«من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه‌ و ربع کم بعدازظهر، عاشق شدم. من که پسر آقا جان بودم عاشق لیلی دختر دایی جان ناپلئون شدم. عینا مثل اینکه پسر چرچیل عاشق دختر هیتلر بشه». این جمله‌های آغازین رمان دایی جان ناپلئون است.

ایرج پزشکزاد با نوشتن دایی‌جان ناپلئون، توانست جامعه ایران را با تمام تناقض‌ها و تردیدهایش، به شکلی صریح و تحلیلی به تصویر بکشد.

مردی در خانه‌ای قدیمی در شمیران، با یونیفرم نظامی کهنه، شمشیر نمادین و خاطراتی از ناکجاآباد که در تمام درگیری‌های خانوادگی، عشقی و سیاسی، ردپای دولت بریتانیا را جست‌وجو می‌کرد.

شخصیت دایی‌جان، آن پیرمرد پارانویید و مقتدرِ شکست‌خورده، فقط کاریکاتور یک نسل نیست؛ استعاره‌ای از ذهنیتی تاریخی است که به‌جای پذیرش مسئولیت، تاریخ را دست‌کاری می‌کند تا خودش را قربانی جلوه دهد.

«همه‌اش تقصیر انگلیسی‌هاست»

در آغاز رمان، فقط یک دیالوگ نیست؛ دروازه‌ی ورود به جهانی گروتسک و پر از سایه‌روشن‌هایی است که در آن فرافکنی جای گفت‌وگو را گرفته، ترس جای تحلیل را، و توطئه جای واقعیت را. این جمله، تجسم روان‌نژندی ملتی است که هم به سلطه‌ی بیگانه خشم دارد، هم از مسئولیت‌پذیری در برابر زخم‌های خود واهمه.

در روایت پزشکزاد، این توهم تکرارشونده نه صرفاً ابزار خنده، بلکه ابزاری است برای افشای ضعف، فرار از خود و انتقاد از میل به فرافکنی.

دایی‌جان ناپلئون، رمانی درباره‌ی روان‌شناسی شکست است؛ درباره‌ی اینکه چطور در غیاب گفت‌وگوی واقعی، جامعه با دروغ، افسانه و نظریه‌ی توطئه زنده می‌ماند. اینجا ادبیات، به جای تسلی، تبدیل به آینه‌ای شفاف می‌شود که ما را بی‌پرده نشان می‌دهد و طنز، نه وسیله‌ی خنده، بلکه ابزاری است برای تحلیل؛ خواننده می‌خندد، اما خنده‌اش بی‌قرار است چون پشت هر شوخی، تصویر کابوس‌واری از شکست تاریخی نهفته است.

همین جهان را ناصر تقوایی در سریالی ماندگار با ظرافتی هم‌سنگ متن به تصویر کشید. وفاداری‌اش به زبان و فضای رمان باعث شد تا اثر، نه‌تنها اقتباسی موفق بلکه یکی از اسناد تصویری روان‌شناسی فرهنگی ما باشد. روایت تقوایی، ادامه‌ی همان نقد فرهنگی است: جامعه‌ای گرفتار در خاطره، واهمه و انکار.

اما پزشکزاد فقط خالق دایی‌جان نیست. در حاج مم جعفر در پاریس، آسمون‌ریسمون و دیگر آثارش نیز همان سازوکار بازتاب می‌یابد: طنز به‌مثابه دیالیز اجتماعی، شوخی به‌جای ستیز و خندیدن به‌عنوان مقاومتی عمیق‌تر از شعار.

و امروز، در ۱۳ مرداد، بازخوانی این رمان صرفاً ادای دینی به یک نویسنده‌ی بزرگ نیست؛ بلکه مرور ریشه‌دار یک مکانیزم ذهنی است که هنوز هم با ماست:

تئوری توطئه، طنزِ تلخی که از دل تحقیر تاریخی بیرون زده و به مرور به ساختار دفاعی روان جمعی بدل شده.

تاریخ را گاهی نه فاتحان، که نویسندگان می‌سازند

و

گاهی در یک رمان طنز، در یک شخصیت و در یک جمله‌ی ساده، تاریخ یک ملت فشرده می‌شود.

و شاید امروز، بیش از همیشه، باید دوباره آن جمله را مرور کرد.

نه برای تکرارش،

برای شک کردن به آن.

همه‌اش تقصیر انگلیسی‌هاست؟!