به گزارش اکوایران، تاریخ به ما یاداوری می کند که برخی از مولفه ها چون اعتبار به بازیگران کمک می کند تا مانع از رفتار نامطلوب دیگران شوند، با این همه مطالعه محدودیت چنین مولفه هایی به اندازه شناسایی استراتزی موثر با اهمیت است. جوزف نای، تحلیلگر مسائل سیاسی با اشاره به این گزاره با انتشار یادداشتی در پراجکت سندیکیت، نوشت:

کاهش تهدیدها، لازم است اما کافی نیست

ما در جهانی زندگی می کنیم که ثبات ژئوپلتیکی تا حد زیادی بر اصل بازدارندگی متکی است، با این همه نای این سوال را مطرح می‌کند: چگونه قادریم ثابت کنیم که چنین استراتژی موثر است.جنگی که امروز اروپا درگیرش است را لحاظ کنید، از دسامبر 2021، جو بایدن به همتای روس خود هشدار داد که روسیه در صورت حمله به اوکراین هدف تحریم های شدیدی قرار خواهد گرفت، تهدیدی که جدی گرفته نشد.پس از آن، زمانی که ایالات متحده و متحدان اروپایی اش با ارائه سلاح به اوکراین، طرح های روسیه را خنثی کردند، پوتین گزینه هسته ای را برگزید با این همه کمک های غرب به کی یف ادامه یافت.

حال سوال این است، سیاست بازدارندگی شکست خورد یا نه؟ پاسخ به این سوال چالشی است چرا که مستلزم ارزیابی این حقیقت است که بدون آن که تهدیدی رخ دهد، چه اتفاقی می افتد. اثبات آنچه رخ نداده، دشوار است. جنگ اوکراین نشان می دهد که چگونه کاهش تهدیدها همیشه یک انتخاب نیست بلکه غالبا یک موضوعی است با درجه هایی از اهمیت. شاید پوتین که روی اتحاد ضعیف غرب حساب می کرد، باور داشت که تحریم ها شکست خواهند خورد. با این همه او تا به امروز از حمله به خطوط تدارکاتی در کشورهای عضو ناتو خودداری کرده است. در حالی که غرب به تسلیح اوکراین در برابر شمشیرهای اتمی پوتین ادامه داده، اما برای ارائه سامانه های موشکی با برد بالاتر یا جنگده های مدرن تمایلی نداشته است.

اعتبار لازمه استراتژی بازدارندگی است

 اعتبار برای تحقق سیاست بازدارندگی با اهمیت است. تهدید به اعمال  فشار حداکثری جهت دفاع از منافع حداقلی، زودباوری را تحت فشار قرار می دهد این امر بالاخص زمانی صادق است که یک قدرت هسته ای قول داده که چتر خود را برای دفاع از کشوری دیگر بگشاید. در ط.ل جنگ سرد، ایالات متحده و اتحادیه جماهیر شوروی به شکل قابل اعتمادی بازدارندگی هسته ای شان را در اروپای شرقی و غربی گسترش دادند. در حالی که برخی از تحلیلگران تردید داشتند که ایالات متحده، نیویورک را برای دفاع از برلین منزوی به خطر بیاندازد، با این همه این تهدید تا حدودی به واسطه استقرار نیروهای آمریکایی مستقر در آن جغرافیا کارساز بود. هرچند باید اذعان کرد که نیروهای ایالات متحده مستقر در اروپا، اعم از نیروهای هسته ای و متعارف، عامل بازدارنده معتبری در برابر مداخله نظامی شوروی در مجارسستان سال 1956 و یا چکسلواکی 1968 نبودند.

امروز می توان وضعیت شبه جزیره کره را در کانون توجه قرار داد؛ منطقه که در یک طرف آن کره شمالی مجهز به تسلیحات هسته ای قرار دارد و در طرف مقابل، کره جنوبی که همچنان به پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای پایبند است. داده های نظرسنجی اخیر نشان داد که بیش از 70 درصد از مردم کره جنوبی با توسعه زرادخانه هسته ای کشور خود موافق هستند. در عوض، ماه آوریل زمانی که یون سوک یول، رئیس جمهوری کره جنوبی با بایدن ملاقات کرد، دو طرف توافق کردند تا ایالات متحده یک زیردریایی مسلح به سلاح هسته ای را در نزدیکی شبه جزیره کره مستقر کرده و رایزنی ها با سئول را در باب برنامه ریزی هسته ای و استراتژیکش را تعمیق کند، رویکردی که ایالات متحده به شکلی مشابه در ارتباط با ناتو از آن پیروی می کند.

