به گزارش اکوایران، همین چند وقت پیش، کارشناسان دربارۀ پیامدهای خیزش ناگزیر چین بحث می‌کردند. امروز اما سرعت رشد اقتصاد چین چنان کم شده که بعضی نسبت به جلو افتادن اقتصاد این کشور از ایالات ابراز تردید کرده‌اند، در حالی که پیش‌تر این نتیجه‌گیری را بدیهی می‌دانستند. گفتمان ناگهان به «قلۀ چین» و این مسئله تغییر کرده است که چطور واشنگتن و جهان، باید افول چین را مدیریت کنند.

به نوشته جرمی اس. فریدمن، در فارن پالیسی، بسیاری کوشیده‌اند توضیح دهند توضیح دهند چه اتفاق بدی در چین افتاده است -از شوک سیاست‌های کووید صفر تا ضربۀ سنگین فاصله‌گیری از جهانی‌سازی و جنگ تجاری با ایالات متحده. بعضی هم صرفاً ادعا کرده‌اند که چین قربانی «منطق عمومی رژیم‌های اقتدارگرا» شده است.

یکی از محترم‌ترین و قانع‌کننده‌ترین توضیحات این است که چین به حدود انتهایی مدل رشد سرمایه‌گذاری سنگین و صادرات محورش رسیده است -توضیحی که در آغاز بحران مالی سال 2008، خود رهبری حزب کمونیست چین هم آن را به کار برد. رهبران چین باور داشتند که اگر بتوانند مصرف را در خانه افزایش دهند، چین اینقدر نیازمند مصرف کنندگان خارجی نخواهد بود که برای خرید کالاهای چینی بدهی به بار می‌آورند.

تلاش‌های فراوان پیشینیان شی جین‌پینگ برای انجام این کار شدیداً ناموفق بود و هنگامی که شی جین‌پینگ در سال 2013 به ریاست‌جمهوری رسید، بسیاری امیدوار بودند که او در انجام کاری موفق شود که دیگران از پس آن برنیامده بودند. از نظر بسیاری از ناظران، او «مصلح اقتصادی بلندپرواز و عملگرا»یی بود که عصر جدیدی از آزادسازی را آغاز خواهد کرد.

اما شی با تأکید بیشتر بر راهبرد سرمایه‌گذاری سنگین حکومتی این امیدها را از میان برداشت، در رأس راهبردهایش هم برنامۀ ساخت چین 2025 در داخل و ابتکار کمربند و جاده در خارج قرار داشت. راهبرد شی به جای آزادسازی بازارها، بخش خصوصی را خفه کرده و باعث خروج سرمایه در سال‌های اخیر شده است. و اگرچه در دوران زمامداری‌اش رشد کاهش یافته است، حزب کمونیست چین می‌گوید این رشد «باکیفیت‌تر» است و مانع افزایش نابرابری و آسیب به محیط زیست می‌شود. اما امروزه، در میان نرخ‌های رشد همچنان پایین، بحران بی‌کاری جوانان و بدهی‌های موجود در بخش املاک و مستغلات که می‌توانند سقوط مالی گسترده‌تری را آغاز کنند، تحلیلگران بار دیگر از شی می‌خواهند این مشکل بنیادین اقتصاد چین را حل کند: ناکافی بودن پایگاه مصرف در داخل این کشور.

با این همه بعید است که به این درخواست‌ها توجهی شود. اما برای شی، افزایش مصرف داخلی صرفاً یک نظارت بر سیاست‌های کلان اقتصادی نیست؛ انجام چنین کاری با دورنمای ایدئولوژیکش برای سوسیالیسم چینی در تضاد است. در زمانی که شی می‌بیند نبردی ایدئولوژیک با ایالات متحده، مشروعیت حکومت حزب کمونیست چین و جایگاه چین در جهان را تهدید می‌کند، درمان مصرف داخلی، در قیاس با بیماری رکود اقتصادی، اثر بدتری بر چشم‌اندازش برای چین خواهد داشت.

هنگامی که در دهۀ 1960، شوروی و چین اتحاد را رها کردند و به دشمنان یکدیگر تبدیل شدند، یکی از اختلافات اصلی میان خروشچف، رهبر شوروی و مائو تسه‌تونگ، رهبر چین، ماهیت کمونیسم بود. خروشچف، در برنامۀ سال 1961 خود برای ساخت کمونیسم در شوروی، تأکید ویژه‌ای بر مصرف و استاندارد زندگی به‌عنوان سنجه‌های موفقیت کمونیسم داشت. او گفت در یک کشور کمونیستی، یک شهروند متوسط شوروی بهتر از همتایش در کشوری کاپیتالیستی زندگی خواهد کرد. اما مائو باور داشت هر گونه تلاشی برای رقابت با کاپیتالیست‌ها در زمینۀ استاندارد زندگی نه تنها محکوم به شکست است، بلکه باعث شکست آرمان سوسیالیستی هم می‌شود. هدف سوسیالیسم نه مصرف بیشتر در قیاس با کاپیتالیسم، بلکه ساخت «انسان طراز نوین» بود، انسانی که انگیزه‌هایش نه مصرف شخصی، بلکه خیر جمعی باشد.

