به گزارش اکوایران، مکس بوت، عضو اندیشکده شورای روابط خارجی و ستون نویس واشنگتن پست نوشت: خطر شغل مورخ این است که این تصور را ایجاد کند که آنچه اتفاق افتاده باید اتفاق می‌افتاد، که روند رویدادها ناگزیر به یک مقصد منتهی می‌شد. وقایع اخیر در سوریه - و منظورم خیلی اخیر است - نشان می‌دهد که تاریخ واقعاً تا چه اندازه غیرقابل پیش‌بینی است، وقتی که به‌جای گذشته نگری، به آنچه رخ می‌دهد نگاه کنیم.

تنها دو هفته پیش، جنگ داخلی سوریه، که در سال 2011 آغاز شد، به طور گسترده به عنوان یک درگیری منجمد تلقی می‌شد و بشار اسد، رئیس جمهور سوریه، در قدرت مستحکم بود. سپس، در 27 نوامبر، یک گروه اسلام‌گرا به نام هیئت تحریر الشام (HTS) یک حمله غیرمنتظره را برای تصرف حلب آغاز کرد، پرجمعیت‌ترین شهر کشور، که از سال 2016 تحت کنترل رژیم بود. حلب در عرض چند روز سقوط کرد - و سپس تنها چند روز بعد، شورشیان به حماه و حمص، دو شهر بزرگ دیگر لشکرکشی کردند. تا روز شنبه، آن‌ها در دمشق بودند و اسد - پس از ربع قرن حکومت اقتدارگرا - از کشور گریخت. 

هفته‌هایی که دهه‌ها در آن‌ها اتفاق می‌افتد

سرعت رعد و برق گونه سقوط اسد این ضرب المثل را به یاد می‌آورد - که اغلب به اشتباه به لنین نسبت داده می‌شود - که «دهه‌ها وجود دارد که هیچ اتفاقی نمی‌افتد و هفته‌ها وجود دارد که ده‌ها اتفاق می‌افتد.» انگار یک دست کیهانی روایت دوران ما را «روی سرعت بالا به جلو» پیش می‌برد و در یک چشم به هم زدن تاریخ را تغییر می‌دهد. تنها رویداد قابل مقایسه در سال‌های اخیر سقوط دولت افغانستان بود، اما در مقایسه با این، یک روند واضح بود: طالبان آخرین دور حمله خود را در ماه می 2021 آغاز کردند و تا اواسط ماه اوت به کابل نرسیدند. پیروزی شورشیان سوری - 10 روزی که خاورمیانه را تکان داد - اکنون اجتناب ناپذیر به نظر می‌رسد. اما حتی دو هفته پیش، هنوز بسیار غیرممکن بود.

چگونه اسد پس از سال‌ها قدرت به این سرعت سقوط کرد؟ تاریخ اخیر نشان می‌دهد که حکومت‌های استبدادی بومی (مانند کوبا، کره شمالی، ونزوئلا) انعطاف پذیری و قدرت قابل توجهی دارند. آن‌ها می‌توانند از هر تعداد شوک جان سالم به در ببرند، از تظاهرات گسترده خیابانی گرفته تا از دست دادن کمک‌های خارجی. در مقابل، حکومت‌های استبدادی تحمیل شده توسط نیروهای خارجی معمولا شکننده هستند. زمانی که میخائیل گورباچف، رهبر شوروی، به صراحت اعلام کرد که قرار نیست از زور برای حفظ رژیم‌های در مدار شوروی در اروپای شرقی استفاده کند، آنها به سرعت در سال 1989 فروپاشیدند.

رژیم اسد در سوریه در ابتدا بومی بود. این را می‌توان در تسلط حزب بعث در سال 1963 ردیابی کرد – شاخه‌ای از همان سازمانی که عراق را نیز در کنترل گرفت. حافظ اسد، افسر نیروی هوایی بود که در سال 1966 وزیر دفاع و در سال 1971 رئیس جمهور شد. هنگامی که اخوان المسلمین در سال 1982 برای به چالش کشیدن حکومت او قیام کرد، حافظ اسد قیام را که مرکز آن در حماه بود سرکوب کرد و 20،000 نفر را کشت.

شورش سوریه

پس از مرگ او در سال 2000، پسرش بشار، چشم پزشک تحصیل کرده در غرب، قدرت را به دست گرفت. دولت اقتدارگرا تا زمان وقوع بهار عربی در سال 2011 مانند گذشته پیش رفت. اسد به زودی در آستانه از دست دادن قدرت قرار گرفت و احتمالاً اگر مداخله دو متحد مهم نبود: اول ایران و سپس در سال 2015 روسیه، قدرت را از دست می‌داد. ایران نیروهای زمینی اسد را تامین کرد که بسیاری از آن‌ها از حزب الله لبنان می‌آمدند، در حالی که روسیه نیروی هوایی را تامین می‌کرد. در مقابل، دولت اوباما از گروه‌های شورشی حمایت چندانی نکرد و دولت توانست پیروز شود. یا اینطور به نظر می‌رسید.

