تا چندی پیش، نخبگان اقتصادی به طبقه‌ای از تکنوکرات‌های سیاسی وابسته بودند؛ سیاستمدارانی میانه‌رو، معقول و اغلب شبیه به یکدیگر، از جناح راست و جناح چپ، که کشورها را بر مبنای اصول دموکراسی لیبرال و قواعد بازار اداره می‌کردند. امروز اما این معادله برهم خورده است.

به گزارش اکوایران، سخنان ایلان ماسک در گردهمایی «اتحاد پادشاهی» که این ماه به ابتکار فعالان راستگرای رادیکال در لندن برگزار شد، موجی از خشم و واکنش را در میان سیاستمداران به‌دنبال داشت. پس از آنکه ماسک به حاضران گفت: «خشونت در راه است» و «یا مقابله می‌کنید یا خواهید مرد»، دفتر نخست‌وزیری بریتانیا اظهارات مدیر تسلا را به دلیل استفاده از «زبان خطرناک و تحریک‌آمیز» محکوم کرد. اِد دیوی، رهبر حزب لیبرال دموکرات، از احزاب سیاسی خواست «سیاست حزبی را کنار بگذارند» و در محکوم کردن دعوت ماسک به انحلال پارلمان با او همراه شوند. حتی وزیر بازرگانی بریتانیا، پیتر کایل که پیش‌تر با نرمش بی‌قید و شرطش در برابر غول‌های فناوری شناخته می‌شد، این بار واکنش نشان داد و اظهارات ماسک را «تا حدی نامفهوم» و «کاملاً نامناسب» خواند.

اما رفتار ماسک هیچ‌چیز نامفهومی ندارد. و هرکسی که گمان کند سخنان او و حمایت بی‌وقفه‌اش از جنبش‌های راست افراطی در جهان، از ژائیر بولسونارو در برزیل گرفته تا حزب AfD در آلمان، صرفاً ناشی از ویژگی‌های عجیب این میلیاردر زاده آفریقای جنوبی است، به خطای بزرگی دچار شده است. واقعیت آن است که رویکرد ماسک پرده از تحولی بنیادی‌تر برمی‌دارد؛ چیزی فراتر از ترجیحات یک الیگارش قدرتمند فناوری.

تحول بنیادین

به نوشته فایننشال تایمز، تا چندی پیش، نخبگان اقتصادی - سرمایه‌گذاران، کارآفرینان و مدیران شرکت‌های بزرگ - به طبقه‌ای از تکنوکرات‌های سیاسی (یا کسانی که سودای تکنوکراسی داشتند) وابسته بودند؛ سیاستمدارانی میانه‌رو، معقول و اغلب شبیه به یکدیگر، از جناح راست و جناح چپ، که کشورها را بر مبنای اصول دموکراسی لیبرال و قواعد بازار اداره می‌کردند، گاه با اندکی ملاحظات اجتماعی. این همان اجماع داووس بود؛ جایی که سیاست به رقابتی میان اسلایدهای پاورپوینت تقلیل یافته بود و جسورانه‌ترین کار ممکن، پوشیدن لباسی غیر از پیراهن آبی روشن در مهمانی کوکتل بود.

امروز اما این معادله برهم خورده است. نخبگان نوظهور فناوری، از ماسک گرفته تا مارک زاکربرگ و سم آلتمن، هیچ نسبتی با تکنوکرات‌های داووس ندارند. فلسفه زندگی آن‌ها نه بر مدیریت محتاطانه نظم موجود، بلکه بر اشتیاق سیری‌ناپذیر برای برهم‌زدن همه‌چیز استوار است. نظم، احتیاط و احترام به قواعد، برای کسانی که با شعار معروف فیس‌بوک «سریع حرکت کن و همه‌چیز را بشکن» نامی برای خود ساخته‌اند، مفهومی ندارد. در این بستر، سخنان ماسک صرفاً نوک کوه یخ است و پرده از واقعیتی عمیق‌تر برمی‌دارد: نبردی میان نخبگان قدرت برای تسلط بر آینده.

