مرشایمر: جنگ سرد دوم آغاز شده است (بخش۲)
چگونه آمریکا زمینهساز رشد چین شد؟
دولت های دموکرات و جمهوری خواه با فریب تئوری های غلط در مورد پیروزی اجتناب ناپذیر لیبرالیسم و منسوخ شدن درگیری قدرت های بزرگ ، سیاست تعامل را دنبال کردند که به دنبال کمک به ثروتمندتر شدن چین بود. واشنگتن سرمایه گذاری در چین را تشویق کرد و از این کشور در سیستم تجارت جهانی استقبال کرد و فکر کرد که این کشور به یک دموکراسی دوستدار صلح و یک ذی نفع مسئول در نظم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده تبدیل خواهد شد. البته این خیال هرگز عملی نشد.
به گزارش اکوایران؛ سردبیر دوماهنامه فارن افرز، دنیل کورتز-فلان در پیشگفتار پرونده ویژه شماره نوامبر و دسامبر این نشریه معتبر نوشته است: «دهها سال پس از آغاز آنچه که ما ممکن است روزی آن را جنگ سرد اول بنامیم ، مورخان و سیاست گذاران بی وقفه حرکات آغازین آن را مطالعه کرده و بر سر اینکه اگر می شد به طور متفاوتی انجام شود بحث کردهاند. به موازات رقابت کنونی میان آمریکا و چین استناد به جنگ سرد به معنای مطلوب یا اجتناب ناپذیر بودن آن نیست. در عوض، این باید به عنوان یک یادآوری عمل کند: اکنون زمان آن است که قبل از اینکه واقعا دیر شود، واکاوی، احتیاط و خردورزی را برای حرکتهای اولیه این رقابت به ارمغان بیاوریم».
نبرد اجتنابناپذیر
آیا خیلی دیر شده است؟ آیا جنگ سرد جدیدی آغاز شده است؟ در نخستین و به نوعی مهمترین مقاله این پرونده با عنوان «جنگ سرد جدید؛ آمریکا ، چین و پژواک تاریخ»، علیرغم تفاوتهای آشکار بین تقابل ایالات متحده و شوروی در آن زمان و رقابت ایالات متحده و چین در حال حاضر، هال برندز، استادتمام امور بینالملل در دانشگاه جان هاپکینز و جان لوئیس گدیس، استاد تاریخ نظامی و دریایی در دانشگاه ییل، معتقدند زمان آن فرا رسیده است که درس های قبلی را با دقت مطالعه کنیم تا از فاجعه در دومی جلوگیری شود. آنها می نویسند: «بزرگترین جنگ بدون نبرد زمان ما، میتواند تابآوری را در رقابت چینی-آمریکایی که سرد یا گرم بودن آینده آن نامشخص است، افزایش دهد». (ترجمه این مقاله در ۳ بخش در منتشر شده است: آغاز جنگ سرد دوم)
در دیگر مقاله مهم این شماره، «نبرد اجتنابناپذیر» جان جی مرشایمر، استادتمام علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو معتقد است که تشدید رقابت آمریکا و چین تازه ترین اقدامی است که او "تراژدی سیاست قدرت های بزرگ" نامیده است. او معتقد است که شگفتی نیست که چرا رابطه بین واشنگتن و پکن به طرز چشمگیری وخیم شده است، بلکه آنچه اسرارآمیز است، این است که چرا آمریکایی ها تا به حال فکر کرده اند که نتیجه متفاوتی امکان پذیر بوده است. در حال حاض، از نظر این رئالیست برجسته، جهانبینی تاریکتر و کمتر توهم آمیز، بهترین شانس برای جلوگیری از فاجعه را ارائه می دهد.
اکوایران این مقاله تفصیلی و مهم را در ۳ بخش مجزا تقدیم مخاطبان میکند.
در بخش اول مقاله، مرشایمر توضیح داد که چگونه دولت های دموکرات و جمهوری خواه با فریب تئوری های غلط در مورد پیروزی اجتناب ناپذیر لیبرالیسم و منسوخ شدن درگیری قدرت های بزرگ ، سیاست تعامل را دنبال کردند که به دنبال کمک به ثروتمندتر شدن چین بود. واشنگتن سرمایه گذاری در چین را تشویق کرد و از این کشور در سیستم تجارت جهانی استقبال کرد و فکر کرد که این کشور به یک دموکراسی دوستدار صلح و یک ذی نفع مسئول در نظم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده تبدیل خواهد شد. البته این خیال هرگز عملی نشد. چین به دور از پذیرش ارزشهای لیبرال در داخل و وضع موجود در خارج از کشور ، همزمان با صعود ، سرکوبگر و بلندپروازتر شد. تعامل نتوانست مانع از رقابت شود و به جای ایجاد هماهنگی بین پکن و واشنگتن، پایان عصر به اصطلاح تک قطبی را تسریع کرد. امروزه چین و ایالات متحده در یک جنگ سرد جدید قرار دارند - یک رقابت امنیتی شدید که بر همه ابعاد روابط آنها تأثیر می گذارد. این رقابت سیاستگذاران ایالات متحده را بیشتر از جنگ سرد اولیه آزمایش خواهد کرد ، زیرا چین به احتمال زیاد رقیبی قدرتمندتر از اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد خواهد بود. و این جنگ سرد به احتمال زیاد داغ می شود.