امروز می توان گفت که آلمان آن زمان و کره جنوبی امروز در یک سرنوشت مشترک محبوس شده اند زیرا که کره شمالی نمی تواند بدون آن که نظامیان آمریکایی را هدف قرار دهد، به کره جنوبی حمله کند. پایگاه هایی تعریف شده آمریکا در ژاپن نیز ضمانت های مشابهی را ارائه می دهند. به همین دلیل است که تصور چهره هایی چون ترامپ که بر خروج نظامیان امریکایی از کره جنوبی و ژاپن تاکید داشتند، مخرب بود. ریاست جمهوری ترامپ همچنین ناکارامدی ارعاب هسته ای و رشوه را برجسته کرد. سال 2017، زمانی که کره شمالی موشک بالستیک قاره پیمای خود را با موفقیت آزمایش کرد، ترامپ از آتش و خشمی گفت که به ادعایش جهان ندیده، اما این عبارات تاثیری نداشت. او بعد تر به دیپلماسی مستقیم متوسل شد. سال 2018 ترامپ پس از دیدار با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، با صراحت از نابودی سریع برنامه هسته ای پیونگ یانگ گفت. در کمال تعجب کره شمالی خلع سلاح نشد.

بله، کیم به خوبی می داند که اعتبار او خانواده اش به سلاح هسته ای منوط است.

ایالات متحده را جدی بگیرید!

در باب تایوان که چین آن را بخشی از قلمروی خود می داند، شرایط در حال تغییر می تواند استراتژی های بازدارندگی آزمایش شده و واقعی را  به آزمون بگذارد. زمانی که ریچارد نیکسون و همتای چینی اش، مائه تسه تونگ در سال 1972 برای احیای روابط چین و آمریکا دیدار کردند به وضعیت تایوان توجهی نداشتند. در نهایت دو رهبر فرمولی را برای به تعویق انداختن این موضوع طراحی کردند. فرمول مورد نظر این بود: ایالات متحده چین واحد را به رسمیت می شناسد و طبق قانون، تسلیحاتش را در اختیار تایوان قرار می دهد. یعنی این کشور را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت نمی شناسد.سال ها، ایالات متحده درباره دفاع یا عدم دفاع از تایوان سکوت کرده بود.

زمانی که من( جوزف نای) در قامت یکی از مقام وزارت دفاع امریکا در دولت کلینتون از پکن دیدار کردم، میزبانم پرسید، ایا کشور ما( ایالات متحده) برای تایوان وارد جنگ خواهد شد یا نه. من در پاسخ گفتم هیچکس نمی تواند این را بداند.

دین آچسون، وزیر امور خارجه وقت درسخنرانی  12 ژانویه 1950 کره جنوبی را در چارچوب دفاعی آمریکا قرار نداد، ایالات متحده تنها شش ماه بعد از آن درگیر جنگ کره شد. با توجه بر آنچه توماس شلینگ، نظریه پرداز حوزه بازدارندگی از آن تحت عنوان« تهدیدی که رخدادی را منوط به شانس می کند» یاد می کند،به چینی ها هشدار دادم که ایالات متحده را آزمایش نکنند.

آنچه برخی آن را سیاست « ابهام استراتژیک» می نامند را بهتر می توان به عنوان بازدارندگی مضاعف توصیف کرد؛ اهرمی که صرفا برای جلوگیری از توسل چین به زور علیه تایوان  طراحی نشده است.اکنون برخی از تحلیلگران نگران هستند که این استراتزی با افزایش قدرت چین و بازدید قانونگذاران امریکایی از تایوان روند فرسایشی پیدا کرده باشد.

بایدن چهار بار در سخنرانی های جداگانه گفت که ایالات متحده از تایوان دفاع خواهد کرد؛ ان در حالی است که کاخ سفید نیز هر بار با انتشار بیانیه ای بر سیاست چین واحد تاکید می کند. در این زمینه، هدایت مسیری که مانع از ضعف یا تشدید تنش شود، برای جلوگیری از نبردی همه جانبه تعیین کننده خواهد بود.تاریخ به ما یاداوری می کند ارزیابی موفقیت  یک عامل بازدارندخ می تواند دشوار باشد. برخی از عوامل چون اعتبار نقش برجسته ای دارد که برای دستیابی به نتایج مطلوب با اهمیت هستند. اما از آنجایی که چالش های بازدارندکی همچنان در حال تکامل و تکثیر شدن هستند، مطالعه محدودیت های مرتبط با استراتزی جهت یافتن رویکردی موثر به همان اندازه مهم است.