محمدباقر قالیباف گفت: من مطمئن بودم جنگ در پیش است، اما درباره زمان آن نمی‌توانستم نظر بدهم. ما از یک ماه قبل می‌دانستیم که وقوع جنگ ظرف یک هفته تا یک ماه انجام می‌شود و حتی در ماه‌های آخر همواره می‌گفتیم این هفته یا هفته بعد جنگ آغاز می‌شود. در این حوزه غافلگیر شدیم و چنانچه پیش از این نیز گفته بودم، ما در زمان عملیات غافلگیر نشدیم بلکه در شیوه عملیات غافلگیر شدیم.

به گزارش اکوایران، محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگویی که در برنامه «ماجرای جنگ» داشت، به بیان ناگفته‌هایی از جنگ ۱۲روزه اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران پرداخت.

مشروح مصاحبه رئیس قوه مقننه و جواد موگویی را در ادامه می‌خوانید:

وگویی: به جنگ ۱۲ روزه باز گردیم. از هفته‌های پیش از جنگ، بوی جنگ می‌آمد. سؤال من این است که آیا شما آمادگی آن را داشتید و آیا به مذاکرات امیدوار بودید؟ در دولت برخی امیدوار بودند و برخی هم امیدوار نبودند. من درباره شخص آقای قالیباف می‌پرسم. آیا شما یک هفته قبل از وقوع جنگ می‌دانستید که هفته بعد جنگ می‌شود؟

 قالیباف: من مطمئن بودم جنگ در پیش است، اما درباره زمان آن نمی‌توانستم نظر بدهم. ما از یک ماه قبل می‌دانستیم که وقوع جنگ ظرف یک هفته تا یک ماه انجام می‌شود و حتی در ماه‌های آخر همواره می‌گفتیم این هفته یا هفته بعد جنگ آغاز می‌شود. این موضوع نیز روشن است. مسیر رژیم صهیونیستی در یک چرخه صلح، جنگ و گفت‌و‌گو جلو می‌رود. مگر ما لبنان و سوریه را ندیده‌ایم؟ پیش از این، رژیم صهیونیستی هر وقت جایی از لبنان یا سوریه را مورد هدف قرار می‌داد، جایی را نمی‌زد که ما حضور داشته باشیم. در گام بعدی اول به ما اطلاع می‌داد که سپاه در این نقطه نباشد، چرا که می‌خواهد حمله کند و مثال آن T ۴ است. در گام بعدی جایی را مورد هدف قرار داد که یک یا دو نفر از افراد ما نیز شهید شدند و گام بعدی جایی را که سپاه نیز حضور داشت مورد هدف قرار داد و این روند بود که به جایی رسید که سفارتخانه ما را نیز مورد اصابت قرار دادند و بعد از آن هنیه را در ایران به شهادت رساندند و در نهایت جنگ ۲۳ خردادماه رخ داد.

هدایت این اقدامات در تمام مدت به دست آمریکا بوده است. در تمام این زمان نیز آمریکایی‌ها دم از مذاکره و صلح می‌زدند. از این رو ما کاری با رژیم صهیونیستی نداریم بلکه آمریکایی‌ها طرف ما هستند. زمانی که ما از صلح و صداقت آمریکایی می‌گفتیم منظورمان همین بود. زمانی که B ۲‌ها آمدند و ایران را بمباران کردند را ببینید. این جنگنده‌ها حدود ۹ هزار کیلومتر مسیر رفت و برگشت را طی کردند و ساعت‌ها در راه بودند، اما در همین زمان بود که ترامپ در مصاحبه خود صحبت از صلح می‌کرد یعنی در همان زمانی که هواپیما‌های آنها در حال طی مسیر برای بمباران کشور ما بودند.

روز ۲۳ خرداد جنگ آغاز شد و روز یکشنبه ۲۵ خرداد قرار ششمین دور مذاکرات با آنها را داشتیم. آنها ما را در یک شرایط صلح تحمیلی و جنگ تحمیلی قرار داده بودند و اجبار به انتخاب یکی از آنها می‌کردند. یعنی صلح آنها نیز اینگونه است. آنها در جریان مذاکره به دنبال نتیجه برد-برد نیستند و می‌خواهند ما داوطلبانه شروط آنها را بپذیریم تا زندگی خوب برای ما فراهم کنند؛ این یعنی عزت و استقلال خود را بدهیم. همه اینها را گذشته به ما نشان داده است. یکی از حُسن‌های این روز‌ها این است که این تضاد‌ها به وضوح در کنار یکدیگر دیده می‌شوند.

موگویی: یعنی شما می‌گویید، منتظر جنگ بودید.

 قالیباف: بله حتی آن شبی که این اتفاق رخ داد، آقای حاجی زاده در مقر فرماندهی خود حضور داشت و از آنجایی که آقای محرابی تا ساعت ۴ و ۵ عصر احتمال حمله را می‌داد نزد ایشان رفته بود. شهید سلامی نیز همان شب به این قطعیت رسیده بود که حمله صورت می‌گیرد و حدود ۸ شب بود که به مقر فرماندهی خود رفت و حتی با آقای جبلی تماس گرفت و درباره احتمال جنگ گفت. از این رو ما در این حوزه غافلگیر نشدیم.

موگویی:، اما تصور نمی‌کردید فرماندهان را در مرحله اول مورد هدف قرار دهند.

 قالیباف: بله در این حوزه غافلگیر شدیم و چنانچه پیش از این نیز گفته بودم، ما در زمان عملیات غافلگیر نشدیم بلکه در شیوه عملیات غافلگیر شدیم.