بزوس زاکربرگ ماسک تحلیف ترامپ

ماهیت و پیشینه این غول‌های فناوری، آنان را به رهبران ملی‌گرای پوپولیست - از دونالد ترامپ گرفته تا خاویر میلِی و بولسونارو و رهبران راست رادیکال اروپا - نزدیک‌تر می‌کند تا به طبقه سیاسی میانه‌رویی که چند دهه بر دموکراسی‌های غربی حکم رانده‌اند. مانند این رهبران، آن‌ها اغلب شخصیت‌هایی نامتعارف‌اند که برای پیشرفت تلاش کرده‌اند قواعد را بشکنند. مانند آن‌ها، به کارشناسان و نخبگان بدگمان‌اند؛ به کسانی که نماینده جهان قدیم‌اند و می‌توانند مانع تحقق چشم‌اندازشان شوند. این دسته رهبران مانند میلیاردرهای فناوری، شیفته عمل‌گرایی‌اند و باور دارند می‌توانند واقعیت را مطابق میل خود شکل دهند: جایی که وایرال شدن محتوا جای حقیقت را می‌گیرد و سرعت رویدادها در خدمت قدرتمندترین‌ها قرار می‌گیرد. آن‌ها، سیاستمداران و بوروکرات‌ها را تحقیر می‌کنند؛ ضعف و ریاکاری‌شان را می‌بینند و باور دارند دورانشان رو به پایان است.

پیروزی دوباره ترامپ نقطه عطفی بود، زیرا از آن زمان به بعد، غول‌های فناوری احساس کردند به‌قدر کافی قدرتمندند تا وارد تقابل آشکار با نخبگان قدیمی شوند. پیش از آن، همگرایی میان رهبران رادیکال و میلیاردرهای تکنولوژی پنهان می‌ماند، چراکه گروه دوم هنوز خود را به اندازه کافی نیرومند نمی‌دیدند تا سلطه بلوک داووس را به چالش بکشند. برای سال‌ها این اربابان فناوری ناچار بودند دیپلماسی پیشه کنند، حتی اگر در درون از این میل می‌سوختند که برتری خود را بر «دایناسورهای سیاست» ثابت کنند.

پیش از ماسک، اریک اشمیت، مدیرعامل پیشین گوگل، نقشی مهم در انتخاب دوباره اوباما در ۲۰۱۲ ایفا کرد، که از نظر اهمیت چیزی کمتر از نقشی نبود که میلیاردر آفریقای جنوبی در پیروزی دوباره ترامپ ایفا کرد. با این تفاوت که اشمیت، برخلاف ماسک، عمدتاً پشت پرده باقی ماند.

بنیان یک انقلاب سیاسی واقعی

سیاستمداران میانه‌رو هرگز درک نکردند که ظهور فناوری دیجیتال، صرفاً یک پروژه اقتصادی نیست؛ بلکه بنیانی برای یک انقلاب سیاسی واقعی و در نهایت، تغییر رژیم است. تمام سیاست‌مداران بارها و بارها شاهد این آیین‌های تحقیر بوده‌اند.

در هر پایتختی، صحنه یکسان است: الیگارشی فناوری از جت شخصی‌اش پیاده می‌شود، با حالتی عبوس از اینکه مجبور شده وقتش را با یک «رئیس قبیله» تلف کند، در حالی که می‌توانست آن را صرف یک پروژه پسا-انسانی کند. پس از استقبال رسمی و تشریفات دیپلماتیک، سیاستمدار بیشتر جلسه را به التماس برای راه‌اندازی یک مرکز پژوهشی یا آزمایشگاه هوش مصنوعی می‌گذراند و در پایان هم به گرفتن یک سلفی شتاب‌زده بسنده می‌کند. همان بچه‌درس‌خوان‌های خوش‌برخوردِ دهه ۹۰ میلادی که وعده آینده‌ای مبتنی بر برادری جهانی را می‌دادند، امروز به مولوخ‌های هراس‌انگیزی بدل شده‌اند که جنگی بی‌رحمانه را برای سلطه جهانی و حتی میان‌ستاره‌ای به راه انداخته‌اند؛ بدون قانون و مسئولیت، با قدرتی افسارگسیخته.

