به گزارش اکوایران، فرید زکریا، روزنامه‌نگار هندی-آمریکایی و ستون‌نویس واشینگتن‌پست، یادداشتی منتشر کرده است با عنوان «آمریکا از شوک چین جان سالم به در برده است، اما هنوز شوک ترامپ باقیست». در ادامه این یادداشت را از اکوایران می‌خوانید:

 

برای سال‌ها، سیاست اقتصادی ایالات متحده تا حد زیادی حول ایده «شوک چین» شکل گرفته است. این اصطلاح که در مقاله‌ای در سال 2016 توسط سه اقتصاددان ابداع شد، این باور گسترده را نشان می‌دهد که تجارت با چین منجر به صنعت‌زدایی‌ بخش‌های قابل توجهی از ایالات متحده و از بین رفتن تعداد زیادی از مشاغل تولیدی شده است. این امر محرک بسیاری از سیاست‌های تجاری دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سایق و سیاست صنعتی جدید جو بایدن بوده است، و هر دو بر این باور بنا شده بودند که چین چالشی جدی برای موقعیت اقتصادی ایالات متحده در جهان است. به طور فزاینده‌ای آشکار می‌شود که بر آن چالش غلبه شده است، اما نمی‌توان همین را درباره اختلال دیگر در سیستم آمریکا -شوک ترامپ- گفت.

بحث‌هایی در مورد این وجود دارد که آیا شوک چین به اندازه‌ای که در ابتدا گفته می‌شد قوی بوده است یا خیر. آیا باید آن را در واقع شوک جهانی شدن نامید؟ بسیاری از مشاغل تولیدی غربی که از بین رفته بودند، اگر به چین نمی‌رفتند، از بازارهای نوظهور دیگر سر در میاوردند. در هر صورت، اکثریت موافقند که شوک چین حدود 15 سال پیش به پایان رسید. اما تأثیرات سیاسی آن همچنان قدرت‌مند است، اگرچه داستان در چین اکنون کاملاً متفاوت است.

اقتصاد چین در وضعیت بدی قرار دارد. رشد اقتصادی در سه ماهه گذشته به 0.8 درصد رسید که این احتمال را افزایش داده است که چین به حداقل اهداف اقتصادی دولت برای سال جاری نرسد. قیمت‌ها به سطوحی نزدیک شده‌اند که نشان دهنده تورم‌زدایی است (به این معنی که کسی چیزی نمی‌خرد). فروش خانه‌های نوساز ساخته شده توسط 100 شرکت ساختمانی بزرگ چین در این ماه در مقایسه با سال گذشته 33 درصد کاهش یافته است. بیکاری جوانان بالای 20 درصد است. صنعت گردشگری چین سقوط کرده است: در سه ماهه اول سال جاری، تنها 52،000 نفر از خارج از کشور از طریق آژانس‌های مسافرتی از چین بازدید کردند. این در مقایسه با 3.7 میلیون توریست در سه ماهه اول سال 2019 است.

آدام اس پوسن، رئیس موسسه اقتصاد بین‌الملل پترسون، در مقاله‌ای مهم در فارن افرز، استدلال می‌کند که این کندی در اقتصاد چین نتیجه اتفاقاتی مانند همه‌گیری یا جنگ در اوکراین نیست. در عوض، او اشاره می‌کند که استراتژی اقتصادی شی جین پینگ، که سیاست و حزب کمونیست را در برابر بازارهای آزاد و رشد در اولویت قرار می‌دهد، برای چین بسیار گران تمام شده است. پوسن خاطرنشان می‌کند که در سال 2015، مردم چین در واکنش به مداخلات سیاسی فزاینده در اقتصاد، به جای خرج کردن پول، شروع به پس‌انداز کردند؛ از آن زمان تا کنون سهم سپرده‌های بانکی از تولید ناخالص داخلی، 50 درصد افزایش داشته است. او می نویسد: «در مواجهه با عدم اطمینان و ترس، خانوارها و مشاغل کوچک به جای سرمایه‌گذاری‌های غیر سیال، ترجیح می‌دهند پول نقد پس‌انداز کنند. در نتیجه، رشد به طور مداوم کاهش می‌یابد.»

