به گزارش اکوایران، در شرایطی که سیاست امریکا مبنی بر خروج از خاورمیانه بسیاری از تحلیل‌گران را بر آن داشته تا ادعا کنند خلا ناشی از این مسئله موجب شکل گرفتن «بازی بزرگ» جدید قدرت‌ها در این منطقه می‌شود، برخی دیگر از آگاهان به مسائل منطقه‌ای باور دارند آینده این منطقه الزاما صحنه چنین رقابتی نخواهد بود.

چس فریمن، پژوهشگر امور بین‌الملل در موسسه واتسون دانشگاه براون، که کسوت دستیاری وزیر دفاع در امور امنیت بین‌الملل و وزارت امورخارجه ایالات متحده و سفارت این کشور در عربستان سعودی را در کارنامه خود دارد، با انتشار یادداشتی با عنوان «در خاورمیانه، تأثیرات رقابت چین و آمریکا کم است» در پایگاه تحلیلی رسپانسیبل استیت‌کرفت استدلال کرده تحولات اخیر در منطقه خاورمیانه بیش از آن‌که حاصل چنین رقابتی -بالاخص میان آمریکا و چین- باشد، در نتیجه دینامیزم‌های داخلی این منطقه است.

photo_2022-01-24_16-05-43

جنگ آمریکایی‌ها با کابوس‌هایشان

خدایان جنگ در واشنگتن حکم داده‌اند که شرایط بین‌المللی اکنون توسط دو نیروی استعلایی شکل می‌گیرد: رقابت قدرت‌های بزرگ (به ویژه میان آمریکا و چین) و تلاش‌های مستبدین برای از بین بردن دموکراسی‌ها. اما روندها در خاورمیانه به وضوح هم با این جهان‌بینی و هم با سیاست‌های ایالات متحده ناشی از آن در تضاد است.

از نگاه بازیگران و فعالان منطقه، ایالات متحده در حال مبارزه با چینِ کابوس‌های خود است، و نه با چینی که آن‌ها در واقعیت با آن مواجهند.

تحولات چشمگیر در خاورمیانه

برای درک این مسئله مرور روندها و رویدادهای یک سال اخیر در غرب آسیا و شمال آفریقا و تاثیر آن بر بروز اختلاف میان چین و ایالات متحده ضروری است. مهم‌ترین تحولات اخیر در منطقه عبارتند از:

7

• محدودیت‌های اعمال شده بر برنامه هسته‌ای ایران،  با خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام، تا حد زیادی از بین رفته است.

• امارات متحده عربی به یک بازیگر اصلی سیاسی-نظامی مبدل شده و همانطور که در روابط نزدیک آن با ایران، اسرائیل و ترکیه مشهود است، بر خطوط رئال‌پالتیک گام بر می‌دارد.

• عربستان سعودی در حال گشایش فرهنگی و آزادسازی حیرت‌انگیزی است، حتی در حالی که حاکم بالفعل آن، محمد بن سلمان، در بیش‌تر کشورهای غربی شخص غیرقابل‌اعتمادی به نظر می‌آید.

• قطر و سایر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در حال آشتی هستند.

• عربستان سعودی به دنبال راهی برای خروج آبرومندانه از ماجراجویی‌های نظامی در یمن است و موفق به یافتن آن نمی‌شود.

• مصائب انسانی و بن‌بست‌های سیاسی در یمن در حال بدتر شدن است، و هم‌زمان رنج مردمان در غزه، لیبی و سوریه در حال شدت گرفتن است، اما غرب آگاهانه آن‌ها را نادیده می‌گیرد.

• حضور نیروهای مهاجم ترکیه و آمریکا در سوریه در بحبوحه عدم توجه وحشتناک بین‌المللی به نیاز سوریه به بازسازی ادامه دارد.

• اتحادیه عرب در حال تجدیدنظر در قبال سوریه است و اعضای شورای همکاری خلیج فارس به تدریج ئر حال عادی سازی روابط خود با حکومت اسد هستند.

• ترکیه از اروپا و آمریکا فاصله گرفته است و به دنبال اثبات هویت خاورمیانه‌ای و پان‌ترکیسم است.

