به گزارش اکوایران، دیدار شی جین پینگ و جو بایدن، روسای جمهوری چین و آمریکا در نوامبری که گذشته از نظر برخی تحلیلگران، نقطه بازگشت به تعامل تفسیر شد. در واقع، چنین دیداری صرفا راوی تنش زدایی جزئی بود، نه تغییر عمده در سیاست های دو بازیگر.تعامل ایالات متحده با جمهوری خلق چین با ریچارد نیکسون در سال 1972 آغاز شد و توسط بیل کلینتون گسترش یافت. از آن زمان، منتقدان، سیاست ایالات متحده را ساده لوحانه توصیف کرده اند، زیرا این کشور نتوانسته اهداف بلندمدت حزب کمونیست چین را درک کند. زیربنای این سیاست پیش‌بینی تئوری مدرنیزاسیون بود که رشد اقتصادی چین را در مسیر آزادسازی مشابه سایر جوامع کنفوسیوس مانند کره جنوبی و تایوان قرار خواهد داد. شی اما چین را بسته تر و خودکامه تر کرده است.

آمریکا، چین را دست کم گرفت؟

به نوشته اقتصادنیوز، جوزف نای، تحلیلگر برجسته مسائل بین الملل با انتشار یادداشتی در موسسه سیاستگذاری استراتژیک استرالیا ضمن اشاره به مقوله فوق یادآوری کرده است که سیاست تعامل آمریکا همیشه ابعادی واقع بینانه داشت. در حالی که نیکسون می‌خواست چین را برای متعادل کردن تهدید شوروی درگیر کند، کلینتون اطمینان حاصل کرد که این تعامل با بازتعریف معاهده امنیتی ایالات متحده و ژاپن برای دوران پس از جنگ سرد محقق خواهد شد. کسانی که کلینتون را به ساده لوحی متهم می‌کنند، موفقیت سیاست های راهبردی رئیس جمهوری وقت آمریکا و اینکه اتحاد ایالات متحده و ژاپن همچنان یک عنصر قوی و اساسی توازن قدرت در آسیا است را نادیده می گیرند.

به نوشته اقتصادنیوز، از منظر نای، زمانی که کلینتون تلاش‌های چین برای کنترل اینترنت را با شوخی رد کرد و گفت که این کار مانند «تلاش برای کوبیدن میخ ژله ای بر دیوار» است، "دیوار آتش بزرگ" سانسور دولتی چین را نادیده گرفت. به طور مشابه، اکنون توافق گسترده ای وجود دارد که چین بر مبنای آن باید به دلیل عدم رعایت قوانین سازمان تجارت جهانی مجازات می شد، به ویژه به این دلیل که الحاق خود به سازمان تجارت جهانی را مدیون ایالات متحده است.با این وجود، نشانه هایی وجود داشت که نشان می داد رشد سریع اقتصادی چین باعث آزادسازی، اگر نگوییم دموکراسی، شده است.
231115-joe-biden-Xi-Jinping-ew-245p-e78a74

بازیگری غیر قابل پیش بینی!

بسیاری از کارشناسان استدلال کردند که شهروندان چینی از آزادی شخصی بیشتری نسبت به هر زمان دیگری در تاریخ چین برخوردار هستند. جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی و کورت کمپبل، هماهنگ کننده آسیای کاخ سفید - دو مقام برجسته دولت بایدن در سیاست آسیایی - خاطرنشان کردند که "اشتباه اساسی واشنگتن این بود که تصور کرد که می تواند در نظام سیاسی چین بالاخص اقتصاد و سیاست خارجی تغییراتی جدی ایجاد کند." در مجموع، آنها در مورد ناتوانی در ایجاد تغییرات اساسی در چین درست می گفتند. اما این بدان معنا نیست که هیچ تغییری رخ نداده است.

