرط‌بندی روی این‌که تنش‌های مداوم میان نیروهای کرد و جمعیت عرب محلی و شورشیان تحت حمایت ترکیه در نهایت فرصت‌های جدیدی برای بازگشت نفوذ ایران ایجاد خواهد کرد.

عقب‌نشینی ایران از سوریه فراتر از ترک دیرالزور بود و نشان‌دهنده یک بازگشت کامل در حضور نظامی آن در سراسر کشور بود. شب پیش از فرار اسد از دمشق، نیویورک تایمز گزارش داد که ایران شروع به تخلیه فرماندهان نظامی و پرسنل خود از سوریه کرده است. واقعیت تلخ خروج ایران توسط یک تحلیل‌گر نزدیک به تهران توصیف شد که گفت: «ایران در حال تخلیه نیروها و پرسنل نظامی خود است زیرا اگر خود ارتش سوریه تمایلی به جنگ نداشته باشد، ما نمی‌توانیم به‌عنوان یک نیروی مشاوره و پشتیبانی عمل کنیم... واقعیت این است که ایران متوجه شده که اکنون نمی‌تواند وضعیت سوریه را با هیچ عملیات نظامی مدیریت کند و این گزینه از روی میز خارج شده است.»

فرصت بازگشت

بسیاری از تصمیمات ایران در روزهای پس از اسد هنوز نامشخص باقی مانده است. در حالی که تهران نمی‌تواند به‌طور واقعی امیدوار باشد که سطح نفوذی را که در دوران اسد داشت بازگرداند، محاسبات آن احتمالاً فراتر از بحران فوری است. با توجه به مهارت اثبات‌شده ایران در استفاده از بحران‌های منطقه‌ای، ممکن است پیش‌بینی این باشد که انتقال سوریه از اسد، فرصت‌های جدیدی برای نفوذ ایجاد خواهد کرد، به‌ویژه زمانی که جناح‌های مختلف برای قدرت و منابع رقابت کنند. خصومت کردهای سوریه با نفوذ ترکیه در سوریه ممکن است یک چنین فرصت باشد. توانایی اثبات‌شده ایران در همکاری با گروه‌های سنی نیز می‌تواند به ائتلاف‌های عملی مبتنی بر مخالفت با اسرائیل منجر شود، به‌ویژه با توجه به این‌که اسرائیلی‌ها به‌تازگی منطقه حائل غیرنظامی تعیین‌شده توسط توافقنامه جداسازی ۱۹۷۴ در جنوب سوریه را تصرف کرده‌اند.

با این حال، همه این‌ها در حد حدس و گمان باقی می‌ماند. آنچه قطعی است این است که سقوط اسد آسیب عمیقی را که او وارد کرد را آشکار کرده است. ماه‌های پیش‌رو مشخص خواهد کرد که آیا ایران می‌تواند استراتژی خود را با واقعیت جدید سوریه سازگار کند خواهد بود.