به گزارش اکوایران، دوران پس از جنگ سرد، در اوایل دهه 1990، با چشم انداز فزاینده‌ی صلح جهانی آغاز شد. سه دهه بعد، این دوران با خطرات فزاینده جنگ جهانی رو به پایان است. هال برندز، استاد برجسته روابط بین‌الملل در دانشگاه جانز هاپکینز در یادداشتی با عنوان «جنگ فراگیر بعدی» در نشریه فارن پالیسی، فضای جهانی و وقایعی که به جنگ جهانی دوم منجر شد را با وضعیت امروز جهان مقایسه می‌کند. اکوایران این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده است که بخش اول آن پیش‌تر منتشر شد. در ادامه بخش دوم آن را می‌خوانید: 

متفقین و متحدین

مانند دهه 1930، قدرت‌های تجدیدنظر طلب همیشه با هم خوب نیستند. روسیه و چین هر دو به دنبال برتری در آسیای مرکزی هستند. آن‌ها همچنین به دنبال پیشروی به سمت خاورمیانه هستند، به گونه‌ای که گاهی اوقات بر منافع ایران در آنجا تأثیر می‌گذارد. اگر تجدیدنظر طلب‌ در نهایت دشمن مشترک خود، ایالات متحده را از اوراسیا بیرون برانند، ممکن است در نهایت بر سر غنایم با یکدیگر درگیر شوند - همانطور که قدرت‌های متحدین، اگر به نحوی رقبای خود را شکست داده بودند، مطمئناً پس از آن به مقابله با یکدیگر می‌پرداختند. با این حال، در حال حاضر، روابط بین قدرت‌های تجدیدنظرطلب در حال شکوفایی است و درگیری‌های منطقه‌ای اوراسیا بیشتر به یکدیگر مرتبط هستند.

روسیه و چین از طریق شراکت راهبردی «بدون محدودیت» که شامل فروش تسلیحات، تعمیق همکاری‌های دفاعی-فناوری و نمایش همبستگی ژئوپلیتیکی مانند مانورهای نظامی در نقاط حساس جهانی است، نزدیک‌تر می‌شوند. و همانطور که پیمان مولوتوف-ریبنتروپ در سال 1939 زمانی به آلمان و اتحاد جماهیر شوروی اجازه داد تا بدون خطر درگیری با یکدیگر در اروپای شرقی تاخت و تاز کنند، شراکت چین و روسیه مرزی را که زمانی نظامی‌ترین مرز جهان بود آرام کرد و به هر دو کشور این امکان را داد که بر رقابت‌های خود با واشنگتن و دوستانش تمرکز کنند. اخیراً، جنگ در اوکراین همچنین سایر روابط اوراسیا - بین روسیه و ایران، و روسیه و کره شمالی - را تقویت کرده است و در عین حال چالش‌های مربوط به هر یک از این بازیگران را تشدید کرده و در هم می‌پیچد.

جنگ اوکراین خارکیف

هواپیماهای بدون سرنشین، مهمات توپخانه، و موشک‌های بالستیک ارائه شده، در کنار کمک‌های اقتصادی پکن - مسکو را در درگیری خود علیه کیف و حامیان غربی آن یاری کرده‌اند. در عوض، به نظر می‌رسد مسکو در حال انتقال فناوری و دانش نظامی حساس‌تری است: فروش هواپیماهای پیشرفته به ایران، ارائه کمک به برنامه‌های تسلیحاتی پیشرفته کره شمالی، شاید حتی کمک به چین برای ساخت نسل بعدی زیردریایی تهاجمی خود. دیگر کشمکش‌های منطقه‌ای پویایی مشابهی را آشکار می‌کنند. در خاورمیانه، حماس با تسلیحات چینی، روسی و کره شمالی که سال‌هاست در حال انباشته کردن آن است، با اسرائیل می‌جنگد. از 7 اکتبر، پوتین اعلام کرده است که درگیری‌ها در اوکراین و خاورمیانه بخشی از یک مبارزه واحد و بزرگتر است که «سرنوشت روسیه و کل جهان را رقم خواهد زد.» و در طنین دیگری از گذشته، تنش‌ها در نقاط کلیدی اوراسیا منابع ایالات متحده را برای رویارویی همزمان با معضلات متعدد کاهش می‌دهد. قدرت‌های تجدیدنظر طلب به سادگی با اقدامات خود به یکدیگر کمک می‌کنند.

مقیاس تجدیدنظر طلبی

یک تفاوت اساسی بین دهه 1930 و امروز، مقیاس تجدیدنظر طلبی است. این بازیگران هنوز بخش‌های عظیمی از مناطق حیاتی جهان را نبلعیده‌اند. تفاوت مهم دیگر این است که شرق آسیا هنوز از صلح ضعیفی برخوردار است. اما با هشدار مقامات ایالات متحده مبنی بر اینکه چین با بالغ شدن توانایی‌هایش می‌تواند خصمانه‌تر شود - شاید در نیمه دوم این دهه - ارزش این را دارد که ببینیم در صورت فوران آن منطقه چه اتفاقی می‌افتد.

