به گزارش اکوایران، کمتر از یک سال پیش، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در اوج بودند. بحران انرژی که پس از پاندمی کرونا بهوجود آمد، خزانههای آنها را پر کرده و نقششان را بهعنوان مدیران بازار جهانی نفت احیا کرده بود و در مورد قطر، بهعنوان منبع قابل اعتماد گاز طبیعی مایع. طی چند سال گذشته، کشورهای خلیج فارس با مهارت در رقابت قدرتهای بزرگ میان چین، روسیه و ایالات متحده حرکت کرده و روابط خود را با رقبای منطقهای، از جمله ایران و ترکیه، بهخوبی مدیریت کرده بودند. اما همه این برنامهریزیهای جاهطلبانه با جنگ دوازده روزه و ورود دور از انتظار ترامپ به جنگ موجب شگفتی کشورهای حوزه خلیج فارس شد.
فارنافرز در گزارشی به تغییرات عمیق موقعیت کشورهای حوزه خلیج فارس بعد از درگیری ایران با اسرائیل و آمریکا پرداخته است. این گزارش در دو بخش ترجمه شده که در ادامه قسمت اول آن را میخوانید.
رمز تعامل با ترامپ برای گذار به دوران پسانفت
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در نخستین سفر بینالمللی مهم دوره دوم ریاستجمهوریاش، به قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی سفر کرد. این کشورها از معدود شرکای آمریکا به نظر میرسیدند که رمز تعامل با ترامپ را یافته بودند؛ امضای قراردادهای کلان میلیارد دلاری که تیتر رسانهها را به خود جلب میکرد، در حالی که بیسروصدا به منافع تجاری خانواده ترامپ توجه میکردند. در ازای تعهد برای سرمایهگذاری دو تریلیون دلاری در اقتصاد آمریکا طی چهار تا ده سال آینده، کشورهای عرب خلیج فارس موفق به دریافت قراردادهای عظیم تسلیحاتی، دسترسی ویژه به فناوریهای پیشرفته آمریکایی، و وعدههایی شدند مبنی بر اینکه آمریکا رویکردی عملگرایانه نسبت به خاورمیانه در پیش خواهد گرفت که منافع خلیج فارس را نیز در بر میگیرد.
بهنظر میرسید کشورهای عرب خلیج فارس با تکیه بر ثروت، منابع انرژی، ثبات داخلی و موقعیت جغرافیایی مرکزی خود، آماده گذار به دوران پس از نفت هستند. آنها خود را بهعنوان قطبهای مالی و لجستیکی تثبیت کرده بودند و آرزو داشتند که این تحول را با توسعه تولیدات پیشرفته و فناوری هوش مصنوعی که پیشرفت آن وابسته به همکاریهای صنعتی با شرکتهای خارجی بود تقویت کنند؛ شرکتهایی که در دوران رقابت قدرتهای بزرگ در حال آزمودن مرزهای سیاسی قابل قبول بودند.
شکست قمار روی ترامپ
اما در عوض، کشورهای عرب خلیج فارس اکنون با پیامدهای فوری و بلندمدت مجموعهای از وقایع وحشتناکی روبهرو شدهاند که پیشتر درباره آنها به شرکای غربی خود بهویژه آمریکا هشدار داده بودند. در ماه ژوئن، یک جنگ ۱۲ روزه شدید میان ایران و اسرائیل، که در آن ایالات متحده حملات هوایی سنگینی به تأسیسات هستهای ایران انجام داد، با شلیک دستهجمعی موشکهای بالستیک ایران که آسمان شب قطر را روشن کردند، پایان یافت. دولتهای قطر، عربستان و امارات بخشی از قمار خود روی ترامپ را به این امید انجام داده بودند که او بتواند به درگیریها در منطقه پایان دهد؛ اما این قمار آشکارا شکست خورده و آسیبپذیریهای سیاسی و امنیتی خلیج فارس را آشکار کرده است و نشان داده که دسترسی به ترامپ لزوماً به معنای نفوذ بر سیاستهای او نیست.
