به گزارش اکوایران، الگویی در رفتار حماس در حال ظهور است؛ که در آن برنامه‌های کوتاه‌مدت این گروه دستاوردها و پیامدهای غیرمنتظره‌ای دارد که بیش از ظرفیت سیاسی جنبش برای رسیدگی به آن‌ها است. غافلگیری نظامی 7 اکتبر در برابر قدرتمندترین ارتش خاورمیانه جدیدترین تجلی چنین الگویی است.

به نوشته المانیتور، قبل از آن، دو نقطه عطف بزرگ در این الگو قرار گرفتند: پیروزی جنبش در شورای قانونگذاری فلسطین در سال 2006 و تسلط نظامی آن بر نوار غزه در سال 2007. در هر سه مورد، برنامه حماس تاکتیکی و با نیت دستیابی به اهدافی خاص بود، اما نتیجه هر یک بسیار گسترده و فراتر از انتظارات جنبش و همچنین سایر بازیگران ذینفع بود.

یادآوری برخی زمینه‌های حوادث قبلی به مشاهده برخی شباهت‌ها با وضعیت فعلی کمک می‌کند، جایی که «پیروزی‌های» غیرمنتظره منجر به عواقب ناخواسته و فرصت‌های پیش‌بینی نشده بود.

آزمایش 2006

در سال 2006، حماس برای دستیابی به دو هدف اصلی در انتخابات شرکت کرد. اولین مورد دور زدن استراتژیک هدف قرار گرفتن جنبش توسط کمپین موسوم به «جنگ علیه ترور» به رهبری رئیس جمهور سابق ایالات متحده، جورج دبلیو بوش بود. این کمپین با تهاجم مستقیم به افغانستان پس از حملات 11 سپتامبر آغاز شد و به دنبال آن حمله به عراق در سال 2003 انجام شد. این کمپین به فهرستی از کشورها و سازمان‌هایی که ایالات متحده (و اسرائیل) به دنبال آن‌ها بودند نیز گسترش یافت، از جمله حماس. در آن زمان، تشکیلات خودگردان فلسطین، تحت فشار آمریکا و اسرائیل، اعلام کرد که به جنگ آمریکا علیه تروریسم خواهد پیوست و به طور بالقوه جرقه درگیری بیشتر بین تشکیلات خودگردان و حماس بود.

همزمان و برای مشروعیت بخشیدن به جنگ‌های آمریکا در منطقه و جهان، بوش با ادعای دموکراتیک کردن منطقه، آنچه را که به عنوان ابتکار مشارکت خاورمیانه شناخته می‌شد را راه اندازی کرد و تاکید کرد که جنگ علیه تروریسم بخشی از پروژه بزرگتری است که هدف آن آوردن دموکراسی به منطقه است. مشارکت حماس در انتخابات فلسطین با هدف محافظت از جنبش در برابر سرکوب‌های قریب الوقوع و معرفی خود به عنوان یک نهاد سیاسی دموکراتیک ادغام شده در نظام فلسطین، نام‌گذاری آن به عنوان گروه تروریستی را تضعیف کرد. حماس - گروهی که توسط ایالات متحده تروریستی نامیده می‌شود- از «کمپین ترویج دموکراسی» به عنوان راهی برای طفره رفتن از کارزاری دیگر علیه تروریسم استفاده کرد.

حماس

حماس می‌دانست که در آن زمان موقعیت قدرتمندی در مجلس قانونگذاری فلسطین به دست خواهد آورد، حتی اگر اختیاراتش به خطر بیفتد. این به آن اجازه می‌داد تا با کسب تعداد قابل توجهی از کرسی‌ها بر تصمیم‌گیری درباره فلسطین تأثیر بگذارد و در عین حال از زیر بار قدرت اجرایی که مطابق با توافق‌نامه اسلو ملزم به آن می‌شد، دور بماند. با این حال، برخلاف برنامه‌های اولیه، حماس در انتخابات پیروز شد و خود را در موقعیت غیرمنتظره‌ای دید: یک نیروی مقاومت به حزب حاکم تشکیلات خودگردان تبدیل شود که در چارچوب توافق‌نامه اسلو – که در سال 1994 توسط سازمان آزادیبخش فلسطین امضا شد و حماس مخالف آن بود- عمل کند. حماس برای پیروزی برنامه ای نداشت و آمادگی مقابله با پیامدهای سیاسی پیروزی خود را نداشت. شرایط منطقه‌ای و بین المللی، در بهترین حالت، پذیرای پیروزی سیاسی جدید آن نبود.

