به گزارش اکوایران، برای درک وسواس فعلی روسیه در مورد اوکراین، مهم است که بدانیم روسیه هرگز در معنی رایج کلمه، یک دولت نبوده است. بر خلاف دولت مدرن ترکیه که از امپراتوری عثمانی ظهور کرد یا بریتانیای کبیر، که یک امپراتوری را ایجاد کرد و سپس از دست داد، روسیه هرگز هویتی جدا از امپراتوری نداشته است. همانطور که جفری هاسکینگ مورخ بریتانیایی می‌گوید، «بریتانیا یک امپراتوری داشت، اما روسیه یک امپراتوری بود.»

به نوشته اندیشکده شورای آتلانتیک، روایت مورد علاقه کرملین از برخاستن روسیه از اوکراین امروزی (کیوان روس) یک افسانه ساخته شده توسط مسکو است. تاریخ 1000 ساله روسیه که به طور رسمی تأیید می‌شود، اسطوره‌ای خود ساخته و تداوم یافته است که نسل‌های متمادی از دیکتاتورهای روس برای توجیه گسترش خارجی و سرکوب داخلی خود ترویج کرده‌اند.

در عوض، آنچه که ما امروز به ‌عنوان روسیه می‌شناسیم، به شکل مجموعه‌ای از دولت شهرهای مستقل آغاز شد که شامل نووگورود، پسکوف، اسمولنسک، تِور و مسکو می‌شد، که آخرین آن‌ها در اواخر حکومت مغول، حدود 500 سال پیش، اهمیت ویژه‌ای پیدا کرد. کیف در آن زمان همانند اکنون، بخشی از روسیه نبود. نه زبان مشترک، نه حکومت مشترک و نه هویت مشترکی وجود داشت. در واقع، قرن‌ها طول می‌کشد تا حاکمان مسکوی تلاش کنند تسلط خود را بر کیف و سرزمین‌های اوکراین امروزی اعمال کنند.

این دوران حکومت مغول بود -و نه میراث کیوان روس- که راه را برای ظهور امپراتوری روسیه هموار کرد. در زمان ایوان سوم (کبیر)، مسکووی خود را به عنوان قوی ترین دولت شهری که از دوره مغول بیرون آمده بود، تثبیت کرد. ایوان خود را «تزار تمام روسیه» نامید، اما در واقع جایگاه او بیشتر شبیه شهردار مسکو بزرگ بود. این ایوان بود که گسترش مسکووی را آغاز کرد و به اصطلاح «جمع آوری سرزمین‌های روسیه» را آغاز کرد. دیدگاه توسعه طلبانه او تقریباً توسط همه حاکمان بعدی مسکووی، امپراتوری روسیه، اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه پذیرفته و دنبال شده است.

ماموریت ایوان سوم برای به دست آوردن سرزمین‌های جدید، اغلب تحت عنوان «ادغام مجدد سرزمین‌های روس باستان» تا به امروز ادامه دارد و تأثیر عمیقی بر تاریخ جهان گذاشته است. همان طور که استفان کوتکین مورخ خاطرنشان کرده است: «با آغاز سلطنت ایوان مخوف در قرن شانزدهم، روسیه توانست در طی صدها سال، با سرعت متوسط 130 کیلومتر مربع در روز گسترش یابد و در نهایت یک ششم خشکی زمین را پوشش دهد»

تعداد کمی از مردم ساکن سرزمین‌هایی که ایوان سوم و جانشینانش تصرف کردند خود را روسی می‌دانستند. در زمان مرگ ایوان سوم، مسکووی کمتر از یک پنجم مساحت روسیه امروزی را پوشش می‌داد و به ویژه قلمرو اوکراین مدرن، بلاروس، قفقاز، یا تمام سیبری را شامل نمی‌شد. کریمه، که ولادیمیر پوتین درباره آن حماسه‌سرایی می‌کند، تا زمانی که کاترین دوم در سال 1783 آن را از خان‌های کریمه گرفت، بخشی از امپراتوری روسیه نبود.

1434679627_ivan_iii_velikiy

مجسمه‌ای از ایوان سوم، نهمین دوک مسکو

اگر پوتین نگران اصلاح اشتباهات تاریخی است، باید کریمه را به تاتارهای کریمه بازگرداند. البته او این کار را نخواهد کرد، زیرا پویایی کشورگشایی امپریالیستی و روسی‌سازی جزء کلیدی مشروعیت پوتین است، همانطور که تقریباً برای همه حاکمان روسیه بوده است (یلتسین و گورباچف تا حدی استثناء هستند). روسیه گسترش می‌یابد زیرا حاکمان آن برای توجیه استبداد خود به یک تهدید خارجی نیاز دارند. این برای دوره اتحاد جماهیر شوروی به همان اندازه صادق بود که برای ایوان مخوف، پتر کبیر و کاترین کبیر صادق است.

روسیه‌ی پوتین درباره از دست دادن شکوه امپراتوری ابراز تاسف می‌کند و هرگز با گذشته سرکوبگرانه خود کنار نیامده است. پارادوکس گسترش-امنیت که سیاست‌های خارجی و داخلی روسیه را هدایت می‌کند، چرخه معیوبی است که همه امپراتوری‌ها تا حدی آن را تجربه می‌کنند. توسعه قلمرو تهدیداتی را در داخل سرزمین‌های تازه به دست آمده و در مرزهای در حال گسترش امپراتوری در حال رشد ایجاد می‌کند. توسعه‌طلبی مستلزم روسی سازی و سرکوب در درون و گسترش بیرونی بیشتر است. به قول معروف کاترین کبیر، «من راهی برای دفاع از مرزهایم جز گسترش آنها ندارم.»

این پویایی می‌تواند به دو صورت خاتمه یابد: یا از طریق مهار خارجی یا دموکراسی‌سازی داخلی. راه دوم تا کنون برای مردم روسیه مشکل بوده است و چیزی نیست که همسایگان روسیه بتوانند روی آن حساب کنند که به این زودی اتفاق بیفتد. اما راه‌حل اول قبلاً کار کرده است، در طول جنگ سرد.

روسیه مدرن همچنان یک امپراتوری است و تا زمانی که بر همسایگان خود تسلط نداشته باشد، خود را یک قدرت بزرگ نمی‌بیند. در نتیجه، روسیه به تهدید، حمله و جذب همسایگان خود ادامه خواهد داد تا زمانی که غرب به طور جمعی برای مهار آن اقدام کند.

روسیه و توجیه‌گرانش شکایت خواهند کرد که سیاست مهار، نگرانی‌های امنیتی مشروع روسیه را نادیده می‌گیرد. این یک دروغ است زیرا نگرانی‌های امنیتی روسیه دائماً در حال گسترش هستند. در واقعیت، رهبران روسیه اگر به مرزهای بین المللی کشورشان در سال 1991 بازگردند، مطلقاً هیچ چیز برای نگرانی ندارند. غرب همیشه به این مرزها احترام گذاشته است. این روسیه است که چنین نکرده است. تا زمانی که روسیه مدرن از هویت عمیقا ریشه‌دار امپراتوری خود عبور نکند، بعید است که این وضعیت تغییر کند.