پوسن کاهش رشد چین را بخشی از الگویی می‌داند که در مکان‌هایی مانند ونزوئلا، روسیه، ترکیه و مجارستان نیز دیده شد. برای مدتی، دولت به شدت خواهان رشد است و سیاست‌های بازار پسند را دنبال می‌کند. سپس، زمانی که رهبری کشور قدرت خود را تثبیت می‌کند، شروع به دنبال کردن کنترل سیاسی بر اقتصاد می‌کند یا کنترل‌های سابق را بازمی‌گرداند، و شروع به مقابله با شرکت‌هایی می‌کند که به نظرش مشکل‌ساز هستند. به سرعت سیاست بر اقتصاد پیروز می‌شود و رشد کند می‌شود. او می نویسد: «وقتی یک رژیم استبدادی اعتماد خانواده‌ها و کسب و کارهای معمولی را از دست داد، بازیابی آن دشوار است. زمانی که به شدت در اقتصاد مداخله کردید، واضح است که می‌توانید در هر زمانی دوباره این کار را بکنید.

230215-xi-biden-mb-1106-7b0af8

من اغلب به این نکته اشاره کرده‌ام که نگرانی آمریکایی‌ها در مورد چین مرا به یاد نگرانی‌های مشابه در مورد تسلط ژاپن در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 می‌اندازد - درست زمانی که اقتصاد ژاپن در حال اوج‌گیری و در آستانه یک دوره رکود طولانی‌مدت بود. پل کروگمن از نیویورک تایمز این دو کشور را با هم مقایسه می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که مسیر آینده چین از مسیر ژاپن پیروی نخواهد کرد: «چین ضعیف‌تر عمل خواهد کرد.» او اشاره می‌کند که مانند اقتصاد ژاپن در آن زمان، وضعیت اقتصادی چین نامتعادل است، با تقاضای ضعیف مصرف کننده، مشکلات املاک و مستغلات و گروه‌های جمعیتی نامتوازن. و چین توسط یک رژیم خودکامه اداره می‌شود که ممکن است نتواند با ناآرامی‌های اجتماعی ناشی از رشد اقتصادی ضعیف کنار بیاید. هر دو این کشورها یک مشکل اساسی دارند: وقتی جمعیت افراد در سن کار رو به کاهش است، حفظ یک اقتصاد با رشد بالا بسیار دشوار است.

در همین حال، اقتصاد ایالات متحده همچنان در مسیر صعودی، ناظران را شگفت‌زده می‌کند. رشد بالاتر از حد انتظار است، تورم سریعتر از پیش‌بینی‌ها کاهش می‌یابد و ارقام اشتغال همچنان بسیار قوی است. با این وجود، ایالات متحده رتبه ممتاز خود را در یکی از آژانس‌های معتبر رتبه بندی اعتباری از دست داده است، که به بدهی بالا و ناکارآمدی سیاسی بالاتر به عنوان عامل آن اشاره می‌کند.

مشکل آمریکا از بنیادهای اقتصادی آن ناشی نمی‌شود که همچنان بسیار قوی هستند. دلیل آن شوک دومی است که مدت‌هاست کشور از آن گیج است - شوک ترامپ. ایالات متحده شاهد ظهور یک عوام فریب پوپولیست بوده است که هر نهاد آمریکایی را که جلو راه او قرار می‌گیرد را به نابودی تهدید می‌کند. و او پیروانی دارد که من تا به حال مانند آن را ندیده‌ام، و صرف نظر از اینکه او چه می‌کند یا می‌گوید، به او پایبند اند. او تقریباً به طور کامل حزب جمهوری‌خواه را تسخیر کرده است و بسیاری از مقامات جمهوری خواه که در سال 2020 در برابر ترامپ ایستادند، با افراد وفادار جایگزین شده‌اند. بنابراین، اگر او نامزدی حزب را به دست آورد، که بسیار محتمل به نظر می‌رسد، می‌تواند به آشفتگی بسیار بزرگتری از آنچه در انتخابات گذشته شاهد بودیم منجر شود.

آمریکا با شوک چین مقابله کرده است، اما تاکنون پاسخی برای شوک ترامپ نداشته است.