این انفعال شوک‌آور نخبگان حاکم برای بقای آنان کافی نخواهد بود. الیگارش‌های فناوری پس از سال‌ها تظاهر به احترام به اقتدار سیاسی، به‌تدریج سلطه خود را تحمیل کرده‌اند، تا جایی که حتی آخرین مؤلفه‌های حاکمیت – ارز و انحصار زور - را نیز به چالش کشیده‌اند. امروز دیگر موضوع، متهم کردن اریک اشمیت به ریاکاری در ۲۰۱۲ نیست، زمانی که خود را یک دموکرات مترقی نرم‌خو معرفی می‌کرد. بسیاری از غول‌های فناوری هنوز هم چنین تصویری از خود دارند.

زاکربرگ تیم کوک ترامپ

جهانی بی‌حدومرز

اما آشکار است که فراتر از همدلی‌های فردی، همگرایی میان غول‌های دیجیتال و رهبران ملی‌گرای پوپولیست ساختاری است. هر دو قدرتِ خود را از شورش دیجیتال گرفته‌اند و هیچ‌یک حاضر نیستند برای عطش بیشترشان محدودیتی قائل شوند. جهان قدیم و قواعدش، دشمن طبیعی آنان است و باید نابود شود تا جهان جدید مجال شکوفایی یابد.

البته که ترامپ و دیگر رهبران پوپولیست، بیشتر به چهره‌هایی از گذشته شباهت دارند تا آینده. این شخصیت‌ها با علوم سیاسی چند دهه اخیر قابل‌فهم نیستند؛ بلکه باید به آثار کلاسیک لاتین، از تاسیتوس و سوتونیوس گرفته تا هجوهای ژوونال یا پترونیوس رجوع کرد تا نمونه‌هایی مشابه آنان یافت. شخصیت‌هایی که به فعالیت در جهانی بی‌حدومرز عادت دارند و قدرت خود را از غافلگیری، بی‌ثباتی و منازعه می‌گیرند.

امروز اما بازگشت چنین چهره‌های پیشامدرنی بر شانه‌های اکوسیستمی استوار است که «برادران تکنولوژی» ساخته‌اند. تا زمانی که رقابت سیاسی در جهان واقعی، در میدان‌های عمومی و رسانه‌های سنتی جریان داشت، عرف و قواعد هر کشور محدوده آن را تعیین می‌کرد. اما اکنون که همه‌چیز به فضای آنلاین منتقل شده، گفتمان عمومی به جنگلی بدل شده است که هر چیزی در آن ممکن است و تنها قواعد آن، قواعد پلتفرم‌های اینترنتی است. در نتیجه، سرنوشت دموکراسی‌های ما بیش‌ازپیش در قالب نوعی سومالی دیجیتال رقم می‌خورد؛ یک دولت شکست‌خورده به وسعت سیاره زمین، زیر سلطه جنگ‌سالاران دیجیتال و شبه‌نظامیان آنان.

این منطق برای مورخان نظامی آشناست: در تاریخ دوره‌هایی هست که فناوری‌های دفاعی سریع‌تر از فناوری‌های تهاجمی رشد می‌کنند؛ در این دوره‌ها جنگ کمتر می‌شود چون هزینه حمله بیشتر از دفاع است. اما در زمان‌هایی دیگر، فناوری‌های تهاجمی پیشی می‌گیرند و این، به دوران‌های خونین منجر می‌شود؛ وقتی حمله ارزان‌تر از دفاع است.

در اینترنت، یک کارزار تهاجمی یا کمپین اطلاعات نادرست هیچ هزینه‌ای ندارد، اما دفاع در برابر آن تقریباً ناممکن است. به همین دلیل است که جمهوری‌ها و دموکراسی‌های کوچک و بزرگ لیبرال ما در خطر آنند که همچون جمهوری‌های خرد ایتالیای اوایل قرن شانزدهم جارو شوند. و در این میان، صحنه اصلی را شخصیت‌هایی اشغال کرده‌اند که گویی مستقیم از دل کتاب شهریار ماکیاولی بیرون آمده‌اند تا تعالیم او را به کار بندند. در شرایط عدم ‌اطمینانی، هنگامی که مشروعیت قدرت شکننده است و هر لحظه می‌تواند زیر سؤال برود، آنانی که دست به عمل نزنند، می‌توانند مطمئن باشند تغییرات به زیان آن‌ها رخ خواهد داد.

