"باغ بیبرگ" توصیفی است از "امید و تلاش برای رهایی از غم و حرکت به سوی امید.
شاعر با "نذر آبی که در این آبادیست" و درخواست پاشیدن "بذر امید در این خاک"، دعا و آرزو برای آبادانی و رشد دارد.
شعر را در آروزی سفری از تاریکی به نور، از تنهایی به فراوانی، و از خستگی به امیدواری هست.
در فیلم ارباب حلقهها دیالوگی وجود دارد که میگوید: «یه روزی میاد که آدما دیگه جون ندن، که همهچیز درست بشه. شاید امروز اون روز نباشه، ولی بهخاطر اون روز باید امیدوار بمونیم.» ایرانیان خسته از زمستانهای بلند هر بهاری که از راه میرسد امیدوار هستند «اون روز خوب» نوروز باشد.
اکوایران به این امید، از عبدالجبار کاکایی و سهیل محمودی کمک گرفته تا سنت «امید و آرزو» را زنده نگه دارد.