فرصت‌سوزی اسد

سقوط نهایی اسد به این دلیل اتفاق افتاد که او از فضای تنفسی که نفوذ روسیه و ایران برای او فراهم کرده بودند برای گسترش پایگاه قدرت خود، تقویت مشروعیت خود، یا تعامل با شورشیان استفاده نکرد. او به روال سابق به حکومت خود ادامه داد. پایگاه دولت او هرگز فراتر از اقلیت علوی نرفت، فرقه‌ای که اسد و بسیاری از نزدیک ترین دوستانش اعضای آن هستند. اکثریت سنی در نارضایتی می‌جوشید.

در همین حال، ابومحمد الجولانی، رهبر هیئت تحریر الشام، مشغول تبدیل گروه خود از یک وابسته القاعده به یک سازمان اسلام‌گرای گسترده‌تر بود که قادر به جلب حمایت سوری‌های میانه‌روتر بود. او از القاعده جدا شد و به دنبال این بود که به مسیحیان، کردها، شیعیان و سایر اقلیت‌ها اطمینان دهد که حکومت هیئت تحریر الشام هیچ تهدیدی برای آن‌ها نخواهد بود. آرون زلین از مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن اخیراً نوشت: «از آتش‌بس مارس 2020 در سوریه تا ماه گذشته، [جولانی] تلاش‌های هماهنگی برای ایجاد نهادهای انعطاف‌پذیرتر در سطح محلی و اصلاح دستگاه‌های حکومتی و نظامی هیئت تحریرالشام انجام داد».

نتیجه جنگ‌های چریکی در نهایت نه در میدان جنگ، بلکه در قلب و ذهن مردم تعیین می‌شود. اسد هیچ کاری برای جلب حمایت مردم انجام نداد، در حالی که جولانی با وجود ریشه‌های اسلام گرای افراطی خود، موفقیت‌های شگفت انگیزی در این زمینه داشت. در زمان شروع حمله هیئت تحریر الشام، دولت اسد یک پوسته خالی بود و آماده سقوط در یک باد شدید بود.

ابومحمد الجولانی

در 10 روز گذشته تقریباً هیچ جنگی صورت نگرفت، زیرا همانطور که مشخص شد، تقریباً هیچ کس حاضر نبود برای اسد بجنگد. چارلز لیستر از مؤسسه خاورمیانه نوشت که پیروزی هیئت تحریر الشام اساساً دیپلماتیک بود، نه نظامی. این سازمان «به طور فشرده با سرشناسان اسماعیلی، با فرماندهان نظامی دولت اسد و با قبایل سنی مذاکره کرد - که بیشتر آن‌ها به تصرف مسالمت آمیز، خروج ایمن و تغییر وفاداری منجر شد».

اسد بدون شک روی ایران، روسیه و حزب‌الله حساب می‌کرد تا بار دیگر او را از دست مردم خودش نجات دهند، اما این دیگر ممکن نبود. سقوط دولت اسد را می‌توان به عنوان یکی از اثرات موجی غیرقابل پیش بینی تهاجم تمام عیار روسیه به اوکراین در سال 2022 و حمله حماس در سال گذشته به اسرائیل در نظر گرفت.

این یک لحظه شگفت انگیز آزادی برای مردم سوریه پس از 13 سال جهنمی جنگ داخلی است. اما آن‌ها باید برای اجتناب از خطرات یک درگیری جدید بین جناح‌های شورشی تلاش کنند. این همان چیزی است که پس از سقوط دو مستبد دیگر متحد روسیه رخ داد - محمد نجیب الله در افغانستان در سال 1992 و معمر قذافی در لیبی در سال 2011. مهارت‌های سیاسی جولانی در تلاش برای تشکیل یک دولت وحدت ملی به شدت تحت آزمایش قرار خواهد گرفت. تلاش برای جلوگیری از درگیری با گروه‌های کردی که تمایلی به تسلیم شدن در برابر اقتدار یک رژیم عرب دیگر در دمشق ندارند، کار دشواری است.

نمی‌توان پیش بینی کرد که در آینده در سوریه چه اتفاقی خواهد افتاد. وضعیت ممکن است دو هفته بعد بسیار متفاوت به نظر برسد، همانطور که دو هفته پیش بسیار متفاوت به نظر می‌رسید. تنها کاری که می‌توان انجام داد این است که مسیر غیرقابل پیش بینی تاریخ را نگاه کنیم و بهترین آرزوها را برای مردم سوریه داشته باشیم که از روزهای سیاه دولت اسد بیرون می‌آیند. بیایید امیدوار باشیم که آن‌ها یک دیکتاتوری را با دیکتاتوری دیگری عوض نکنند.