اگرچه حملات آمریکا و اسرائیل احتمالاً به زیرساختهای هستهای ایران آسیب زدهاند، اما این جنگ بهاحتمال زیاد تنها عزم تهران را برای دستیابی به بازدارندگی هستهای جهت محافظت از خود در برابر حملات آینده تقویت خواهد کرد و این وضعیت ممکن است زمینهساز دورهای بعدی درگیری خواهد شد. در همین حال، تهران نشان داده که در صورت حمله، نهتنها توانایی بلکه اراده مقابله با همسایگانش را دارد. در منطقه خلیج فارس، کمتر کسی دیدگاه خوشبینانه تلآویو و واشنگتن را درباره اینکه این جنگ موفقیتی خیرهکننده و قاطع بوده و خسارات محدود واردشده به قطر ثابت میکند که جنگ برای این منطقه بیخطر است، میپذیرد.
خیز برای میانجیگری
قرار گرفتن در این وضعیت بهشدت چشماندازهای توسعه ملی و اتصال جهانی کشورهای خلیج فارس را تضعیف میکند. اگر از آتشبس شکننده میان ایران و اسرائیل عبور کنیم، میتوان شرایطی را دید که نویدبخش تداوم ناامنی و درگیریهای آینده است -تصمیم محتمل ایران برای بازسازی برنامههای هستهای و موشکی خود، تمایل اسرائیل به حملات نظامی پیشدستانه در سراسر منطقه (که در بمباران تأسیسات دولتی سوریه در دمشق در اوایل ژوئیه نیز دیده شد)، و رهبری غیرقابل پیشبینی ایالات متحده.
اگرچه ایران آسیب دیده، اما همچنان تا حد زیادی کارآمد باقی مانده و همانند نمونههای دیگر در برابر شکست سرسختتر شده است. در شرایطی که کشورهای اروپایی عمدتاً به حاشیه رانده شدهاند و قدرتهای بزرگ در حال نزاع هستند، کشورهای عرب خلیج فارس باید وارد عمل شوند تا میان ایران و ایالات متحده برای دستیابی به توافقی پایدار میانجیگری کنند، هرچند احتمال موفقیت بسیار اندک باشد.
شکست در این زمینه میتواند به نظم منطقهای دائماً بیثباتی منجر شود که مشخصه آن سلطه نظامی اسرائیل، و بیتفاوتی کامل ایالات متحده نسبت به مدیریت پیامدهای جنگ خواهد بود و همه اینها نوید خوبی برای جاهطلبیهای اقتصادی و امنیتی کشورهای خلیج فارس نمیدهد.
تغییر محاسباتی
کشورهای خلیج فارس زمانی ایالات متحده را به نابودی برنامه هستهای ایران ترغیب میکردند. عربستان سعودی در دوران اوباما و دور اول ترامپ با دیپلماسی هستهای با ایران مخالفت میکردند. اما در عین حال، همواره خواهان مهار نفوذ منطقهای ایران نیز بودهاند. برای مثال، کشورهای عرب خلیج فارس با توافق هستهای سال ۲۰۱۵ مخالف بودند، زیرا این توافق را بسیار محدود میدانستند و معتقد بودند در ازای عادیسازی روابط ایران با غرب، هیچ الزامی برای مهار رفتارهای تهاجمی ایران در خاورمیانه در آن گنجانده نشده بود.
اما تحولات اخیر محاسبات خلیج فارس را تغییر داده است. نخست، آنها پس از حمله به تأسیسات نفتی عربستان در سال ۲۰۱۹ به تعهد آمریکا به حفظ نظم امنیتی منطقهای شک کردند. ترامپ که آن زمان در دوره اول ریاستجمهوریاش بود از حمایت نظامی از عربستان یا پاسخ متقابل خودداری کرد. اگر دولتی که ریاض تا آن حد به آن نزدیک شده بود، حاضر نشد به کمکش بیاید، این چه معنایی برای همسویی امنیتی بلندمدت میان واشنگتن و خلیج داشت؟ حمایت بیحد و حصر آمریکا از اسرائیل در عرصه نظامی و سیاسی، تنها به این ناامیدی رهبران منطقه افزود.