دولت حماس در تلاش برای به دست آوردن مقبولیت منطقه‌ای و بین‌المللی، اعلامیه‌ای مبنی بر پذیرش دولت فلسطین در مرزهای 1967 صادر کرد، اما منشور خود را تغییر نداد. این ژست سیاسی گوش شنوایی نیافت و زمینه بیرونی همچنان پذیرای پیروزی و واقعیت سیاسی جدید حماس نبود.

تصرف غزه در سال 2007

تسلط نظامی بر کل نوار غزه در سال 2007 نیز به شکلی که در نهایت اتفاق افتاد، از قبل برنامه‌ریزی نشده بود. در تحقیقات موجود، افراد نزدیک به حماس در سال 2009 و در سال 2012 گفتند که هدف فوری و کوتاه مدت جنبش «تنبیه دستگاه امنیتی پیشگیرانه» تشکیلات خودگردان بود که تلاش می‌کرد دولت حماس و کنترل امنیتی آن در نوار غزه را تضعیف کند. پس از پیروزی حماس در انتخابات و هنگامی که حماس قدرت را به دست گرفت، خود را بی دفاع دید، زیرا نیروهای امنیتی فلسطین تحت کنترل محمود عباس باقی ماندند و عملاً یک ساختار قدرت دو سر ایجاد کردند. تلاش‌های آمریکا در آن زمان از برخی رهبران امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین برای تضعیف دولت حماس، با هدف ناتوان نشان دادن این جنبش در حکومت‌داری حمایت کرد. حماس تصمیم گرفت به طور پیشگیرانه حمله کند و به نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان ضربه بزند که دردسرهای بیشتری را ایجاد کرد. موفقیت سریع آن در انجام این کار و عدم کارایی نیروهای امنیتی تحت کنترل عباس، جنگجویان حماس را وسوسه کرد تا عملیات خود را در سراسر نوار گسترش دهند و در نهایت با اخراج همه نیروهای امنیتی و تحمیل کنترل نظامی خود به جای تشکیلات خوگردان ختم شد.

بار دیگر، مقیاس این «دستاورد» غافلگیرکننده برنامه ریزی نشده بود و حماس برای عواقب آن آماده نبود. پس از آن شکاف داخلی تلخی میان فلسطینی‌ها ایجاد شد، با کنترل حماس بر نوار غزه در حالی که تشکیلات خودگردان تحت رهبری عباس کنترل کرانه باختری را حفظ می‌کرد. در ادامه، حماس خود را حاکم بالفعل نوار غزه محاصره شده یافت و مسئول ارائه خدمات و حکومت به 2 میلیون فلسطینی ساکن در آن شد.

حماس

اما جنبش توانست حکومت مؤثری را ایجاد کند، چیزی که در سال‌های 2005 و 2006 پس از عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی وجود نداشت؛ به دلیل نیروهای امنیتی ناکارآمد و متعدد و ظهور گروه‌های دیگری که باعث ناامنی مردم غزه شد. در سال‌های بعد و علی‌رغم اختلافات تلخ بین حماس در نوار غزه و تشکیلات خودگردان در کرانه باختری، فرصت‌های متعددی برای آشتی دادن جبهه فلسطین و سپس ایجاد یک دولت ملی وجود داشت که بتواند یک صدا با اسرائیل صحبت کند. با این حال، چنین اتحاد مجددی توسط اسرائیل و ایالات متحده وتو شد، و هر گونه حرکت در این جهت برای حمایت مالی تشکیلات خودگردان از سوی واشنگتن و درآمدهای مالیاتی که از اسرائیل دریافت می‌کند، مشکل‌ساز بود. بنابراین، شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی باز هم قابل قبول نبود. دستاورد حماس به یک واقعیت تلخ تبدیل شد، زیرا تداوم یک انشعاب عملاً در خدمت اسرائیل بود - و توسط آن تغذیه می‌شد.

