به گزارش اکوایران، وقتی جرد کوشنر در سال ۲۰۱۶ با هنری کیسینجر دیدار کرد، یادداشتی برای کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ آماده کرده بود که در آن، آموزههای این دیپلمات-فیلسوف را به چند نکته خلاصه کرده بود. یکی از این نکات کلیدی این بود: در برابر پیشنهادهای دیپلماتیک پیچیده، پاسخ ساده بله یا خیر نده.
و دیگری اینکه همیشه تشخیص بده آیا کسی که آنسوی تلفن با تو صحبت میکند، واقعاً صاحب قدرت است یا فقط از تو برای افزایش نفوذ داخلی خود استفاده میکند. آن دیدار، آغاز دوره آموزشی کوشنر در دیپلماسی بود، مسیری که هفته گذشته او را به نقطهای رساند و توانست به یک «پیشرفت تاریخی» در خاورمیانه دست یابد و توافقی را رقم بزند که احتمالاً به پایان درگیری در غزه منجر شود.
کوشنر با استفاده از مهارتهای تجاری خود برای تنظیم منافع متضاد بازیگران منطقهای، منتقدانی را که روزی به خاطر نداشتن تجربه دیپلماتیک او را به تمسخر گرفته بودند، ساکت کرده و اکنون حتی با همان مردی مقایسه میشود که نه سال پیش برای مشورت به او مراجعه کرده بود؛ هنری کیسینجر.
پس از آن دیدار نخست، گفتوگو میان کوشنر و کیسینجر ادامه یافت. بنابراین طبیعی بود که مجله تایم هنگام قرار دادن نام کوشنر در فهرست ۱۰۰ چهره تأثیرگذار جهان، از این دیپلمات ۹۳ ساله بخواهد چند جمله دربارهاش بنویسد.
بر اساس گزارش تلگراف، کیسینجر که برای دو رئیسجمهور کار کرده و به ده نفر دیگر مشاوره داده بود با لحنی پدرانه نوشت: «او فارغالتحصیل دانشگاههای هاروارد و نیویورک است و تحصیلاتی گسترده دارد؛ و بهعنوان یک تاجر، از مهارتهای مدیریتی برخوردار است. همه اینها باید به او کمک کند تا در نقش دشواری که نزدیک به خورشید پرواز میکند، موفق شود.»
منتقدان با طعنه گفتند این سخنان بیشتر به نوعی تمجید همراه با بیمیلی شبیه است تا ستایش واقعی. اما مقایسهها بهزودی آغاز شد.
دیوید ایگنتیوس در واشنگتن پست نوشت: «کوشنر دارد برای نقش کیسینجرِ ترامپ شاگردی میکند، فرستادهای پنهان، ارزیاب استعدادها، و نجواگر مشورتهای محرمانه.» این هفته، کوشنر گامی دیگر به سوی آن نقش برداشت و برای پدرزنش، دونالد ترامپ، یک پیروزی دیپلماتیک چشمگیر رقم زد.
او همراه با استیو ویتکاف، فرستاده ویژه ترامپ در خاورمیانه، آخرین اصلاحات بر توافقی را انجام داد که گروگانهای باقیمانده در غزه را آزاد کرد، نیروهای اسرائیلی را از بخشهایی از نوار غزه بیرون بکشد، و روابط منطقهای را از نو تنظیم کند.
این دستاورد پس از روزی طاقتفرسا با ۲۰ ساعت مذاکره حاصل شد. جِی.دی.ونس، معاون رئیسجمهور، با لحنی شوخطبعانه به سختیهای آن اشاره کرد و در پستی نوشت: «جِرد هیچوقت به کسی نگفت که دیشب هم در یک هالیدی اکسپرس اقامت داشت.»
کوشنر و ویتکاف، هر دو سازندگان املاک نیویورکی با تجربه محدود در امور بینالمللی برای آخرین مرحله گفتوگوهای صلح به مأموریت فرستاده شدند. اگرچه کوشنر در دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ نقش کمرنگتری نسبت به دوره اول داشته است، اما این توافق جایگاه او را بهعنوان «میانجیگر ضروری» تثبیت کرد، نسخه مدرن کیسینجر.
با این حال، تفاوتهای میان آن دو چشمگیر است. کوشنر هنگام پیوستن به دولت نخست ترامپ هیچ تجربه رسمی در سیاست یا دولت نداشت. تنها صلاحیت ظاهریاش این بود که همسر ایوانکا ترامپ، دختر رئیسجمهور، بود. او از خانوادهای ثروتمند آمده بود. پدرش، چارلز کوشنر، میلیاردر و سرمایهگذار برجسته در پروژههای املاک و حامی مالی نهادهای طرفدار اسرائیل بود.
کوشنر از همان ابتدا در مسیر حامیان اسرائیل غرق شد؛ حتی گفته میشود زمانی تخت خود را به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، داده و خودش در زیرزمین خانهشان در لیوینگستون نیوجرسی خوابیده است.
طبق کتابی با عنوان بهای پذیرش (۲۰۰۶)، او دانشجویی متوسط بود و عملکرد تحصیلی درخشانی نداشت. در آن کتاب فاش شد که پدرش درست پیش از پذیرش او در دانشگاه هاروارد، مبلغ ۲.۵ میلیون دلار به این دانشگاه تعهد کرده بود. در مقابل، هنری کیسینجر و خانوادهاش پیش از جنگ جهانی دوم بهعنوان پناهجویان یهودی از آلمان نازی به ایالات متحده گریختند.