• عربستان سعودی در حال تعمیق قابلیت‌های تولید دفاعی بومی خود است.

• «پیمان ابراهیم» با پادرمیانی ایالات متحده تاکنون زنده مانده است، و این در حالی است که ایالات متحده در عمل نسبت به فروش تجهیزات نظامی وعده داده شده به امارات خودداری کرده، پاکسازی‌های قومی تهاجمی اسرائیل و شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی ادامه دارد و اختلاف فزاینده‌ای میان دیدگاه‌های امارات و اسرائیل در مورد ایران وجود دارد.

• پادشاهی اردن بار دیگر بر فشارهای داخلی و خارجی شدید غلبه کرده و عمان انتقال قدرت به یک سلطان جدید را به صورتی موفقیت‌آمیز انجام داده است.

• در پی چالش‌های پیش آمده به واسطه جنگ‌ آمریکا در افغانستان و عراق و انفعال این کشور در برابر چالش‌های  امنیتی کشورهای عربی، تلاش کشورهای منطقه برای تنوع بخشیدن به روابط سیاسی-نظامی‌شان تسریع شده است.

بی‌ارتباط با کشمکش‌های چین و آمریکا

هیچ کدام از این تحولات به دلیل خطر چین و یا کشمکش چین و آمریکا ایجاد نشد.

4

واقعیت این است که کشورهای عربی هم از فرصت‌هایی که تعامل با چین در اختیارشان قرار می‌دهد استفاده می‌کنند  و هم نسبت به غیرقابل اعتماد بودن حمایت آمریکا و بی‌معنایی سیاست‌های ایالات متحده در قبال ایران واکنش نشان می‌دهند. اسرائیل هم منافع خاص خود را پیگیری می‌کند و در برابر تلاش‌های آمریکا برای ممانعت از پروژه‌های شرکت‌های چینی مقاومت می‌کند. تصمیمات ایران هم عمدتاً واکنشی به سیاست «فشار حداکثری» ایالات متحده است –رویکردی که بیهودگی و شکست فاجعه بار آن آزموده شده است.

غربِ دور، شرقِ نزدیک؛ پایان هژمونی اروپایی-آمریکایی

تحریم‌های مالی آمریکا، ایران را وادار به دور شدن از غرب کرده و به سمت آسیای مرکزی، جنوبی و شرقی سوق داده است. ایران تصور می‌کند که با دور از دسترس بودن شرکت‌های اروپایی و آمریکایی، می‌تواند از رونق روزافزون چین استفاده کند. این کشور به طور هم‌زمان روابط خود را با اتحادیه اقتصادی اوراسیا تحت تسلط روسیه دنبال می‌کند، که خود به طور فزاینده ای در ابتکار «کمربند و جاده» چین (BRI) ادغام می‌شود.

6

این تحولات پیامدهای پایان هژمونی اروپایی-آمریکایی در غرب آسیا، رقابت‌های درازمدت بین قدرت‌های (بزرگ و کوچک)  مختلف منطقه‌ای و تحولات سیاسی داخلی متفاوت است. رقابت «قدرت‌های بزرگ» پویایی اصلی تغییر شکل منطقه نیست. در همین حال، ادعاهایی مبنی بر این‌که «آمریکا بازگشته است» به وسیله واقعیات موجود مورد تردید قرار می‌گیرد.

چرا دموکراسی در خاورمیانه خوب پیش نمی‌رود؟

اگر دموکراسی هم در خاورمیانه به خوبی پیش نمی رود، این بازتابی از عوامل محلی است که با خدشه‌دار شدن چهره آمریکا به عنوان یک الگو و نه اقتدارگرایی غارتگرانه تشدید شده است. برای مثال:

8

• دیکتاتوری نظامی مصر بیش از هر زمان دیگری صورتی مطلقه به خود گرفته است.

• دموکراسی تونس به دلیل سوءمدیریت دولت در مورد کووید زایل شده است.

