علیرضا شجاعپور در ۲۶ مهر ۱۴۰۲ برای همیشه از میان ما رفت:
ماند از او عشقش به ایران
علیرضا شجاعپور چهارشنبه ۲۶ مهر برای همیشه این دنیا را ترک کرد. اما او عاشق ایران بود و جهانش ایران. الان هم با همین عشقش یاد میشود؛ پاسخش به شاملو در دفاع از شاهنامه، شعر وطنش با صدای عصار، و شعری که درباره رستم و حکایت تلخ پسرکشیاش نوشت.
مرحوم شجاعپور دانشآموخته حقوق و علوم اداری بود. در دستگاه دیپلماسی فعال بود و همان جا هم بازنشسته شد. علیرضا شجاع پور در بیستم اسفند ۱۳۲۱ در خاندانی از بزرگان لرستان در شهر ازنا چشم به جهان گشود. آن طور که میگویند از کودکی با شاعران بزرگ آشنا شد. استعدادش در شعر هم از ابتدا مشخص بود. شروع کار با شعرهای عاشقانه و طنز بود اما طولی نکشید تا عشق اول و آخرش را پیدا کند: او دلباخته ایران، فرهنگ و تاریخش شد؛ عشقی که تا آخر در قلب خود نگه داشت.
داستان احمد شاملو و دفاع شجاعپور از فردوسی
احمد شاملو، در سال ۱۹۹۰ در دانشگاه برکلی آمریکا به فردوسی تاخت. او با ادبیاتی چپ، فردوسی را بازتولید کننده جور و ظلم طبقاتی عنوان کرد، ایدههایش را نژادی دانست و تاریخش را تمام شده. اینجا بود که شجاعپور به رندی حافظ و به صلابت فردوسی شعری نوشت. او در این شعر شاعر بزرگ ایرانی را خواب میبینید و به او میگوید که تو را ناسزا گفتند. فردوسی در جواب میپرسد، به چه زبانی؟ جواب مشخص است... اینجا است که فردوسی میگوید:
چو گوید سخن پارسی موبهمو/ به من هرچه خواهد بگویش بگو
شعر «وطن یعنی...»
همه ما شعر «وطن یعنی...» را با صدای علیرضا عصار شنیدیم. بارها صدای پرهیبت خوانده در گوش ما چرخیده و دل ما را لرزانده. اما شاید بسیاری بیاطلاع باشند که این شاعر این شعر دلسوخته ایران بوده.
وطن یعنی گذشته، حال، فردا/ تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران/ وطن یعنی همین جا، یعنی ایران
نذر میکردم که دیگر امسال رستم سهراب را نکشد...
با پخش شدن خبر فوت علیرضا شجاعپور ویدئویی در فضایی مجازی دستبهدست شد. در آن، شجاعپور مملو از احساس از بچگی خود میگوید: در دهات ما یک جاپنجه حضرت عباس بود که در شبهای سهراب کشان من تمام هستی کودکانهام را نذر میکردم که امسال دیگر رستم سهراب را نکشد.
این دلباخته فردوسی و شاهنامه، این داستان کودکی خودش را به داستان فرزندش وصل میکند. روزی به دنبال فرزند ۷، ۸ سالهاش از مدرسه میرود - ماجرا در غربت است جایی بیرون از ایران. شجاعپور که هرشب برای فرزندش شاهنامه میخواند یکهو پس از گپوگفتهای عادی هرروزه با سوال بچهاش مواجه میشود که «رستم زودتر مرد یا سهراب؟» جواب داد: «سهراب، ولی هنوز به جایی که من این داستان را برای تو تعریف کنم نرسیدیم.»
«خواب از من گرفته شده بود. چطور در این مملکت غربت که من بهش میگویم باید به رستم افتخار کنی، بگویم رستم پسرش را کشت»... همین میشود که این بار در شعر خود رستم را خواب میبینید و ازش میپرسد: «چرا سهراب را کشتی؟» و اینطور شعر «رستم و سهراب» زاده میشود. شعری که باید خواند...
روحش شاد و یادش در دل ایراندوستان گرامی
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
انتقاد تند پزشکیان از غرب: شما مرد هستید که با بمب زنان و کودکان را کشتار میکنید!
-
فوری؛ شورای حکام آژانس قطعنامه ضدایرانی را تصویب کرد
-
فوری؛ ممکن است امشب قطعنامه صادر نشود
-
شوهران قاتل قصاص نمیشوند؟/ واکاوی حقوقی مجازات همسرکشی در ایران
-
جزئیات تازه از ماجرای واریز یارانه آبان/ سازمان هدفمندی یارانهها: یارانه هیچکس حذف نشده است
-
جنگ اوکراین به نقطه جوش رسید/ کییف پیام هشدار گرفت؛ حملات هوایی گسترده روسیه در راه است
-
رانا و شاهین بازار خودرو را آتش زدند
-
استقبال مولوی عبدالحمید از مسعود پزشکیان+ فیلم
-
فوری/ واریز یارانه نقدی آبان 1403+ فیلم