سیاست خارجی چین در ارتباط با موضوعات کلیدی مانند عدم اشاعه هسته ای و تحریم های سازمان ملل علیه کره شمالی دستخوش تغییرات قابل توجهی شد. علاوه بر این، ناظران چینی به مقوله های دیگری مانند آزادی بیشتر سفر، افزایش تماس‌های خارجی، طیف گسترده‌تری از دیدگاه‌های منتشر شده، و ظهور سازمان‌های غیردولتی حقوق بشر اشاره کردند.نای نوشت:زمانی که در دولت کلینتون خدمت می‌کردم، به کنگره گفتم که اگر با چین به عنوان یک دشمن رفتار کنیم، دشمنی اش در آینده را تضمین می‌کنیم. اگر با چین به عنوان یک دوست رفتار کنیم، نمی‌توانیم دوستی اش را تضمین کنیم، اما حداقل می توانیم احتمال نتایج خوش‌ بینانه تری را داشته باشیم. کالین پاول، وزیر امور خارجه آمریکا در سال 2001 این نکته را تکرار کرد و به کنگره گفت: "چین دشمن نیست و چالش ما این است که چگونه این رابطه را به همین شکل حفظ کنیم."

1

الگوی یکسان «شی» و «ترامپ»

تعامل میان چین و آمریکا واقع‌بینانه بود. در حالی که برخی از چینی ها دونالد ترامپ را به خاطر تنش زایی سرزنش می کنند، اما رئیس جمهوری وقت بیشتر به سان پسری بود که روی آتشی که چین روشن کرده بنزین می ریخت..شی نیز از الگوی مشابهی پیروی کرد و بعد از قدرت گرفتن آزادسازی سیاسی را سرکوب و تلاش کرد باز بودن بازار را حفظ کند. در سال‌های اخیر، او به افزایش حمایت از شرکت‌های دولتی و تشدید کنترل‌ها بر شرکت‌های خصوصی روی آورده و به مقامات آمریکایی گفته که خواهان «الگویی جدید برای روابط قدرت‌های بزرگ» است که بر مشارکت برابر تاکید می‌کند. در همین حال، او به فرماندهان ارشد ارتش آزادیبخش خلق دستور داده که برای درگیری آماده شوند، زیرا غرب هرگز ظهور مسالمت آمیز چین را نخواهد پذیرفت.

در حالی که ترامپ و شی هر کدام نقش مهمی در گسست روابط چین و آمریکا ایفا کردند، مرگ تعامل دو بازیگر ریشه های عمیق تری دارد. از اواخر دهه 1970، دنگ شیائوپینگ از اصلاحات بازار استفاده کرد تا چین را از فقر خارج کند، در حالی که سیاست خارجی متواضعانه ای را حفظ کرد. اما در زمان هو جینتائو، نخبگان چینی بحران مالی جهانی 2008 (که از وال استریت آغاز شد) را نشانه ای از افول آمریکا می دانستند و بنابراین سیاست خارجی دنگ را کنار گذاشتند.اگرچه چین از نظم اقتصادی بین‌المللی لیبرال سود برده، اما رهبراش سهم بیشتری می خواستند. آنها نه تنها از یارانه های دولتی استفاده کردند،ساختار تجارت بین المللی را نیز هدف قرار دادند و به سرقت سایبری گسترده مالکیت معنوی نیز دست زدند. در دریای چین جنوبی، پکن در ایجاد جزایر مصنوعی بسیار فراتر از محدودیت های قانونی رفت. اما آخرین نفس تعامل به سال 2015 بازمی گردد، زمانی که چین و ایالات متحده در حمایت از توافقنامه آب و هوایی پاریس همکاری کردند. در حالی که شی و اوباما نیز نشستی را برگزار کردند و توافق کردند که از جاسوسی سایبری برای مقاصد تجاری استفاده نکنند، این تفاهم زمانی که ترامپ در سال 2017 روی کار آمد به یک نامه مرده تبدیل شد.در هر صورت، سرخوردگی از قبل شروع شده و تعامل دو کشور عملا تا سال 2016 مرده بود. در عصر رقابت قدرت‌های بزرگ، «رقابت مدیریت‌شده» و «همزیستی رقابتی» جایگزین تعامل شده‌اند.