به گزارش اکوایران: برای پکن، شورش آخر هفته گذشته علیه ولادیمیر پوتین یک اتفاق هشداردهنده بود.

جنگ اوکراین و رقابت قدرت‌های بزرگ

به نوشته فارین پالیسی، در طول جنگ جاری در اوکراین، در اکثر طیف‌های سیاسی آمریکا، از چپ تا راست، در مورد تأثیرات جنگ، یک نتیجه‌گیری واحد وجود داشته است: پیروزی اوکراین موقعیت ایالات متحده را در برابر چین در سطح جهانی تقویت می‌کند، در حالی که پیروزی روسیه برعکس این را به همراه خواهد داشت.

تحلیل‌گران به سرعت ساختارهای گسترده و انتزاعی را برای ارزیابی خود از رویدادهای مهم جهان به کار می‌برند. این بار، جنگ اوکراین برای آنان به معنای تقابل جهانی بین اقتدارگرایی و دموکراسی است. فراتر از این ملاحظات، بسیاری تلاش کرده‌اند تأثیرات درگیری اوکراین را بر طرز فکر چینی‌ها راجع به تایوان حدس بزنند. در اینجا دوباره، فرض بر این است که پیروزی اوکراین در برابر یک دشمن متجاوز بسیار بزرگتر، خطر هرگونه تلاش کوتاه مدت برای کنترل تایوان با زور را کاهش می‌دهد. و پیروزی روسیه، که اکنون کاملاً بعید به نظر می رسد، نتیجه معکوس خواهد داشت. اما در حالی که ما مشغول تخیل هستیم، معمای جالب‌تری وجود دارد که تاکنون به طرز شگفت‌انگیزی توجه کمی را در مورد چین، روسیه و اوکراین به خود جلب کرده است. 

چین در عمل انجام‌شده

آنچه بر همگان آشکار است این است که شی جین پینگ، رهبر چین، در اوایل سال گذشته، زمانی که از دوستی «بدون حد و مرز» با روسیه صحبت کرد، اظهار همدردی شدیدی با روسیه و پوتین کرد. چین از آن زمان تا کنون در سختی‌ای گیر افتاده است که بگوید این بدان معنا نیست که دو کشور وارد اتحاد شده‌اند و پکن از آن زمان در یک مخمصه پرهزینه گرفتار شده است و تلاش می‌کند به طرق مختلف از مسکو حمایت کند؛ ازجمله بیانیه‌های عمومی و تبادلات دیپلماتیک در سطح بالا. برای جلوگیری از متحمل شدن هزینه‌های زیاد در روابط آشفته خود با واشنگتن، این امر باعث شده است که پکن از ارائه سلاح‌های مرگبار به ارتش پرچمدار پوتین اجتناب کند. و برای جلوگیری از آسیب جدی به روابط با اروپا، چین مجبور شده است این موضع را حفظ کند که آن قدر علاقه‌مند به پیروزی روسیه نیست، بلکه به نوعی نتیجه عادلانه و مسالمت‌آمیز پایبند است. اما کشورهای اروپایی که از بی‌احتیاطی پوتین احساس خطر می‌کنند و از هزینه‌های درگیری خشمگین شده‌اند، به نظر می‌رسد باور کمتری به مواضع این‌چنینی چینی‌ها دارند. 

با این حال، خود چینی‌ها در مورد آخرین رویدادهای روسیه چه فکر می‌کنند؟ اگر پکن همواره از این ایده که روسیه و چین با هم از فضایل اقتدارگرایی در برابر هجوم بی‌پایان لیبرالیسم و دموکراسی غربی دفاع می‌کردند، چنین توهماتی تا به حال باید سرد شده باشد. دیگر هیچ راه ممکنی برای درک یا تفسیر پوتینیسم وجود ندارد که بتواند چین را در نزدیکی ایدئولوژیک با روسیه قرار دهد.

 عبرت‌جویی از فروپاشی شوروی

از اقتدارگرایی فزاینده چین در زمان شی جین‌پینگ مطالب زیادی گفته شده است. شی از اعضای حزب کمونیست چین خواسته است تا از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در زمان میخائیل گورباچف درس بگیرند. ارزیابی خود او از چگونگی فروپاشی آن ابرقدرت سابق این است که سیستم انگیزه خود را از دست داده بود، به این معنی که جرات مبارزه برای دفاع و حفظ سیستم خود را نداشت. پوتین به وضوح اراده‌ای برای ادامه مبارزه برای قدرت دارد، اما از نظر شی، آیا می‌توان گفت که پوتین سیستمی دارد که ارزش مبارزه را داشته باشد؟ تاریخ خود چین از اواسط قرن بیستم تا کنون چیز دیگری می‌گوید.

یکی از اصول اساسی مائو تسه تونگ که پیروزی او در برابر ناسیونالیست ها در یک جنگ داخلی طولانی منجر به تأسیس جمهوری خلق چین شد، این بود که ارتش این کشور باید همیشه تحت کنترلو  در خدمت رهبر باشد. همه رهبران از زمان مائو چنین باوری داشته‌اند الا شی جین پینگ که این گویا این باور در او «نهادینه‌تر» است.

بی‌توجه به توصیه ماکیاولی

برای چندین دهه قبل از پیروزی حزب کمونیست چین در سال 1949، نظم کشور دائماً توسط جنگ‌سالاران در هم می‌شکست. اینجا جایی است که منظره روسیه امروزی به شدت مورد توجه قرار می‌گیرد. پوتین گویی تاریخ را برعکس دنبال می‌کند، به طور فزاینده ای به جنگ سالاران و شبه نظامیان برای تقویت قدرت خود و تعقیب اهداف استراتژیک تکیه کرده است.

دور قبل از آن، چچن را در آغاز قرن درگیر کرد، آن هم زمانی که پوتین به نیروهای وفادار به احمد قدیروف برای سرکوب شورش جدایی‌طلبان در آنجا تکیه کرد. سال گذشته در اوکراین، پوتین حتی از دوبرابر کردن این استراتژی فراتر رفت و به شدت به گروه شبه‌نظامی واگنر پریگوژین تکیه کرد تا نه تنها هر یک از اجزای اتحاد جماهیر شوروی سابق، بلکه بزرگترین کشور اروپا را از نظر قلمرو فتح و دوباره جذب روسیه کند.

او ممکن است به این توصیه ماکیاولی توجه نکرده باشد که می‌نویسد: «مزدوران و نیروهای کمکی بی‌فایده و خطرناک هستند. و اگر کسى با تکیه بر این نیروها بخواهد قدرت خود را حفظ کند، نه استوار خواهد ماند و نه در امان. زیرا آنها متفرق، جاه‌طلب و بی‌نظم هستند.» 

این به توضیح اینکه چرا پکن پس از شروع شورش کوتاه مدت پریگوژین یا هر آنچه که بود، برای مدت طولانی سکوت کرد کمک می‌کند. خجالت‌آور بود، و در طول این مدت، هیچ‌کس نمی‌توانست خواهان ارتباط نزدیک و یا همدردی با پوتین باشد. هنگامی که پکن در نهایت شروع به اظهار نظر کرد، صرفاً برای بیان این آرزو بود که همسایه‌اش بتواند به نحوی ثبات ملی خود را حفظ کند.