او توضیح می‌دهد که در طول تاریخ زور جامعه پراکنده ایرانی به دولت نمی‌رسیده و مجبور بوده با آن کنار بیاید؛ هم‌چون زنی که با شوهری بدرفتار کنار می‌آید. اما وقتی فرصتش پیدا می‌شد و شخص قدرتمندی علیه حکومت اقدام می‌کرد، این بار این جامعه پراکنده پشت او قرار می‌گرفت تا کاری را که خودش نمی‌توانسته انجام دهد با اتکای به این نیروی جدید انجام دهد.

البته نکته غم‌انگیز این‌که آخر داستان عین اولش می‌شد؛ سلطان و شاه می‌رفته و نفر بعدی هم یکم کمتر یا بیشتر، همان رفتارهای نفر قبلی خودش را تکرار می‌کرد.

 

برش‌های دیگر این گفت‌وگو:

۱. رابطه عشق و نفرت ایرانیان با «دولت» به روایت استاد علوم سیاسی

 

کامل این گفت‌وگو را اینجا ببینید: