به گزارش اکو‌ایران، چین و آمریکا درگیر چالش‌های داخلی هستند؛ دو قدرتی که در عرصه جهانی در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند.

عصر تازه رقابت‌ها

ایالات متحده در کنار تنش‌های سیاسی، درگیر رشد اقتصادی متزلزل، نزاع میان حزبی و افزایش سطح خشونت به‌واسطه مسأله سلاح گرم است. چین نیز در کنار کاهش تقاضاهای جهانی، با مسأله افزایش سقف بدهی، چشم انداز تیره جمعیتی و سطح بالای جنایت دست و پنجه نرم می‌کند. پس آنگونه که نشنال اینترست نوشته، ضعف نسبی سیاسی و اقتصادی به سان ویژگی بارز و در عین حال نگران‌کننده رقابت کنونی ایالات متحده و چین قلمداد می‌شود. قدرت تضعیف‌شده رقبا حتی با وضعیت آن در دو جنگ جهانی هم قابل قیاس نیست؛ هرچند پیشرفت‌ها در حوزه فن‌آوری شرایط متفاوتی را رقم زده است. از همین رو می‌توان گفت که رقابت آمریکا و چین با تجربه‌های تاریخی در تضاد است.

برخلاف گذشته، دو کشور در میانه مجموعه‌ای از تهدیدهای پیچیده و و ضعف‌های داخلی درگیر رقابت هستند. دولت‌های آمریکا و چین با کاهش توانایی‌شان جهت تحقق نیاز شهروندانشان، شور و شوق وطن پرستانه اندکی را برانگیخته‌اند. بی دلیل نیست که هیچکدام از دو قدرت شهروندانش را علیه دیگری بسیج نکرده است. از طرف دیگر استراتژی بسیج توده ای برای آینده قابل پذیرش نخواهد بود. چین حقیقتا برای خدمت اجباری به یک سوم نیروی انسانی نظامی‌اش وابسته است آن هم در شرایطی که تهدیدهای ملی و تحولات داخلی، تهدیدی جدی قلمداد می‌شوند، تهدیدهایی که با تهدیدهای سنتی قابل قیاس نیستند.

 کارشناسان با لحاظ کردن این مقوله که وضعیت کنونی شباهت کمی به آنچه در قرن بیستم رخ داده، داد، درگیر بحث های جدی شده‌اند. گروهی اصرار دارند که الگوهای گذشته قابل استناد هستند اما گروهی دیگربا انکار این تئوری که وقوع جنگ امری بعید است، رقابت میان چین و آمریکا را چندان جدی نگرفته‌اند. در این میان هستند تحلیلگرانی که با اشاره به چالش‌های داخلی که هر دو کشور با آنها دست به گریبان هستند، حکمت رقابت را زیر سوال می برند.

جامعه بین‌الملل وارد عصر تازه‌ای شده است

جهان امروز در حال تجربه تحولی دورانی است. براساس گزارش اخیر شرکت رند، جامعه بین الملل وارد عصر تازه‌ای شده است که از آن می توان تحت عنوان «نئومدیوالیسم» یاد کرد؛ عصری که حدودا از سال 2000 آغاز شده که در در جریانش شاهد افول در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستیم. از منظر سیاسی دولت- ملت در حالت متزلزلی قرار دارد.پیشترها وقوع چنین رخدادی بحران‌های سیاسی شدیدی را به دنبال داشته است. از منظری دیگر همبستگی اجتماعی که در بسیاری از دولت - ملت‌ها غالب بود نیز از میان رفته و مجموعه‌ای از هویت‌های رقیب برجسته شده اند.در حوزه اقتصاد دولت‌ها رشد نامتوازنی را تجربه می‌کنند که ماحصل آن به نفع اقلیتی است.

ماهیت تهدیدهای امنیتی نیز دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است، از همین رو می توان گفت که پدیده‌هایی چون بلایای طبیعی، بیماری‌های همه گیر و بازیگران غیر دولتی خشن، چون گروه‌های تروریستی به نگرانی‌های جدی امنیتی تبدیل شده‌اند.ما عصر فراتاریخی را تجربه می‌کنیم. بدین معنا که امروز فراتر از تجربه کشورها و رهبران، درگیر چالش‌های جدید هستیم. فن آوری‌های پیشرفته نیز نمی‌توانند مشکلات اساسی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جهان امروز را حل کنند. این واقعیتی است که خروج شتاب‌زده ایالات متحده از افغانستان صراحتا آن را نشان داد. نظامیان آمریکایی پیشرفته‌ترین سلاح‌ها را در اختیار نظامیان افغان قرار داده بودند اما سلاح های پیشرفته نتوانست به جامعه فقیر، پاره پاره شده افغانستان و شورش طالبان غالب شود.

جنگ میان چین و آمریکا بعید است

چرا جهان چنین ضعفی را تجربه می‌کند؟ اساسی‌ترین محرک، قدرت رو به زوال اقتصادهای پیشرفته است که عصر صنعتی مدرن را تعریف کردند.در شرایط کنونی باید چند گزاره را لحاظ کرد، نخست تضعیف دولت‌ها است که احتمالا در رقابت‌های ایالات متحده و چین باید مود توجه قرار بگیرد. دولت‌های ملی در حال از دست دادن مشروعیت سیاسی و ظرفیت حکومتداری‌شان هستند. این ضعفی است که نه تنها چین و آمریکا، بلکه همه جهان را درگیر کرده است. به همان اندازه که رشد اقتصادی کاهش می یابد، دولت‌های مدرن هم در طول زمان در شرایط بدتری قرار خواهند گرفت.در چنین شرایطی یافتن راه‌هایی برای بهبود ظرفیت دولت و بازسازی مشروعیت در رقابت ها باید لحاظ شود.

در همین راستا تضعیف ظرفیت دولت موجب خواهد شد تا گزینه قدرت نظامی در حاشیه قرار گرفته شود طبیعتا این وضعیت نوعی آسیب پذیری ایجاد خواهد کرد بالاخص در برابر تهاجم های احتمالی رقبا.دومین گزاره‌ای که باید لحاظ شود این است که جنگ متعارف میان ایالات متحده و چین به دلیل همین ضعف‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌شان غیر محتمل است. علیرغم وجود پتانسیل افزایش تنش‌ها،جنگ میان ایالات متحده و چین دور از ذهن است. از منظری دیگر شکنندگی دو قدرت در به دست آوردن حمایت عمومی، ناتوانی در بسیج توده‌ای وقوع جنگی را غیر‌ممکن می‌کند.علاوه بر این جنگ نیازمند تخلیه سریع منابع نظامی کمیاب است که جایگزینی شان دشوار و پر هزینه خواهد بود. با این همه نمی توان درگیری میان این دو قدرت را رد کرد. در صورت تداوم تنش ها میان ایالات متحده و چین، این دو قدرت ممکن است به جای رویارویی مستقیم، درگیر جنگ نیابتی شوند. به بیانی دیگر در صورتی که نبردی متعارف میان واشنگتن و پکن رخ ندهد، دو کشور درگیر درگیری‌هایی پراکنده در نقاط مختلف جهان خواهند شد.

وقتی تهدید در داخل هولناک‌تر از تهدیدهای فرار مرزی است

سومین گزاره ای که باید مورد توجه قرار بگیرد آن است که تهدیدهای داخلی و فراملی به اولویتی بالاتر از اصل بازدارندگی تبدیل شده‌اند. در قیاس با عصر صنعتی شدن، دولت‌ها بیش از آن که در برابر تهدیدهای خارجی آسیب پذیر باشند درگیر تهدیدهای داخلی‌اند و در برابر انها ضعف دارند. رقبای تضعیف شده عموما فاقد اراده سیاسی و پایگاهی برای انقیاد سیار کشوها هستند و بالطبع از امنیت بیشتری برخوردار خواهند بود.پس خطر اصلی برای دولت ها بیشتر جنبه داخلی دارد تا ریشه خارجی.

از آنجایی که مقوله عدم تضمین امنیت داخلی، مشروعیت دولت ها را هدف قرار می‌دهد، کنترل تهدیدهایی چون تروریسم یا همه گیری ها به تهدیدهای اصلی تبدیل خواهد شد. قدرت های بزرگی که به شکلی موثر واقعیت قرون وسطایی را درک کرده و با ان سازگار شوند ممکن است در قیاس با رقبایی که در تلاشی بیهوده برای بازآفرینی گذشته هستند برتری یابند. شواهد نشان می‌دهد که ایالات متحده در قیاس با چین به شکل موثرتری قادر خواهد بود تا خود را با شرایط حاکم تنظیم کند بالاخص آن که این کشور دارای پویایی و نواوری ذاتی است و برای آزمایش و آزمودن انعطاف بیشتری دارد.