در ادامه بخش دوم مقاله مرشایمر را بخوانید.
خیال واهی لیبرالها
با توجه به پیروزی لیبرالیسم که در دهه 1990 در واشنگتن حاکم بود، احتمال کمی وجود داشت که تفکر واقع بینانه سیاست خارجی ایالات متحده را آگاه کند. در عوض ، سیاستگذاران ایالات متحده تصور می کردند که صلح و رفاه جهانی با گسترش دموکراسی، ترویج اقتصاد بین المللی باز و تقویت نهادهای بین المللی به حداکثر می رسد.
این منطق که در مورد چین اعمال می شود ، سیاست مشارکت را تجویز می کند ، که به موجب آن ایالات متحده این کشور را به امید رونق بیشتر در اقتصاد جهانی ادغام می کند. تصور می شد که در نهایت ، چین حتی به دموکراسی، احترام به حقوق بشر و به سطح یک بازیگر مسئول جهانی برسد. برخلاف واقع گرایی ، که از رشد چین می ترسید، تعامل از آن استقبال کرد.
تعهد بوش پدر به تعامل با چین
برای چنین سیاست خطرناکی، وسعت و عمق حمایت از مشارکت قابل توجه بود و چهار دولت را شامل می شد. جورج بوش ، رئیس جمهور ایالات متحده ، حتی قبل از پایان جنگ سرد ، متعهد به تعامل با چین بود. در یک کنفرانس مطبوعاتی پس از کشتار میدان تیان آنمن در سال 1989 ، بوش ماندن در ارتباط اقتصادی با چین را با این استدلال که "در اصل، ارتباطات تجاری ایالات متحده و چین به این تلاش برای آزادی بیشتر منجر شده است"، و این که انگیزه های اقتصادی دموکراتیزاسیون را «غیرقابل اجتناب» کرده است، توجیه کرد.
دو سال بعد ، وقتی از او بخاطر تمدید اعطای وضعیت مطلوبترین کشور به چین مورد انتقاد قرار گرفت ، او با ادعای این که "به ایجاد جو برای تغییر دموکراتیک کمک می کند" از مشارکت دفاع کرد.
رفت و برگشت کلینتون در مسیر پکن
در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری 1992 بیل کلینتون از بوش به دلیل "نوازش" چین انتقاد کرد و پس از مهاجرت به کاخ سفید سعی کرد با پکن بازی سختی انجام دهد. اما او به زودی مسیر خود را عوض کرد و در سال 1994 اعلام کرد که ایالات متحده باید "تعامل خود را با چین شدت و وسعت دهد تا به این کشور کمک کند به عنوان یک قدرت مسئول تکامل یابد و نه تنها از نظر اقتصادی بلکه از نظر بلوغ سیاسی رشد کند تا بتوان رعایت حقوق بشر را قابل مشاهده کرد".
کلینتون در متقاعد ساختن کنگره به کلینتون رهبری مسیری را برای متقاعد کردن کنگره جهت اعطای وضعیت دائمی کشور ممتاز به چین، که زمینه را برای ورود این کشور به سازمان تجارت جهانی فراهم کرد، به عهده داشت. او در سال 2000 گفت: "اگر به آینده ای با فضای باز و آزادی بیشتر برای مردم چین اعتقاد دارید، باید طرفدار این توافق باشید."
استقبال بوش پسر از ورود چین به اقتصاد جهانی
جورج دبلیو بوش همچنین از تلاش برای ورود چین به اقتصاد جهانی استقبال کرد و به عنوان نامزد ریاست جمهوری قول داد که "تجارت آزاد با چین را ارتقا می بخشد". در اولین سال ریاست خود، او اعلامیه ای را امضا کرد که به چین وضعیت دائمی ترین کشور کشور دارای وضعیت ممتاز را اعطا می کرد و گام های نهایی را برای هدایت این کشور به سازمان تجارت جهانی برداشت.
اوباما و به حداکثر رساندن فرصت ها با چین
رویکرد دولت اوباما هم بیشتر شبیه همین بود. باراک اوباما در سال 2015 گفت: «از زمانی که من رئیس جمهور هستم، هدف من تعامل مداوم با چین به شیوه ای سازنده، مدیریت اختلافات و به حداکثر رساندن فرصت ها برای همکاری بوده است. و من بارها گفته ام که من معتقدم که دیدن رشد چین به نفع ایالات متحده است».
ممکن است کسی فکر کند که "محور آسیایی" که توسط هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه در سال 2011 پرده برداری شد، نشان دهنده تغییر جهت از تعامل و به سمت مهار بوده است، اما این اشتباه است. کلینتون یک تعاملگر متعهد بود و مقاله فارین پالیسی او در مورد این محور مملو از لفاظی های لیبرال در مورد فضایل بازارهای آزاد بود. او نوشت: «یک چین پر رونق برای آمریکا خوب است». علاوه بر این، به جز استقرار 2500 تفنگدار دریایی ایالات متحده در استرالیا، هیچ گام معناداری برای اجرای استراتژی مهار جدی برداشته نشد.