• دولت، اقتصاد و دموکراسی لبنان هم به وسیله عوامل داخلی و نیروهای منطقه‌ای در آستانه مرگ هستند

• سودان بار دیگر تحت سلطه حکومت نظامی درآمده است.

• در ترکیه، اردوغان کمالیسم را سرنگون و مشغول زایل کردن دموکراسی است.

• عراقی‌ها در حالی که منتظر حکومت دموکراتیک هستند، از تلفات دادن خسته شده‌اند.

• اعتبار فرآیندهای انتخاباتی ایران دچار فرسودگی شده است.

شکست در دموکراتیزه کردن تحمیلی، دست شستن از تحمیل ارزش‌ها

همه این‌ها، بدون استثنا، حاصل فرآیندهایی محلی هستند، درست همانطور که در ایالات متحده، روند اقتدارگرایانه محصولی داخلی و نه وارداتی –از جمله چین- است. پس ازآن‌که دموکراتیزه کردن عراق و لیبی پس از ساقط کردن دولت‌هایشان با شکست مواجه شد، آمریکا -حداقل در حال حاضر- به دنبال تحمیل ارزش‌ها و نظام حکومتی خود بر کشورهای منطقه نیست.

پکن در خاورمیانه چه می‌کند؟

به طور خلاصه، در خاورمیانه، روایت واشنگتن مبنی بر این‌که رقابت چینی‌ها با ایالات‌متحده و یا اقتدارگرایی غارت‌گرانه چینی دلیل آشفتگی وبی‌نظمی جدید جهانی است، قابل فبول نیست. در واقعیت، به نظر می‌رسد افزایش حضور چین در خاورمیانه بیش‌تر ناشی از تقاضای محلی است تا فشار دیپلماتیک یا ایدئولوژیک از سوی پکن. این مسئله یک سوال را ایجاد می‌کند. اگر پکن در غرب آسیا و شمال آفریقا یک بازی ضدآمریکایی با جمع صفر را دنبال نمی‌کند یا برای تضعیف دموکراسی در آنجا تلاش نمی کند، پس چه می‌کند؟

1

هم‌چون آمریکای ابتدای سده بیستم

پاسخ این است که چین بسیار شبیه آمریکا در نیمه اول قرن بیستم رفتار می‌کند. در آن زمان بریتانیا بر خاورمیانه تسلط داشت. آمریکایی‌ها فکر می‌کردند هر آن‌چه برای شرکت‌های نفتی آمریکا خوب است، برای ایالات متحده نیز خوب خواهد بود.پس باید بر تجارت انرژی تمرکز کنیم، از جانبداری در مناقشات خارجی خودداری کنیم و فرهنگ سیاسی منطقه چیزی است که باید مطالعه کنیم و یاد بگیریم که با آن زندگی کنیم نه این‌که آن را محکوم کنیم یا براندازیم.

نفوذ آمریکا به تدریج جانشین هژمونی بریتانیا شد. با این حال، برای چندین دهه، واشنگتن با دقت از هرگونه مفهومی که به دنبال جانشینی لندن به عنوان ضامن ثبات منطقه بود، اجتناب کرد. اما، زمانی که لندن از آن‌جا خارج شد، چاره‌ای جز انجام این کار نداشت. اکنون پکن نیز مسیر مشابهی را دنبال می‌کند: به دنبال ترویج مبادله کالا و خدمات برای تامین انرژی بدون اعمال هرگونه مطالبات سیاسی یا فرهنگی است و تا جایی که می‌تواند از درگیر شدن در مناقشات محلی اجتناب می‌کند.

در پی گسترش ارتباطات با پکن

البته اکنون چین از نظر اقتصادی آنقدر بزرگ است که نمی تواند عاملی رو به رشد در جهان بینی منطقه‌ای باشد. بین سال‌های 2000 تا 2020، تولید ناخالص داخلی چین پنج برابر شد. اقتصاد صنعتیش در حال حاضر دو برابر اقتصاد آمریکا است، اگرچه اقتصاد خدمات آن بسیار کوچکتر است. چین به بزرگ‌ترین بازار مصرف‌کننده جهان و بزرگ‌ترین واردکننده هیدروکربن تبدیل شده است. و یک ابرقدرت فناوری در حال ظهور در تعداد فزاینده‌ای از زمینه‌ها است.

