به گزارش اکوایران، استفان والت، استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد در یادداشت هفتگی خود برای نشریه فارن پالیسی نوشت: محققان و مفسران سیاسی باید هر از گاهی به پیش‌بینی‌های خود نگاهی بیندازند و بررسی کنند که در چه مواردی اشتباه کرده‌اند. آیا عالی نمی‌شد اگر توماس فریدمن، جو اسکاربورو، ریچل مدو، جانان گانش، فرید زکریا، گلن گرینوالد، یان برمر، آن اپلبام و دیگر تحلیلگران برجسته هر سال به‌طور منظم بازنگری می‌کردند که در سال گذشته چه چیزی را نادرست تفسیر کرده‌اند؟ تأمل در اشتباهات خود همیشه آموزنده است و انجام این کار به‌صورت عمومی به همه کمک می‌کند تا از آن اشتباهات درس بگیرند. 

در ژانویه ۲۰۲۴، مقاله‌ای نوشتم با عنوان «یک دوره دیگر از ریاست‌جمهوری ترامپ تغییر چندانی در سیاست خارجی ایالات متحده ایجاد نخواهد کرد». حالا که در مارس ۲۰۲۵ هستیم، این حرف احمقانه به نظر می‌رسد. بخشی از مشکل به تیتر جنجالی مقاله (که من آن را ننوشتم) برمی‌گردد، اما در واقع برخی از نکاتی که در آن زمان مطرح کردم درست از آب درآمدند. من پیش‌بینی کردم که رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، احتمالاً برخورد سختی با ناتو خواهد داشت (و شاید حتی از آن خارج شود) و برای توافق صلح در اوکراین فشار خواهد آورد. اما همچنین تصور می‌کنم که اگر دولت بایدن-هریس برای دور دوم انتخاب می‌شد، آن‌ها نیز به دنبال توافق صلح می‌رفتند، هرچند به روشی محتاطانه‌تر و مسئولانه‌تر.

تصور می‌کردم که سیاست ترامپ در خاورمیانه تفاوت چندانی با سیاست بایدن نخواهد داشت و تاکنون همین‌گونه بوده است. مانند جو بایدن، ترامپ نیز به اسرائیل اجازه داده است هر آنچه می‌خواهد انجام دهد؛ تنها تفاوت واقعی این است که ترامپ حتی تظاهر به بی‌طرفی هم نمی‌کند و آشکارا از پاک‌سازی قومی حمایت می‌کند، به جای اینکه فقط چشم خود را بر آن ببندد. ترامپ همانند بایدن در قبال چین رویکردی سخت‌گیرانه در پیش گرفته است و به‌احتمال‌زیاد هریس نیز چنین می‌کرد. ممکن است ترامپ در نهایت به دنبال یک توافق بزرگ با پکن برود و تایوان را قربانی کند، اما تاکنون نشانه‌ای از آن دیده نمی‌شود. اگر از تیتر مقاله عبور کرده و خود متن را بخوانید، متوجه می‌شوید که آن‌قدر هم غیرمنطقی به نظر نمی‌رسد.

با این حال، تردیدی نیست که برخی موارد مهم اشتباه بوده‌اند.

آمریکا اروپا

سطح خصومت با متحدان

من میزان خصومت ترامپ با متحدان دموکراتیک اصلی‌ آمریکا را دست‌کم گرفته بودم. واضح بود که او معتقد است شرکای آمریکا در ناتو بیش از حد به حمایت ایالات متحده وابسته هستند (دیدگاهی که تمام رؤسای‌جمهور اخیر آمریکا نیز با آن هم‌نظر بوده‌اند)، اما اکنون روشن است که او به‌طور فعال و عمیق با اصول دموکراتیکی که این کشورها نمایندگی می‌کنند، دشمنی دارد و به‌طور آشکار نیروهای غیرلیبرال درون آن‌ها را تشویق می‌کند. حمایت دولت ترامپ از جناح راست افراطی اروپا تلاشی است برای ترویج نوعی تغییر رژیم در سراسر این قاره - در واقع، «ماگایی» کردن آن - و نابود کردن اتحادیه اروپا به‌عنوان یک نهاد سیاسی معنادار. من از گرایش ترامپ به رهبران غیرلیبرالی مانند ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان، آگاه بودم و می‌دانستم که افرادی مانند استیو بنن در تلاش برای ایجاد یک ائتلاف فراملی از جنبش‌های راست افراطی هستند، اما این نیروها را به‌اندازه کافی جدی نگرفته بودم.