استقبال از چین در جامعه تجاری، رسانهای و دانشگاهی آمریکا
حمایت از مشارکت در جامعه تجاری ایالات متحده، که چین را به عنوان یک پایگاه تولیدی و همچنین یک بازار غول پیکر، با بیش از یک میلیارد مشتری بالقوه در نظر می گرفت ، عمیق و گسترده بود. گروههای تجاری مانند اتاق بازرگانی ایالات متحده ، میزگرد تجاری و انجمن ملی تولیدکنندگان آنچه را که توماس دانوهو ، رئیس اتاق بازرگانی در آن زمان "لابیگری بیوقفه" برای کمک به چین جهت ورود به سازمان تجارت جهانی نامید، پذیرفتند.
رسانههای برجسته نیز مشارکت زیادی داشتند ، از جمله هیئت تحریریه وال استریت ژورنال، نیویورکتایمز و واشنگتن پست. توماس فریدمن، ستوننویس برجسته در این باره می نویسد: " با بازارهای آزاد - از یک [کمیسیون اوراق بهادار و مبادلات] موثر گرفته تا مطبوعات آزاد و مسئولانه با حمایت حاکمیت قانون، به مرور رهبران چین به سادگی نمی توانند بازارهای آزاد خود را کنترل کرده و بر آنها نظارت داشته باشند ، یا با فریب مردم از شورش علیه دولت جلوگیری کنند».
تعاملگرایی در دانشگاه نیز به همان اندازه محبوب بود. تعداد کمی از کارشناسان چین یا محققین روابط بینالملل خردمندانه کمک به پکن برای رشد بیشتر را زیر سوال بردند. و شاید بهترین شاخص تعهد قاطع تشکیلات سیاست خارجی به تعامل این باشد که هم زبیگنیو برژینسکی و هم هنری کیسینجر - به ترتیب، برجستهترین شاهینهای دموکرات و جمهوریخواه جنگ سرد - از این استراتژی حمایت کردند.
عدم پیشبینی پیامدهای خطرناک تعامل با چین
مدافعان مشارکت و تعامل استدلال می کنند که سیاست آنها امکان شکست را فراهم کرده است. کلینتون در سال 2000 اعتراف کرد "ما نمی دانیم به کجا میرود" و جورج دبلیو بوش در همان سال گفت: "هیچ تضمینی وجود ندارد." با این حال ، تردیدهایی مانند این نادر بود. مهمتر از همه، هیچ یک از طرفداران تعامل پیامدهای شکست را پیش بینی نکرده اند. آنها معتقد بودند که اگر چین از دموکراسی شدن امتناع کند، به سادگی کشوری کمتر توانا خواهد بود. به نظر نمی رسید که این چشم انداز قدرتمندتر و نه چندان مستبدتر در محاسبات آنها وارد شود. علاوه بر این، آنها معتقد بودند که رئال پولیتیک یک تفکر قدیمی است.
برخی از تعاملگرایان اکنون معتقدند ایالات متحده شرطبندیهای خود را حفظ کرده و در صورت عدم شکوفایی دوستی با چین، در کنار تعامل، مهار را دنبال میکند. جوزف نای ، که در زمان دولت کلینتون در پنتاگون خدمت می کرد ، در این صفحات در سال 2018 نوشت. "فقط برای ایمن بودن، ما در صورت شکست این شرطبندی، یک بیمه نامه ایجاد کردیم. " برای مثال ، کلینتون در سال 1997 سیاست خود را "نه مهار و درگیری" بلکه "همکاری" توصیف کرد. اما حتی اگر سیاستگذاران آمریکایی بی سر و صدا چین را مهار می کردند، تعامل تلاش های آنها را تضعیف میکرد، زیرا این سیاست در نهایت توازن قدرت جهانی را به نفع چین تغییر داد. ایجاد یک رقیب همتا به سختی با محدودیت سازگار است.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
فوری؛ شورای حکام آژانس قطعنامه ضدایرانی را تصویب کرد
-
انتقاد تند پزشکیان از غرب: شما مرد هستید که با بمب زنان و کودکان را کشتار میکنید!
-
فوری؛ ممکن است امشب قطعنامه صادر نشود
-
فوری/ واریز یارانه نقدی آبان 1403+ فیلم
-
زنگ خطر برای دریای خزر/ کاهش تراز آب و پیامدهای آن
-
واکنش فوری تهران به قطعنامه شورای حکام آژانس
-
معمای ترامپ در مواجهه با تهران/ چه چیزهایی میتواند مانع از مذاکره شود؟
-
توصیه مولوی عبدالحمید به گفتوگو با آمریکا و اروپا/ گام اهل سنت برای وفاق
-
پشت پرده معامله قرن بن سلمان با پوتین