ماسک میلی

بن‌بست‌ها و معجزات سیاسی

این رویکرد به‌ویژه در مواجهه با افکار عمومی مؤثر است، افکاری که روزبه‌روز بیشتر معتقد می‌شوند سیستم در بن‌بست قرار دارد و رأی دادن به این سیاستمدار یا دیگری هیچ تفاوتی ایجاد نمی‌کند. اگر در الهیات، معجزه به مداخله مستقیم خدا اشاره دارد که قوانین معمول زمین را دور می‌زند تا رویدادی فوق‌العاده خلق کند، منطق ترامپ و دیگر رهبران ملی‌گرای پوپولیست مشابه است: شکستن قواعد و قوانین برای تأثیرگذاری بر مشکلاتی که رأی‌دهندگانشان با آن‌ها مواجه‌اند؛ این همان وعده «معجزه سیاسی» است.

به همین دلیل است که نایب بوکله در السالوادور برای مقابله با باندهای جنایتکار، قانون کیفری را با یک «راهنمای تتو» جایگزین کرد و ۸۰ هزار نفر را بدون محاکمه روانه زندان کرد. به همین دلیل است که خاویر میلِی در آرژانتین با اره برقی خود با فساد مبارزه می‌کند و اقدامات غیرقانونی ترامپ برای محدود کردن مهاجرت غیرقانونی یا وضع تعرفه‌های گمرکی نیز در همین چارچوب است.

واضح است که اقدام قاطع به‌تنهایی برای خلق معجزه سیاسی کافی نیست. این اقدام باید بی‌باکانه و شجاعانه باشد، زیرا ارزش کاری که صرفاً پاسخ منطقی به یک ضرورت باشد، اندک است؛ چیزی بیش از عمل یک تکنوکرات نیست، یکی از همان مقامات عمومی خاکستری که ادعا دارند تنها کسانی هستند که می‌توانند «وظایف عالی» را مدیریت کنند. ماهیت قدرت دقیقاً در نقطه مقابل این است. گوته داستان قدیمی دوک زاکسن را نقل می‌کند؛ مردی اشرافی و لجباز که مشاورانش او را ترغیب می‌کردند پیش از اتخاذ تصمیم مهم، تأمل و بررسی کند. او پاسخ می‌دهد: «نه می‌خواهم تأمل کنم و نه بررسی؛ وگرنه چرا من دوک زاکسن هستم؟»

اوج قدرت نه صرفاً با عمل، بلکه با عمل جسورانه و بدون احتیاط همزمان است؛ تنها نوعی از عمل که می‌تواند شوکی ایجاد کند که قدرت شهریار بر آن استوار است. محیطی پر آشوب نیازمند تصمیماتی عظیم است که توجه عموم را جلب کند و مخالفان را مات و مبهوت سازد. آنچه اهمیت دارد، تأثیر و بازتاب آن است. همان‌طور که خاویر میلِی به‌درستی گفت: «تفاوت بین دیوانه و نابغه چیست؟ موفقیت!»

این، اعتقاد رهبران پوپولیست و غول‌های فناوری است؛ اعتقادی که امروز اکثر رأی‌دهندگان نیز با آن همراه شده‌اند، کسانی که دیگر قواعد را به عنوان تضمین آزادی نمی‌بینند، بلکه آن‌ها را یک کلاهبرداری عظیم و حتی توطئه‌ای از سوی نخبگان برای سرکوب مردم می‌دانند.

اوباما اشمیت گوگل

«باید وکلا را بکشیم»

شکسپیر می‌گوید: «اولین کاری که انجام می‌دهیم، این است که همه وکلا را بکشیم». یا بهتر بگوییم، «دیک قصاب» در نمایشنامه هنری ششم، برای تحریک شورش علیه دولت پادشاه انگلیس این جمله را بیان می‌کند. به گفته دیک، وکلا دستیاران قدرت هستند؛ فاقد اخلاق و آماده برای حمایت از هر چیزی. آن‌ها مشکلات را حل نمی‌کنند، بلکه ایجاد می‌کنند و همیشه یک روزنه قانونی دارند تا مسائل را پیچیده‌تر کنند. آن‌ها به فرم اهمیت می‌دهند، نه به محتوا؛ به زبانی نامفهوم سخن می‌گویند تا فقیر و ناآگاه را فریب دهند؛ در نهایت فقط به منافع خود اهمیت می‌دهند.