3

یک سوم واردات انرژی چین از شورای همکاری خلیج فارس و بیش‌ترین سهم از آنِ عربستان سعودی است. شرکت‌های چینی یک ششم صادرات نفت شورای همکاری خلیج فارس، یک پنجم صادرات ایران و نیمی از صادرات نفت عراق را خریداری می‌کنند. چین به بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار خارجی و شریک تجاری منطقه تبدیل شده است. کشورهای منطقه خواهان تعامل بیش‌تر و نه کم‌تر چین هستند. از آن‌جایی که چین در نوآوری‌های جهانی فن‌آوری پیش‌رو است، به یک شریک و مشتری مهم برای شرکت‌های فناوری پیشرفته اسرائیل و شریک تلاش‌های عربستان سعودی برای توسعه صنعت تسلیحات داخلی تبدیل شده است. هفده کشور عربی به ابتکار «کمربند و جاده» پیوسته‌اند. هفته گذشته وزرای خارجه عربستان سعودی، کویت، عمان و بحرین و هم‌چنین دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس در پکن بودند تا در مورد گسترش روابط خود با چین گفتگو کنند. وزرای خارجه ایران و ترکیه نیز طی همین مدت از پکن دیدار داشته‌اند.

تحت‌الشعاع پکن

در همین حال، به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها مصمم هستند که از دخالت سیاسی-نظامی بیش‌تر در غرب آسیا اجتناب کنند. اما، انجام این کار، هم خلأ و هم یک احتمال واقعی ایجاد خواهد شد: همان‌طور که ایالات متحده با اکراه در قرن گذشته جانشین بریتانیا به عنوان قدرت مسلط در خاورمیانه شد، چین نیز در این قرن آمریکا را تحت الشعاع قرار دهد. منافع چین منعکس کننده منافعی است که برای اولین بار آمریکا را به تعامل با خاورمیانه کشاند:

9

• چین منافع قانع کننده‌ای در تضمین دسترسی مطمئن به منابع انرژی غنی و منحصر به فرد خلیج فارس دارد.

• این منطقه را به عنوان یک پایگاه مهم و چهارراه برای تجارت و سفر بین آسیا، اروپا و شرق آفریقا می بیند که ثبات آن را به یک موضوع استراتژیک تبدیل می کند.

• تقاضا برای خدمات فنی-مهندسی، قابلیت‌های ساخت‌وساز، تجهیزات خودرو و مخابرات، تسلیحات و محصولات مصرفی شرکت‌های چینی به سرعت در حال رشد است.

• شهروندان و کارآفرینان چین در حال ایجاد حضور گسترده‌تر در منطقه هستند. (اکنون بیش از 200000 تبعه چینی تنها در امارات متحده عربی زندگی می کنند).

در تفاوت با آمریکای یک سده پیش

مانند آمریکا یک قرن پیش، ظاهرا چین هیچ برنامه امپریالیستی یا ایدئولوژیک در خاورمیانه ندارد. برخلاف ایالات متحده امروز، چین از کشورهای منطقه نمی‌خواهد که نظام‌ها و ارزش‌های سیاسی خود را تغییر دهند، آن‌ها را به دلیل کوتاهی در این کار تنبیه کنند، یا خواستار روابط انحصاری با آن‌ها باشند. این کشور هنوز مخالفت خود را با ادامه دخالت آمریکا در منطقه اعلام نکرده است.

در عوض، تشکیل گفت‌وگوی چندجانبه درباره مسائل امنیتی - یک «مکانیسم امنیتی جمعی برای خلیج‌فارس» در منطقه را- پیشنهاد کرده است. به طور خلاصه، چین پیشنهاد می کند به جای تحمیل دیدگاه‌های خود یا جانب‌داری، به پل زدن میان دیدگاه‌های ایران و اعراب خلیج فارس کمک کند.