پس از مرگ مائو در سال 1976، رهبر چین، دنگ شیائوپینگ، سیاست اصلاح و گشودگی را به کار بست. او باور داشت که «جامعه‌ای کمونیستی بر اساس وفور مادی عمل می‌کند و معروف است که برای تشویق بخش خصوصی گفته است «ثروتمند شدن باشکوه است.» جانشینان او، جیانگ زمین و هو جینتائو، هم این رویکرد را دنبال کردند و چین را به غول صادرات تبدیل کردند، به ویژه پس از ورود چین به سازمان تجارت جهانی در سال 2001.

در سال‌های پیش از سال 2008، گفتمان پیرامون روابط ایالات متحده و چین تحت تأثیر «تعادل مالی وحشت» و وضعیت اتکای متقابل بود -اتکای چین به مصرف کنندگان ایالات متحده و اتکای ایالات متحده به پکن برای خریدن بدهی دولتی، سیستمی که پژوهشگرانی مثل نیل فرگوسن و موریتز شولارکیک آن را «چیمریکا» نامیدند. پس از بحران، هو جینتائو بستۀ محرک عظیمی را تأیید کرد که به زیرساخت‌های داخلی می‌پرداخت و امیدوار بود به این ترتیب سرعت رشد را حفظ کند. این حرکت به صورت ضمنی اذعان داشت که تکیۀ سنگین بر اینکه مصرف‌کنندگان آمریکایی بهای صنعتی‌سازی چین را بپردازند -آن هم به صورت اعتباری- نامتعادل و ناپایدار است و تنها راه تضمین رشد آینده، افزایش مصرف در خانه است.

با این همه، اصلاحِ روند برای پکن بسیار دشوار بوده است. علیرغم پذیرش رسمی سوسیالیسم از جانب چین، بخش دولتی‌ای که مزایایی مانند بهداشت، آموزش و بازنشستگی ارائه داده بود، طی سال‌های اصلاح و گشودگی دهه‌های 1980 و 1990 و هم‌زمان با تمرکز دولت بر رشد تولید و صادرات، خالی شد. خانوارهای چینی به جای هزینه بر کالاهای مصرفی، باید برای بهداشت، آموزش، بازنشستگی و دیگر ضرورت‌ها پول پس‌انداز کنند. پس از بحران مالی سال 2008، چین تلاش اندکی برای بازسازی تور امنیت اجتماعی کرد؛ در نتیجه، توازن مجدد وعده داده شده هرگز اتفاق نیفتاد.

هنگامی که شی قدرت را گرفت، بسیاری امیدوار بودند که او اصلاحات بازاری عمیق‌تری درون چین خواهد داشت تا افزایش مصرف مورد نیاز اقتصاد را برآورده کند. پولیتبورو حزب کمونیست چین در پنلوم سال 2013 اعلام کرد که دولت باید عقب برود و بیشتر نقش «تنظیم‌گری» داشته باشد تا فضای رشد بیشتری به بازار بدهد. ظاهراً شی هم چنین چشم‌اندازی داشت؛ او، در نخستین سخنرانی‌اش در مقام رئیس‌جمهور، گفت «همۀ چینی‌ها سزاوار فرصت‌های برابر برای برخورداری از زندگی مرفه، به حقیقت پیوستن رؤیاهایشان و سود بردن جمعی از توسعۀ کشور هستند.»

اما ظاهراً شی مانند مائو به خطرات بخش خصوصیِ آزاد بدگمان است و در عوض بر متمرکزسازی بیشتر و کنترل حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیک پرداخت.

اولویت‌های شی در این تلاش‌ها معمولاً نشان دهندۀ نگرانی او از فروپاشی مدل شوروی است. حزب کمونیست چین سقوط شوروی را به دقت مطالعه کرد تا چنین اتفاقی برای خودش نیفتد. در دهۀ 1990، تحلیلش از فروپاشی شوروی توجه بسیاری به مشکلات اقتصاد برنامه‌ریزی شده و ناکارآمدی‌اش برای فراهم کردن محصولات کافی داشت و پذیرش اصلاحات بازاری را به رویکردی منطقی برای حفظ ثبات سیاسی تبدیل می‌کرد. با این همه، در عصر شی، تشخیص‌های فروپاشی شوروی بازتاب دهندۀ اولویت‌های متفاوتی است و بیش از همه بر یک عامل تمرکز دارد: ایدئولوژی. به گفتۀ پژوهشگران کنونی سوسیالیسم چینی، شوروی به این دلیل سقوط کرد که حزب حاکم باورش به مارکسیسم لنینیسم را از دست داده بود، از خود راضی و فاسد شده و در نتیجه ارتباطش را با مردم از دست داده بود؛ مردم هم به همان شکل دیگر باوری به ایدئولوژی حزب نداشتند. رویدادهای جهانی معاصر این وحشت داخلی را افزایش داد. به دنبال بهار عربی و انقلاب‌های رنگی پساشوروی، مسکو و پکن باور داشتند که غرب با استفاده از دموکراسی، دشمنانش را تضعیف می‌کند و خودشان را در رأس فهرست دشمنان می‌دیدند. نگرانی دائمی پیرامون انحراف سیاسی و ایدئولوژیک وجود داشت -و به ویژه ترس شی در این باره که به میخائیل گورباچف چین تبدیل شود.