تهدید بزرگ جدید
با درک آسیبپذیری فیزیکی و اقتصادی خود و ناامیدی از غیرقابل اعتماد بودن واشنگتن، کشورهای عرب خلیج بهسوی بهبود روابط با تهران حرکت کردند. تلاشهای عربستان برای نزدیکی به ایران، در نهایت به توافقی با میانجیگری چین برای عادیسازی روابط دیپلماتیک در مارس ۲۰۲۳ منجر شد. اگرچه نشانههای همگرایی از آن زمان تاکنون عمدتاً ظاهری بودهاند، اما انکارناپذیر است که روابط ایران و عربستان اکنون بهتر از هر زمان دیگری در ۲۰ سال گذشته است. اخیراً نیز این روند به آنجا رسید که بیشتر کشورهای عرب خلیج تصمیم گرفتند در کارزار تحت رهبری آمریکا علیه حوثیها که متحد ایران هستند در دریای سرخ و یمن شرکت نکنند.
جمهوری اسلامی نیز تا حد زیادی به تعهدات خود پایبند بود و کشورهای خلیج را از دایره اهداف خود خارج نگه داشت. این تعادل تنها پس از حملات آمریکا به تأسیسات هستهای ایران به هم خورد؛ حملاتی که در پی آن، تهران پایگاههای نظامی آمریکا در خاک قطر را هدف قرار داد، نتیجهای که کشورهای خلیج تلاش زیادی برای جلوگیری از آن کرده بودند، از جمله با تأکید مداوم بر اینکه ایالات متحده نباید از پایگاهها یا حریم هوایی خلیج فارس برای عملیات خود استفاده کند.
از قضا، این گرم شدن روابط میان ایران و کشورهای خلیج فارس تا حدی با تغییر سیاست منطقهای تهران انجام شد. با چنین تغییری از سوی تهران، کشورهای خلیج فارس مواضع خود را بیشتر نرم کردند، تا آنجا که اکنون آمادگی بیشتری برای پذیرش توافقی دارند که برنامه هستهای ایران را محدود میکند، اما لزوماً توانایی غنیسازی اورانیوم برای تحقیقات پزشکی یا نیازهای انرژی ایران را از آن سلب نمیکند.
اما جاهطلبیهای جدید منطقهای اسرائیل و نقش آشکار ایالات متحده در تسهیل آنها، اکنون به تهدیدات اصلی برای نگرانیهای اساسی خلیج فارس تبدیل شدهاند؛ یعنی ثباتی که برای صادرات سوختهای فسیلی به آن نیاز دارند و صلح منطقهایای که برای گذار اقتصادی به دوران پس از نفت در پی آن هستند. هرگونه اختلال پایدار در ترافیک دریایی ناشی از درگیریهای تازه، انتقال نفت و گاز را دشوارتر خواهد کرد. از سوی دیگر، حمله به زیرساختها و شهرهای آنها، تصویر ثبات و امنیت این کشورها را مخدوش میکند، تصویری که پایه جذابیت آنها برای سرمایهگذاران، شرکتهای چندملیتی و گردشگران است. این واقعیت که چنین حملهای میتواند برای مهاجمان نیز پیامدهای ژئوپلیتیکی منفی داشته باشد، از سنگینی تبعات احتمالی آن نمیکاهد.
همه کشورهای عرب خلیج فارس حمله اسرائیل به ایران را محکوم کردند، حتی بحرین و امارات متحده عربی که هر دو در سال ۲۰۲۰ روابط خود را با اسرائیل عادی کرده بودند. عربستان سعودی این حملات را «تجاوزات آشکار اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران» خواند و آن را «نقض آشکار قوانین و هنجارهای بینالمللی» توصیف کرد. عمان، که قرار بود میزبان دور ششم مذاکرات هستهای ایران و آمریکا تنها دو روز پس از اولین حمله اسرائیل به ایران باشد، اسرائیل را متهم کرد که عمداً در پی «مختل کردن روند دیپلماتیک و شعلهور کردن یک درگیری گستردهتر» است.
کشورهای عرب خلیج خواهان جنگ نبودند. در واقع، آنها فعالانه تلاش کردند از وقوع آن جلوگیری کنند. وزیر امور خارجه عربستان، فیصل بن فرحان، در سخنرانیاش در داووس در ژانویه گفت: «جنگ میان ایران و اسرائیل چیزی است که باید تا حد امکان از آن پرهیز کرد». چند روز پس از آغاز نخستین دور از مذاکرات هستهای ایران و آمریکا در عمان در ماه آوریل، پادشاه عربستان، سلمان بن عبدالعزیز، پسر خود و وزیر دفاع کشور، خالد بن سلمان را با هشداری جدی به تهران فرستاد: با ترامپ توافق کن یا خطر جنگ با اسرائیل را بپذیر.