مخاطرات سیاست آینده چین در خاورمیانه

اما منطق منافع چین در آشفتگی و بی‌نظمی جهانی جدید، حاکی از تحولات در سیاست‌های چین در آینده است:

5

• با آمادگی نیروی دریایی ایالات متحده برای جنگ بر سر تایوان و عدم حمایت از منافع جهانی در خلیج فارس، نیروی دریایی چین دیر یا زود باید مسئولیت تضمین دسترسی چین به منطقه و منابع آن را بر عهده بگیرد.

• غیرنظامیان چینی در خاورمیانه انتظار و خواستار حفاظت در برابر بلایای طبیعی یا انسانی (از جمله حملات تروریستی) و در صورت لزوم تخلیه و بازگرداندن اضطراری خواهند بود.

• حمایت از منافع چین در منطقه‌ای بسیار دور از چین، نیازمندی‌هایی را برای دسترسی نیروی دریایی چین به بنادر و تأسیسات محلی ایجاد می‌کند. این به معنای تأسیسات بیش‌تری مانند پایگاه لجستیکی در جیبوتی است که از گشت‌زنی‌های علیه دزدان دریایی چین در خلیج عمان و عملیات‌های حافظ صلح سازمان ملل در شرق آفریقا پشتیبانی می‌کند.

• چین برای جلوگیری از احساس مشتریانش مبنی بر اینکه فروش تسلیحات به آن‌ها متضمن تعهدات دفاعی است، به طور فزاینده‌ای در فشار خواهد بود.

• مخالفت تهاجمی ایالات متحده با دخالت چین در زیرساخت‌ها و پروژه‌های دیگر در منطقه، تلاش‌های چین را برای کاهش یا از بین بردن نفوذ ایالات متحده در منطقه تحریک خواهد کرد.

• مناقشات دریایی چین و هند در حال حاضر شروع شده است تا هر دو کشور بتوانند مانع از تجارت نفت و گاز دیگری با خلیج فارس شوند.

تنها نیروی حافظ صلح و امنیت منطقه!

برخلاف ایالات متحده، چین با همه طرف‌های اختلافات متعدد در منطقه ارتباط صمیمانه دارد. رئیس سابق سازمان اطلاعات اسرائیل، موساد، اخیراً ادعا کرده چین تنها کشوری است که می‌تواند ایران و سایر کشورهای خاورمیانه را آشتی دهد. شاید حق با او باشد. خوب یا بد، چین احتمالاً به یک نیروی فزاینده در تلاش برای مدیریت صلح و امنیت در خلیج فارس تبدیل خواهد شد.

چین نقش فعال در ثبات منطقه را می پذیرد؟

سوال این است که آیا چین نقش فعال در ثبات منطقه را می پذیرد؟ «رقابت قدرت‌های بزرگ» یا یک مبارزه مانوی –خیر و شر- فرضی بین چین و دموکراسی باعث این تصمیم نخواهد شد. بر اساس شواهد کنونی، در عوض این مسئله منعکس کننده منافع ملی چین، اروپا، هند، ژاپن و کره، کشورهای مختلف غرب آسیا و شمال آفریقا و ایالات متحده خواهد بود. همه به یک خاورمیانه باثبات علاقه دارند که نزاع‌های آن باعث ایجاد رادیکالیسم یا به خطر انداختن دسترسی به منابع حیاتی انرژی نمی‌شود.

10

به نفع آمریکا است که چین و سایر کشورهایی که به صادرات انرژی خاورمیانه متکی هستند، بار حفظ رونق جهانی را با گرد هم آمدن برای محافظت از تجارت انرژی جهان به اشتراک بگذارند. اگر چین در این زمینه با یک انتخاب روبرو باشد، آمریکا نیز همینطور خواهد بود. ایالات متحده می‌تواند برای منافع متقابل با چین، دیگر قدرت‌های در حال ظهور و کشورهای تولید کننده نفت منطقه همکاری کند، و یا می‌تواند منافع آشکاری را که با چین و دیگران مشترک است با تضاد غیرمنطقی بازنویسی کند و بازی بیهوده‌ای را دنبال کند که هیچکس نمی‌تواند به پیروزی آن امیدوار باشد.