به همین رو، ظاهراً شی باور دارد که تأیید مجدد نقش حزب و ضرورت ایدئولوژی سوسیالیستی، ضروری‌تر از اصلاحات بازاری بیشتر است. او با حکومتش را با کارزار گستردۀ ضدفسادی شروع کرد که رقبای بالقوه و مسئولانی را حذف کرد که در دوران رهبران پیشین رشد کردند و شاید به شی وفادار نباشند. این کارزار اثری شدید بر نه فقط رهبران حکومت، بلکه رهبران تجاری داشت که می‌ترسیدند گرفتار تصفیه شوند. هدف دیگر این کارزار، خالص‌سازی حزب کمونیست چین و تجدید ایمان مردم به آن بود. با گذشت زمان، تلاش‌هایی برای تحمیل آموزش سوسیالیستی به مردم هم اضافه شد؛ با هدف مبارزه با «نیهیلیسم تاریخی» و افزایش تأثیر حزب بر تمام جامعه، از جمله از طریق قرار دادن پایگاه‌های حزب در کسب‌وکارهای خصوصی برای کمک به هماهنگی تصمیمات بخش خصوصی با حزب کمونیست چین.

بر خلاف دنگ شیائوپینگ، شی سوسیالیسم مائوییستی را اتخاذ کرده است که بر قربانی فرد برای خیر جمعی تأکید دارد و انقلاب فرهنگی دهه‌های 1960 و 1970 را برگردانده است. با بدتر شدن وضعیت اقتصادی چین، شی سرسختانه‌تر به این رویکرد چسبیده است. او جوانان چین را به «خوردن تلخی» -به عبارت دیگر، فداکاری و کار سخت‌تر برای درآمد کمتر- تشویق کرده است. او شخصیت اخلاقی و اخلاق کاری جوانان امروز را نقد کرده که مفاهیمی مثل «تخت خوابیدن» را رواج می‌دهند و نمی‌خواهند رقابت شدید در محل کار برای سبک زندگی مینیمالیستی را بپذیرند. دولت شی همچنین کارزاری را برای احیای مردانگی سنتی به جهت کنار گذاشتن «مردان اواخواهر» از صحنۀ عمومی به راه انداخته است و حامی زیبایی شناختی عصر مائوییستی است. این دولت همچنین به دنبال محدودیت بازی‌های ویدیویی بود، مبادا تأثیر بدی بر اخلاق جوانان چینی بگذارند. به عبارتی، سوسیالیسم شی، سوسیالیسم وفور نیست. ظاهراً بیشتر سوسیالیسمی اخلاقی است که از ارزش‌های مائوییستی جوانی‌اش می‌آید -علیرغم اینکه در آن دوره حزب کمونیست چین به رهبری مائو پدر شی جین‌پینگ را مورد آزار قرار داد.

این تمرکز بر ایدئولوژی صرفاً دربارۀ ترساندن جمعیت برای پذیرفتن حکومت حزب کمونیست چین نیست. کنترل حزبی صرفاً به این شرط شدنی است که ایدئولوژی سوسیالیستی درون حزب و جامعه پرشور است و تمرکز بر مصرف شخصی به ضرر این مسئله است. با توجه به باورهای شی دربارۀ خطرات پیش روی چین، بسیار بعید است که او بخواهد اقتصاد چین را به سوی مصرف شخصی ببرد، حتی اگر راهش را بلد بود. چنین کاری مثل آتش زدن روستا با هدف نجات روستاست. احتمالاً به دنبال ترکیبی از سیاست‌های ناکارآمد طرفدارِ سمتِ عرضه و بسیج جوانان بی‌کار در راستای آرمان حزب برود، همینطور سرکوب سیاسی انواع سخنانی که از اخلاق کاری مد نظر او انتقاد کنند.

همکاران ژئوپولیتیک شی، رئیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، و رئیس‌جمهور ایران، ابراهیم رئیسی، هم گسترش ارزش‌های غربی را تهدیدی بنیادین نسبت به رژیم‌های خودشان می‌دانند. اما در حالی که پوتین و رئیسی برای به دست آوردن حمایت مردمی سیاست‌های طرفدار مصرف اتخاذ کرده‌اند، شی چنین نکرده است. ظاهراً تفسیر شی، تنها کسی از آن جمع سه نفره که هنوز به سوسیالیسم معتقد است، از ارزش‌های غربی تمرکز بیشتری بر ثروت مادی دارد. از نظر او، افزایش مصرف به معنی تسلیم شدن در برابر ایدئولوژی غربی است، مسئله‌ای که برای رژیمش حتی از رکود اقتصادی هم خطرناک‌تر است.