دوم، هرچند دلایل کافی وجود داشت که تصور کنیم ترامپ برای دستیابی به یک توافق صلح تلاش خواهد کرد و در نهایت حمایت ایالات متحده از اوکراین را کاهش خواهد داد، اما انتظار نداشتم که او با چنین اشتیاقی موضع رئیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، را بپذیرد، اوکراین را به آغاز جنگ متهم کند یا به‌طور علنی رئیس‌جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، را مورد حمله قرار دهد. در واقع، ممکن است ترامپ از نظر استراتژیک دلیلی برای این اقدامات داشته باشد - به این معنا که او واقعاً معتقد است تنها راه پایان دادن به جنگ و در نهایت ایجاد شکاف بین روسیه و چین، دادن تمام خواسته‌های پوتین به اوست - اما این بدان معنا نیست که این رویکرد نتیجه‌ای که او انتظار دارد را به همراه خواهد داشت. همچنین این سیاست، تأثیر بلندمدتی را که این رفتار بر جایگاه و تصویر ایالات متحده خواهد گذاشت، نادیده می‌گیرد. من همچنان معتقدم که اگر دولت هریس روی کار بود، اوکراین را تحت فشار قرار می‌داد تا اهداف واقع‌بینانه‌تری را دنبال کند و به آتش‌بس تن دهد، اما هریس در هماهنگی با کی‌یف و ناتو عمل می‌کرد تا بهترین توافق ممکن را به دست آورد، نه اینکه صرفاً اوکراین را قربانی کند.

سوم، من تمایل ترامپ به قمار روی سیاست اقتصادی نامتعارف را دست‌کم گرفته بودم. انتظار داشتم که او از تهدید تعرفه‌ها به‌عنوان ابزاری برای چانه‌زنی استفاده کند، اما تصور می‌کردم که خودش (یا مشاورانش) درک می‌کنند که آغاز یک جنگ تجاری می‌تواند به اقتصاد ایالات متحده لطمه بزند و کل برنامه سیاسی‌اش را به خطر بیندازد. پس از انتخابات نوامبر گذشته، بیشتر اعضای تیم اقتصادی او افراد معقولی به نظر می‌رسیدند. اما اکنون فکر می‌کنم در این مورد اشتباه کرده‌ام: مقاماتی که باید بهتر بدانند، در حال تکرار حرف‌های بی‌پایه ترامپ هستند.

دولت آمریکا

تبدیل ایالات متحده به یک دولت یاغی

در نهایت، اگرچه دشمنی ترامپ با قوانین و هنجارها مدت‌ها پیش از اولین نامزدی‌اش برای ریاست‌جمهوری کاملاً آشکار شده بود، اما میزان تمایل او برای زیر پا گذاشتن برخی از مستحکم‌ترین اصول نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم مرا شگفت‌زده کرده است. تهدید به تصرف گرینلند با زور، اشغال مجدد منطقه کانال پاناما، الحاق کانادا و پاک‌سازی قومی فلسطینیان از غزه همگی نقض آشکار اصولی هستند که دهه‌هاست به‌طور گسترده پذیرفته شده‌اند. این‌ها همچنین اصولی هستند که ایالات متحده معمولاً به آن‌ها احترام گذاشته، اغلب از آن‌ها دفاع کرده و از آن‌ها به‌شدت بهره برده است. افزون بر این، ترامپ این قواعد را نه به این دلیل که ایالات متحده با یک بحران ملی جدی مواجه است (که در آن صورت، دیگر کشورها ممکن بود موقتاً این اقدامات را نادیده بگیرند)، بلکه صرفاً به این دلیل در هم می‌شکند که باور دارد آمریکا در جهانی که در آن خودکامگی حاکم است و رهبران هر کاری که بخواهند انجام می‌دهند، وضع بهتری خواهد داشت. باید اذعان کنم که تبدیل ایالات متحده از یک مدافع نظم بین‌المللی به یک دولت یاغی و مخرب، در فهرست پیش‌بینی‌های من جایی نداشت.

اگر می‌توانستم به گذشته برگردم و آن مقاله قبلی را بازنویسی کنم، قطعاً مجموعه‌ای متفاوت (و هشدارآمیزتر) از اخطارها ارائه می‌دادم. البته، من همواره او را تهدیدی جدی برای نظم قانون اساسی آمریکا و خود دموکراسی می‌دانستم. با این حال، حتی در آن زمان، میزان رادیکالیسم و خودویرانگری برنامه داخلی او و همچنین آمادگی کنگره و بسیاری از رهبران شرکت‌های بزرگ برای تسلیم شدن در برابر آن را دست‌کم گرفته بودم. همچنین، نقش بی‌سابقه و ویرانگر ایلان ماسک را در دوره دوم ترامپ پیش‌بینی نکرده بودم.

اما یک چیز برایم کاملاً روشن بود: دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ مشکلات بزرگی ایجاد خواهد کرد. ای کاش در این مورد اشتباه کرده بودم.