الگوی مشابه در 7 اکتبر

به نظر می‌رسد حمله 7 اکتبر حماس و موفقیت نظامی آن در نفوذ به خاک اسرائیل، اسیر کردن 200 نفر، و اجرای مرگبارترین حمله به اسرائیل در تاریخ اخیر خود، با این الگو مطابقت دارد. این پرسش که چه انگیزه‌ای حماس را برای انجام عملیاتی به این بزرگی برانگیخت، بسیاری از ناظران را به این گمان واداشت که این عملیات بخشی از یک طرح منطقه‌ای بزرگتر شامل ایران، حزب الله و جناح‌های مقاومت است. موفقیت سریع و شگفت‌انگیز این عملیات به این گمانه‌زنی‌های اولیه دامن زد و نشان داد که این اولین مرحله است و مراحل بعدی طرح توسط متحدان خارجی حماس اجرا می‌شود. با این حال، فقدان چنین مراحل پیش‌بینی‌شده‌ای در کنار انکار دخالت عملیاتی ایران و حزب‌الله - حداقل تا کنون - این تحلیل را تایید می‌کند که این حمله چیزی غیر از یک ابتکار صرفاً فلسطینی نبوده و در همکاری با طرف دیگری برنامه‌ریزی نشده بود. حتی رهبری حماس در خارج از فلسطین نیز از آن بی خبر بودند و مانند دیگران متعجب شد. متحدان منطقه‌ای حماس، ایران و حزب‌الله، به تهاجم بعدی اسرائیل پاسخ «جدی» ندادند و تقریباً به شکل ناظر باقی ماندند. درگیری‌های مرزی حزب‌الله در شمال اسرائیل به درگیری در مقیاس کوچک محدود شد.

اگر اینطور بود، پس طرح اولیه حماس چه بود؟ پاسخ قطعی می تواند مبهم باشد، اما می‌توان با نامی که حماس برای عملیات خود گذاشت شروع کرد: طوفان الاقصی و همچنین زندانیان. این امر به دو هدف مورد نظر اشاره می‌کند: حمایت و اقدام با نیت حفاظت از مسجد الاقصی و ارسال پیام به اسرائیل مبنی بر اینکه ادامه تجاوز به حرم شریف منجر به حملات مقاومت فلسطین می‌شود، و اسیر کردن سربازان اسرائیلی برای مبادله آن‌ها با بیش از 6000 اسیر فلسطینی که در زندان‌های اسرائیل نگهداری می‌شوند. با توجه به سهولت نفوذ به پست‌های نظامی اسرائیل و بی کفایتی آشکار ارتش اسرائیل در آن سوی مرز، آنچه روی زمین رخ داد، خود حماس را غافلگیر کرد. همانطور که صالح العاروری، رهبر ارشد حماس در مصاحبه 12 اکتبر با الجزیره تایید کرد، این جنگجویان حماس در زمین را وسوسه کرد تا به پیشروی خود ادامه دهند و دامنه قلمرو و هدف خود را گسترش دهند. کسب یک پیروزی بزرگ در برابر اسرائیل آنقدر غیرقابل مقاومت و هیجان‌انگیز بود که به نظر می‌رسید توجه به هزینه‌های سیاسی و پیامدهای احتمالی آن کنار گذاشته شد.

در طول ساعات طولانی عملیات، عاروری گفت که «غیرنظامیان غزه» به صورت آشفته و کنترل نشده وارد شهرهای مجاور اسرائیل شدند و اقداماتی را انجام دادند که مورد تایید جنبش نبود. او حماس را از تمام اقداماتی که به کمپین نظامی بعدی علیه سازمان او منجر شد، دور کرد. با این حال، نتیجه یک پیروزی زمانی و نظامی بود که از انتظارات فراتر رفت، اما نتایج آن بیش از میزان قابل کنترل بود. مشابه دو موفقیت قبلی در سال‌های 2006 و 2007، حماس به موفقیت‌های غیرمنتظره‌ای دست یافت که برای آن آمادگی نداشت و نتوانست آن‌ها را مدیریت کند و بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی در برابر این جنبش صف آرایی کردند.

آخرین اقدام سیاسی حماس در ارائه «دیدگاه جامع» برای راه حل سیاسی که اسماعیل هنیه هفته گذشته در الجزیره بیان کرد، می‌تواند به عنوان فرصتی تلقی شود که تراژدی کنونی را به نقطه ورود به راه حل‌های سیاسی گسترده‌تر تبدیل کند. اما در حالی که چشم‌انداز رویارویی و تلافی بیشتر افزایش می‌یابد، به همان اندازه این احتمال وجود دارد که این راه‌حل سیاسی نادیده گرفته شود.