رهبران پوپولیست بر محتوا تمرکز می‌کنند، نه ظاهر. آن‌ها وعده می‌دهند مشکلات واقعی مردم در سراسر جهان را حل کنند: جرم و جنایت، ترس از مهاجرت، هزینه زندگی. و مخالفانشان، لیبرال‌ها، ترقی‌خواهان و دموکرات‌های خیرخواه، چه می‌گویند؟ قواعد، دموکراسی در خطر، حفاظت از اقلیت‌ها...

از سال ۱۹۸۰ تاکنون، در میان تمام نامزدهای حزب دموکرات برای پست رئیس‌جمهور و معاون رییس‌جمهورِ ایالات متحده، تیم والز، نامزد معاونت کامالا هریس، نخستین کسی است که مدرک حقوق ندارد. در همین بازه زمانی، هیچ‌یک از چهار رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه سابق پیشینه حقوقی نداشتند: اولی، رونالد ریگان، بازیگر بود و سه نفر بعدی تاجر بودند.

در آمریکا، وکلا به عنوان منفورترین گروه حرفه‌ای، تنها با سیاستمداران رقابت می‌کنند. آیا جای تعجب است که حزب دموکرات زیر فشار است؟ اینکه پلتفرمی که به طور کامل به‌دستِ وکلا طراحی شده و بر دفاع از روندهای دموکراتیک و احترام به حقوق اقلیت‌ها متمرکز است و استدلال اصلی‌اش طرح شکایت علیه نامزد جمهوری‌خواهان است، با اتهامات و خشم هواداران ترامپ درباره تورم، مهاجرت غیرقانونی و تحقیر طبقات اجتماعی، کنار زده شد، جای تعجب ندارد.

در اروپا نیز تکنوکرات‌هایی که نهادهای اروپایی و بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه را اداره می‌کنند، همان فقدان درک را نسبت به حمله‌ای که با آن مواجه‌اند نشان می‌دهند. آن‌ها ترجیح می‌دهند وانمود کنند که چالش ترامپ به مذاکره بر سر چند توافق فنی خلاصه می‌شود، تا این‌که بپذیرند هدف ترامپ و «برادران فناوری» تحمیلِ تغییر رژیم در این سوِ آتلانتیک نیز هست.

رهبران پوپولیست و غول‌های فناوری چشم‌انداز آینده یکسانی در سر ندارند. یکی از لحظات ناخوشایند در سخنرانی ماسک در گردهمایی لندن وقتی بود که با چشمانی درخشان از آینده‌ای مملو از ربات‌ها مثل صحنه‌های «پیشتازان فضا» سخن گفت. فشار برای تغییر رژیم، شخصیت‌های پیشامدرنی را که گویی از صفحات امپراتوری روم بیرون آمده‌اند، با فاتحان دیجیتال که چشم‌اندازهایی پسا-انسانی را می‌جویند، پیوند می‌زند. اختلاف‌های بسیار از جمله بر سر ویزای H-1B برای نیروی کار متخصص در آمریکا، تنها یکی از مسائل فروانِ اختلاف‌ساز میان آنهاست.

آنچه اما میان‌شان مشترک است، هم یک دشمن و هم یک استراتژی است: «همه وکلا را نابود کنید». شکارچیان سیاسی و فاتحان دیجیتال به‌صورت مشترک تصمیم گرفته‌اند نخبگان قدیم و قواعدشان را از میان بردارند. اگر در این راه موفق شوند، نه تنها احزاب دموکرات و تکنوکرات‌ها نابود می‌شوند، بلکه دموکراسی لیبرالی که تاکنون می‌شناختیم نیز در معرض برچیده شدن قرار خواهد گرفت.