موگویی: سردار، شما آن شب کجا بودید؟

قالیباف: پنجشنبه با آقای قاآنی و آقای پاکپور هر سه در مراسمی در مشهد حضور داشتیم و تا بعد از نماز مغرب و عشاء گرفتار همین بحث بودیم. علیرغم اینکه فردای آن روز جمعه بود و قصد داشتم سری به پدر و مادرم بزنم که مدت‌ها بود آنها را ندیده بودم و می‌توانستم جمعه بمانم و بعد به تهران بازگردم، به واسطه تماس‌ها درگیر بودم و دغدغه داشتم و تصمیم گرفتم همان شب به تهران باز گردم که حدود ۱۲ شب به تهران و حدود یک صبح به منزل رسیدم. ساعت ۵ دقیقه مانده به ۳ صبح بیدار بودم که اولین موشک به شهرک شهید چمران زده شد از آنجایی که از قبل ذهنیت داشتم، احساس کردم انفجاری از جنس دیگری است. اذان صبح که شد، دیگر برای نماز نماندم و خانواده را نیز خبر کردم و گفتم حواستان جمع باشد. من به سرعت خود را به اینجا که هم اکنون هستیم یعنی مجلس رساندم. حدود ساعت ۳ و نیم بود که به مجلس رسیدم.

تماس‌های خود را آغاز کردم و با آقای سلامی و ... تماس گرفتم، اما کسی پاسخگو نبود. اولین کسی که مطلع بود و تماسم را پاسخ داد آقای فدوی بود که حدود ۲۰ دقیقه مانده به ۴ صبح تلفن را برداشت و شرایط را تشریح کرد. او ابتدا به من گفت آقای سلامی اینجاست که گفتم گوشی را به او بده که گفت اینجا هست، اما این اتفاق افتاده و ساختمان مورد اصابت قرار گرفته و او به شهادت رسیده و بعد از آن گفت آقا رشید هم به شهادت رسیده است.

من پیش از این ساکن شهرک شهید دقایقی بودم و ساکنان را می‌شناختم از این رو با همسایه آقا رشید یعنی منزل شهید سلیمانی تماس گرفتم که زینب خانم گوشی را برداشت و تا فهمید من پشت خط هستم گفت عمو این اتفاقات رخ داده و همه مسائل را توضیح داد. آنجا بود که به طور دقیق متوجه شدم چه شده است لذا ۴۵ دقیقه به طول انجامید تا ابعاد مختلف کار برایم روشن شود و از همان زمان کار‌های خود را آغاز کردم.

موگویی: چه کار کردید؟ جزئیات را بگویید.

 قالیباف: جزئیات آن را نخواهید. اما طبیعتا دو کار جدی را باید آغاز می‌کردم. نخست اینکه حوزه مجلس را در اولویت قرار می‌دادم و بعد از آن دولت را پیگیری می‌کردم. آن شب حدود ساعت ۴ صبح بود که آقای پزشکیان را در تبریز پیدا کردم و آقای اژه‌ای نیز منزل خود بود. بررسی کردم آقای پزشکیان را با پروازی که آماده می‌کنم به تهران بازگردانیم، اما بعد با بررسی شرایط، گفتم آقای پزشکیان معطل نشو، در ماشین بنشین و از جاده بیا و مرتب هم با هم تماس داشته باشیم. حتی فکر کردم هواپیمایی به زنجان بفرستم یا با هلی کوپتر به تهران برگردد، اما شرایط به گونه‌ای بود که نمی‌شد و باید با ماشین به تهران می‌آمد. در نهایت حدود ساعت ۱۱ صبح بود که یکدیگر را در تهران دیدیم و به همراه آقای اژه‌ای موضوعات را دنبال کردیم.

بخش دیگر کار اینگونه بود که آن شب آقای سیدمجید موسوی که اکنون فرمانده هوافضاست نیز مشهد بود و با ماشین به تهران آمد و آقای قاآنی نیز آمد و من که بچه‌های هوافضا را می‌شناختم به همراه آنها، کار را دنبال کردم. حضرت آقا نیز از همان ابتدا به سرعت فرماندهان جدید را جایگزین فرماندهان شهید کردند و به آنها حکم دادند؛ آنها را دیدند و دستورات لازم را دادند و با همه دیدار کردند. اینکه برخی می‌گفتند به آقا دسترسی نیست، اینگونه نبود. از آن روز هر روز با آقای پاکپور و وزرا در ارتباط بودم و جلسات متعدد داشتیم. هماهنگی‌های خوبی هم انجام شد و شما نیز دیدید که واقعا فرمانده کل قوا یعنی شخص حضرت آقا در مدیریت دفاع و مدیریت کشور، دقیق عمل کرده و همه ابعاد را دنبال کردند.

جلسات شورای عالی امنیت ملی تشکیل می‌شد که البته حادثه‌ای هم رخ داد، اما نمی‌دانم چرا اینگونه مطرح شد. در جلسه شورای عالی امنیت ملی هیچگاه همه ما با هم یکجا نبودیم. جا‌های ما همواره پراکنده بود و اینگونه نبود که تصور کنید بدون هماهنگی صورت می‌گرفت بلکه همه رعایت می‌کردیم، اما بالاخره اتفاقی رخ داد. البته شاید منجر به اتفاق تلخی می‌شد و باید به گونه دیگری کار پیش می‌رفت و من نمی‌خواهم وارد جزئیات آن شوم، اما در نهایت کار به گونه‌ای پیش رفت آقای ویتکاف پیام آقای ونس را به صورت مکتوب برای آقای عراقچی فرستاد که من حاضرم هر کجایی که شد با شما ملاقات کنم تا جنگ متوقف شود. یعنی نشان داد کار، جبهه خود را پیدا کرده و قدرت آتش، خود را نشان داده است.