به گزارش اکوایران، توضیحات زیادی برای ظهور ادامه دونالد ترامپ و استواری حمایت از او -حتی با وجود افزایش خشم عمومی و اتهامات جنایی- ارائه شده است. برخی از این توضیحات قابل توجه هستند. اما یک توضیح وجود دارد که در جایی ذکر نشده است، که شاید می‌تواند مهم ترین دلیل باشد: ترامپ پادشاه «بیرونی‌ها» است.

برخی از روانشناسان بر این باورند که ارزش‌های ما حول قطب‌های خاصی دسته بندی می‌شوند که به عنوان «ذاتی» و «بیرونی» توصیف می‌شوند. افرادی که دارای مجموعه‌ای قوی از ارزش‌های درونی هستند، تمایل به همدلی، صمیمیت و پذیرش خودشان دارند. آن‌ها گرایش به چالش و تغییر دارند، به حقوق جهانی و برابری علاقه دارند و حامی افراد دیگر و جهان موجودات زنده هستند.

به نوشته ستون‌نویس گاردین، افرادی که در انتهای طیف بیرونی قرار دارند بیشتر جذب اعتبار، موقعیت، تصویر، شهرت، قدرت و ثروت می‌شوند. آن‌ها به شدت با چشم انداز پاداش و تمجید فردی برانگیخته می‌شوند. بیشتر احتمال دارد که آن‌ها دیگران را شی‌پنداری کنند و از آنها بهره‌کشی کنند و تأثیرات اجتماعی و محیطی کارهای خود را نادیده بگیرند. افرادی که دارای مجموعه‌ای قوی از ارزش‌های بیرونی هستند، بیشتر از ناامیدی، نارضایتی، استرس، اضطراب، عصبانیت و رفتارهای اجباری رنج می‌برند.

ترامپ شمایلی از ارزش‌های بیرونی است. از برجی که بالای آن نام او با حروف طلا نوشته شده تا اغراق‌های عجیب او درباره ثروتش. از شعارهای بی پایان او در مورد «برنده‌ها» و «بازنده‌ها» تا عادت او به تقلب در گلف. از شی‌پنداری افراطی او درباره زنان، از جمله دختر خود، تا وسواس او نسبت به اندازه دستانش. از مخالفت با خدمات عمومی، حقوق بشر و حفاظت از محیط زیست تا نارضایتی و خشم شدید او، حتی زمانی که رئیس جمهور ایالات متحده بود. ترامپ، شاید بیش از هر شخصیت شناخته‌شده دیگری در تاریخ اخیر، یک مجسمه متحرک از ارزش‌های بیرونی باشد.

4874

ما با ارزش‌های خود به دنیا نیامده‌ایم. آن‌ها با نشانه‌ها و پاسخ‌هایی که از دیگران دریافت می‌کنیم و آداب و رسوم غالب جامعه شکل می‌گیرند. آن‌ها همچنین با محیط سیاسی که ما در آن زندگی می‌کنیم، شکل گرفته‌اند. مردمی که تحت یک نظام سیاسی ظالمانه و حریص زندگی می‌کنند، تمایل دارند آن را عادی‌سازی و درونی کنند و رویکرد سلطه‌گرایانه آن را جذب کرده و آن‌ها را به ارزش‌های بیرونی تبدیل کنند. این، به نوبه خود، اجازه می‌دهد که یک سیستم سیاسیِ حتی ظالمانه‌تر و حریص‌تر توسعه یابد.

برعکس، اگر مردم در کشوری زندگی کنند که هیچ کس در آن تنگ‌دست نمی‌شود، که در آن مهربانی، همدلی، اجتماع و رهایی از نیاز و ترس، به هنجارهای اجتماعی تبدیل می‌شود، احتمالاً ارزش‌های آن‌ها به سمت طیف ذاتی تغییر خواهد کرد. این فرآیند به عنوان «بازخورد ارزش‌ها» شناخته می‌شود. بازخورد ارزش‌ها در سطح اجتماعی و فردی عمل می‌کند: مجموعه‌ای قوی از ارزش‌های بیرونی اغلب در نتیجه ناامنی و نیازهای برآورده نشده ایجاد می‌شود. این ارزش‌های بیرونی در ادامه ناامنی و نیازهای برآورده نشده بیشتری ایجاد می‌کنند.

از زمانی که رونالد ریگان به قدرت رسید- بر بستری که در آن جامعه آمریکا به شدت به دو دست «برنده‌ها» و «بازنده‌ها» تقسیم شد- مردم فاقد امکانات عمومی، بیشتر از نظرها ناپدید شدند. سیاست ایالات متحده به خاکی حاصلخیز برای ارزش‌های بیرونی تبدیل شده است. از آنجایی که روسای جمهور دموکرات، به تبعیت از ریگان، اکثر اصول نئولیبرالیسم را پذیرفتند، این روند به ندرت تغییر شکل داد. توسل به ارزش‌های بیرونی توسط دموکرات‌ها، حزب کارگر و دیگر احزاب که زمانی مترقی بودند، به ضرر خودشان تمام می‌شود. تحقیقات نشان می‌دهد که هرچه مردم به سمت انتهای بیرونی طیف ارزش‌ها بروند، احتمال بیشتری دارد که به یک حزب راست‌گرا رأی دهند.

اما این تغییر عمیق‌تر از سیاست است. برای بیش از یک قرن، ایالات متحده، بیش از بسیاری از کشورها، ارزش‌های بیرونی را پرستش کرده است: رویای آمریکایی همان رویای کسب ثروت، مصرف آشکار آن و فرار از محدودیت‌های نیازها و خواسته‌های دیگران است. این در سیاست و در فرهنگ عامه، با افسانه‌هایی سمی درباره شکست و موفقیت همراه شده است: ثروت صرف نظر از نحوه به دست آوردن آن، هدف است. فراگیر شدن تبلیغات، تجاری‌سازی جامعه و افزایش مصرف گرایی این وضعیت را تقویت می‌کند. بازاریابی ناامنی‌ها، به ویژه در مورد ظاهر فیزیکی، و خواسته های برآورده نشده، حفره‌هایی را در روان ما حفر می‌کند که ممکن است سعی کنیم آن‌ها را با پول، شهرت یا قدرت پر کنیم. برای دهه‌ها، مضامین فرهنگی غالب در ایالات متحده - و در بسیاری از کشورهای دیگر - به‌عنوان انکوباتور کاملی برای ارزش‌های بیرونی عمل کرده‌اند.

ما در اینجا در مورد حرکت جامعه به طرف راست صحبت می‌کنیم. ما در مورد قطبی شدن و تقسیم صحبت می‌کنیم. ما در مورد انزوا و بحران سلامت روان صحبت می‌کنیم. اما آنچه زیربنای این روندها است، تغییر ارزش هاست. این علت بسیاری از اختلالات ماست، بقیه علائم هستند.

ترامپ ممکن است دوباره برنده شود. اگر اینطور باشد، پیروزی او تنها به دلیل کینه نژادی مردان سالخورده سفیدپوست، یا سلاح‌سازی او از جنگ‌های فرهنگی یا الگوریتم‌های اینترنتی و اتاق‌های پژواک نیست، اگرچه این عوامل مهم هستند. این پیروزی همچنین نتیجه ارزش‌هایی خواهد بود که به قدری عمیق شده‌اند که فراموش کرده‌ایم آنجا هستند.