۲۰ تیر ماه، هشتاد و چهارمین سالروز تولد ناصر تقوایی است
از «جنوبیِ مؤلف» تا «فرزند زمانه»؛ نگاهی به میراث بیزمان ناصر تقوایی
او نه نشانهی یک نسل، که خودش راه است؛ راهی که هنوز رد پایش در قابهای خاموش سینمای ایران پیداست.
تقوایی از آندست مؤلفانیست که برای پر کردن کارنامه فیلم نمیسازد؛ فقط زمانی دوربین را بالا میبرد که ضرورتی درونی او را به گفتن وادار کند. هر اثر، نقطهایست در مختصات یک جهان مستقل؛ جهانی که تقلید نمیکند، تکرار نمیشود و به هیچ قاعدهای جز صداقت وفادار نیست.
او حضوریست که بازنمایی نمیخواهد؛ چون خودش، آرامشیست در حضور دیگران.
پیش از آنکه وارد دنیای داستانی شود، تقوایی با مستندهایش جهان را تماشا میکند؛ دقیق، بیداوری و عمیق. از «اربعین» تا «باد جن»، از «تُنبان» تا «خلیج فارس»، او دوربینش را در متن اقلیم، در دل مردم و در حاشیهی روایت رسمی مینشاند. در همین مستندهاست که میتوان ردّ نگاه جزئینگر و وفادار به بافت بومی را دید؛ نگاهی که بعدها در فیلمهایش کاملتر میشود.
نخستین فریاد سینماییاش «آرامش در حضور دیگران» است؛ فیلمی که یکی از نخستین نشانههای بلوغ زبان سینمایی ایران محسوب میشود. سندیست بر اینکه چگونه میتوان از روان جمعی، از فروخوردگی، از ناگفتهها، فیلم ساخت. فیلمی که نگاه میکند، اما قضاوت نمیکند؛ به جای هیجان، ریشه دارد، و به جای تفسیر، تأمل.
بعد، «صادق کرده» میآید؛ قصهی خشم و بیپناهی. قصهی انتقام. فیلمی که همچنان، بیش از آنکه اجتماعی یا سیاسی باشد، انسانیست. با همان لحن آرام، همان زبان درونی که گاهی از هر فریادی بلندتر است، و همان وفاداری به خاک، زبان، و ریتم محلی. فیلمی که از زیستن در حاشیه میگوید، بیآنکه بر آن سایه بیندازد.
اما اثری که نام تقوایی را برای همیشه در حافظهی عمومی مینشاند، «داییجان ناپلئون» است. از دل صفحات طنزآمیز ایرج پزشکزاد، روایتی میسازد عمیقاً روانشناختی، تاریخی و سیاسی. جامعهای را نشان میدهد گرفتار توهم توطئه؛ جایی که مسئولیتپذیری به حاشیه میرود و مقصر بیرونی همیشه حاضر است:
«همهش تقصیر انگلیسیهاست!»
این جمله، فقط دیالوگ نیست؛ صورتبندی یک فرهنگ است. شخصیتهای تقوایی، نه مضحکهاند و نه قهرمان؛ زندهاند. خندهدارند، چون درد دارند؛ تراژیکاند، چون ما هستند.
و بعد، «ناخدا خورشید».
اقتباسی از «داشتن و نداشتن» همینگوی، اما چیزی فراتر از اقتباس. جنوب ایران، در دست تقوایی، بدل به اقلیمی میشود برای ساخت یک قهرمان. ناخدایی که حرف نمیزند، اما هر قدمش صدایی دارد؛ راه میرود و جهان را با خودش جابهجا میکند.
تقوایی، خالق قهرمانانیست تنها، اما استوار؛ که بیصدا پیش میروند، اما پژواکشان بلند است.
«کاغذ بیخط» آخرین اثر بلند اوست؛ واکاویای دقیق و بیاغراق دربارهی نهاد خانواده، زبان، و خیالپردازی. روایتی از روزمرگیهایی که آرامآرام میپوسند؛ از زندگیهایی که از دل خاموشی، فرو میریزند. از گفتن، از نگفتن، از نوشتن.
و بعد… خاموشی.
نه از خستگی، نه از ناتوانی؛ از وفاداری به یک تصمیم روشن. همان جملهای که بارها از او نقل شده:
«تا وقتی سانسور هست، فیلم نمیسازم. بگذار کارهایم کهنه بشوند.»
او از دوربین فاصله نمیگیرد چون چیزی برای گفتن ندارد؛ کنار مینشیند چون چیزی را که باید بگوید، نمیشود بیتحریف بیان کرد. برای او، فیلم ساختن همسنگ زیستن است؛ و سکوتش، انتخابیست از سر وقار، نه انفعال.
در سالروز تولدش، باز هم باید گفت:
اگر سینمای ایران چیزی به نام «هویت» دارد، اگر هنوز مفهومی به نام «اندیشهی تصویری» در این سرزمین زنده است، اگر هنوز از مؤلف سخن میگوییم، بخشی از آن را مدیون مردی هستیم که در سکوت زیست، با وقار ساخت، و هنوز هم از پشت دیالوگهای مش قاسم و صدای ناخدا، دارد با ما حرف میزند.
ناصر تقوایی هنوز زنده است:
در نفس سینمای مؤلف.
در اندوه فروخوردهی صادق کرده.
در خشم نجیب ناخدا.
در تبخیر کلمات «کاغذ بیخط».
و در لبخند خونسرد داییجان، وقتی زیر لب میگوید:
«همهش تقصیر انگلیسیهاست!»
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
همه یا هیچ؛ سیگنال خطرناک ویتکاف و تلآویو برای توافق با حماس
-
ادعای رسانه آمریکایی: آسیب دیدگی زیردریایی هسته ای این کشور بر اثر زلزله روسیه
-
جنگ حتمی نیست
-
چوب حراج بر خانههای لوکس شمال شهر؛ بازی روانی یا واقعیت تلخ بازار؟
-
پروژهای ویژه برای نجات کشور از بحران آب
-
دیپلماتی با پشتوانه نظامی؛ کلید صلح به دستان علی لاریجانی میرسد؟
-
رکود عمیق در تهران، رونق نسبی در شمال
-
سایه تزار روس بر آینده روشنی که شاید هرگز نرسد
-
جنگی که عیانتر میشود؛ پاتک سهمگین پکن به صنایع دفاعی غربی