او نیز در هاروارد تحصیل کرد، اما مسیرش متفاوت بود، بهعنوان دانشمند علوم سیاسی، پایاننامه دکترای خود را درباره پویایی قدرت میان دولتهای اروپایی قرن نوزدهم نوشت، در اندیشکدهها فعالیت کرد، کتابهایی درباره تسلیحات هستهای و سیاست خارجی منتشر کرد، و به کارزارهای انتخاباتی نلسون راکفلر، فرماندار وقت نیویورک، مشاوره داد، تا در نهایت توسط ریچارد نیکسون به سمت مشاور امنیت ملی منصوب شود.
این جایگاه، کیسینجر را در قلب رقابت جنگ سرد میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی قرار داد، جایی که او نسخهای از رئالپولیتیک خود را بر صفحه شطرنج جهانی به اجرا گذاشت. در نگاه او، دموکراسی و حقوق بشر اولویتی نداشتند؛ بلکه منافع ملی آمریکا از طریق بازی دادن منازعات و رقبای منطقهای در برابر یکدیگر دنبال میشد. برای نمونه، او نقش کلیدی در نزدیک شدن واشنگتن به چین در اوایل دهه ۱۹۷۰ ایفا کرد؛ حرکتی که هدف آن ایجاد برتری ژئوپولیتیک بر شوروی بود.
اما منتقدان میگویند همین رویکرد، او را به بزرگترین اشتباه حرفهایاش کشاند: گسترش جنگ ویتنام با بمباران کشور بیطرف کامبوج برای محروم کردن کمونیستها از نیرو و تدارکات، اقدامی که آمریکا را عمیقتر در باتلاقی بیانتها فرو برد. با این حال، کیسینجر پس از مذاکره برای خروج آمریکا از ویتنام جنوبی، در چرخشی طنزآمیز، برنده جایزه صلح نوبل سال ۱۹۷۳ شد.
الکس گری، که در دولت اول ترامپ با جرد کوشنر همکاری داشت، میگوید تفاوت در پیشینهها و تغییر شرایط جهانی، شباهتهای راهبردی میان این دو را پنهان کرده است. او گفت: «هر دو دیدگاههای راهبردی بسیار گستردهای دارند که فراتر از بیشتر همتایانشان است. هر دو فرصتهایی برای پیشبرد منافع آمریکا میدیدند که دیگران قادر به دیدنش نبودند.» گری، مدیرعامل شرکت American Global Strategies، امریکن گلوبال استراتزیزافزود: «هر دو درک عمیقی از نحوه استفاده از قدرت چه در درون دولت آمریکا و چه در سطح بینالمللی برای تحقق دیدگاه خود نسبت به سیاست خارجی داشتند.»
هر دو؛ کوشنر و کیسینجر عمیقاً درگیر خاورمیانه و بحرانهای آن بودند.
اصطلاح «دیپلماسی رفتوبرگشتی» (shuttle diplomacy) برای توصیف سفرهای فشرده کیسینجر در دوران جنگ عرب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳ ابداع شد؛ زمانی که او میان طرفین در رفتوآمد بود تا پیامها را منتقل کند و به توافقی برسد.
در دوره نخست ترامپ نیز، کوشنر نیروی محرکه پشت «توافقهای ابراهیم» بود. بهجای آغاز از مسئله فلسطین و تلاش برای طراحی جهانی که در آن دو ملت در کنار هم زندگی کنند، نقطه شروع او بازآرایی منطقهای بود: استفاده از نگرانی کشورهای خلیج فارس از ایران برای متقاعد کردن اعراب به عادیسازی روابط با اسرائیل، با تأکید بر فرصتهای اقتصادی و فناورانهای که از این روابط حاصل میشود.
استیو بنن، استراتژیست سابق کاخ سفید، میگوید کوشنر مانند کیسینجر منافع را بر اصول اخلاقی مقدم میداند: «کیسینجر جهان را از دریچه قدرتهای بزرگ میدید و دیپلماسی را ابزار اصلی خود میدانست. جرد یک تاجر است. توافقهای ابراهیم یک معامله تجاریاند. کوشنر به روابط تجاری و بازار سرمایه نگاه میکند. این در خلیج فارس امروز، هوشمندانه و کاملاً واقعی است. همین طرز فکر به ترامپ اجازه داد اعراب را بیش از تی.ای.لارنس متحد کند.»
کیسینجر همواره چهرهای بحثبرانگیز بود. مهارتش در کسب درآمد از تخصص و ارتباطات جهانیاش بارها منبع تنش شد. پس از ترک دولت، او دفتر یادداشت تلفنش پر از نام پادشاهان و رؤسای جمهور را در خدمت شرکت مشاوره ژئوپولیتیکی خود — Kissinger Associates — گذاشت.
این شرکت مشتریانی چون بانکها، شرکتهای نفتی و پیمانکاران دفاعی داشت، و تخصص کیسینجر کمک به ورود آنها به بازارهای دشوار مانند چین، روسیه و خاورمیانه بود.
برای کوشنر تاجر، این مسیر در قالب سرمایهگذاری خصوصی تعریف شد. او پس از پایان دوره اول ترامپ، شرکت Affinity Partners را راهاندازی کرد که با سرمایهای ۲ میلیارد دلاری از «صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان سعودی» تقویت شد، صندوقی که زیر نظر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان اداره میشود و کوشنر در دوران مذاکرات صلح خاورمیانه با او همکاری نزدیکی داشت. این تنها نمونهای دیگر از آن است که چگونه دو شخصیت با پیشینه و رویکردهای کاملاً متفاوت در سیاست جهانی، اما با سطحی مشابه از نفوذ، توانستند مرز میان دیپلماسی و معاملهگری را محو کنند.