چنین درگیری از جنبه‌های مختلف فاجعه بار خواهد بود. تجاوز چین به تایوان به راحتی می‌تواند به جنگ با ایالات متحده منجر شود و دو ارتش قدرتمند جهان - و دو زرادخانه هسته‌ای آن‌ها - را در برابر یکدیگر قرار دهد. این امر تجارت جهانی را به گونه‌ای تحت تأثیر قرار می‌دهد که مشکلات ناشی از جنگ‌های اوکراین و غزه را بی اهمیت جلوه دهد. این امر باعث دوقطبی شدن بیشتر سیاست جهانی خواهد شد. ایالات متحده در تلاش است تا جهان دموکراتیک را علیه تهاجم چین متحد کند - و پکن را به هم آغوشی تنگ‌تر با روسیه و دیگران سوق می‌دهد.

مهم‌تر از همه، اگر این جنگ با درگیری‌های جاری در جاهای دیگر ترکیب شود، یک جنگ در آسیای شرقی می‌تواند موقعیتی را ایجاد کند که از دهه 1940 به این سو مشابه آن نبوده است، که در آن هر سه منطقه کلیدی اوراسیا به یکباره با خشونت در مقیاس بزرگ شعله‌ور ‌شوند. این ممکن است به یک جنگ واحد جهانی و فراگیر تبدیل نشود. اما زمانی که ایالات متحده و سایر مدافعان نظم موجود با درگیری‌های متعدد و درهم تنیده‌ای که برخی از مهم‌ترین مناطق استراتژیک روی زمین را در بر می‌گیرد، دست به گریبان شوند، این امر باعث می‌شود جهان گرفتار جنگ شود.

طوفان الاقصی جنگ غزه ارتش اسراییل

طوفان در حال شکل‌گیری

دلایل زیادی وجود دارد که ممکن است این سناریو اتفاق نیفتد. آسیای شرقی می‌تواند در صلح باقی بماند، چراکه  ایالات متحده و چین انگیزه‌های زیادی برای اجتناب از یک جنگ ویرانگر دارند. جنگ در اوکراین و خاورمیانه ممکن است فروکش کند. اما فکر کردن در مورد سناریوی کابوس همچنان ارزشمند است، زیرا جهان ممکن است به اندازه یک بحران مدیریت نشده از یک مناقشه فراگیر در اوراسیا فاصله داشته باشد - و ایالات متحده برای این احتمال زیاد آماده نیست.

در حال حاضر، ایالات متحده به طور همزمان برای حمایت از اسرائیل و اوکراین تلاش می‌کند. نیازهای این دو جنگ - نبردهایی که واشنگتن هنوز یک طرف اصلی در آنها نیست – توانایی‌های ایالات متحده را در زمینه‌هایی مانند توپخانه و دفاع موشکی تحت فشار قرار می‌دهد. استقرار در آب‌های اطراف خاورمیانه با هدف بازدارندگی ایران و باز نگه داشتن خطوط حیاتی دریایی، بر منابع نیروی دریایی ایالات متحده اثر می‌زند. حملات علیه اهداف حوثی‌ها در یمن دارایی‌هایی مانند موشک‌های تاماهاوک را مصرف می‌کند که در درگیری بین آمریکا و چین از اهمیت بالایی برخوردار است. این‌ها همه نشانه‌های یک مشکل بزرگتر است: کاهش توانایی و ظرفیت ارتش ایالات متحده نسبت به چالش‌های متعدد و مرتبط با یکدیگر.

در طول دهه 2010، پنتاگون به تدریج از استراتژی نظامی خود برای آمادگی برای دو دشمن دولتی فاصله گرفت و در عوض استراتژی یک جنگ را انتخاب کرد که هدف آن شکست دادن یک رقیب بزرگ، یعنی چین، بود. مبارزه با شدت از یک جهت، این پاسخی معقول به نیازهایی بود که چنین درگیری به دنبال خواهد داشت. اما همچنین آمادگی پنتاگون را برای دنیایی که در آن ترکیبی از قدرت‌های بزرگ متخاصم و تهدیدهای جدی منطقه‌ای چندین تئاتر را به‌طور همزمان تهدید می‌کنند، تضعیف کرده است. همچنین، احتمالاً دشمنان ایالات متحده را نیز جسورتر کرده است، که مطمئناً متوجه شده‌اند که این ابرقدرت متمرکز بر چین توانایی محدودی برای پاسخ دادن به سایر طرف‌ها دارد.

ناو هواپیمابر آمریکا

چالش بسیج صنعتی

البته، ایالات متحده در سال 1941 برای جنگ جهانی آماده نبود، اما در نهایت با بسیج قدرت نظامی و صنعتی پیروز شد. جو بایدن در اواخر سال گذشته به این دستاورد اشاره کرد و گفت که ایالات متحده باید دوباره «زرادخانه دموکراسی» باشد. دولت او برای توسعه تولید مهمات توپخانه، موشک‌های دوربرد و سایر سلاح‌های مهم سرمایه گذاری کرده است. اما واقعیت سخت این است که پایگاه صنعتی دفاعی که در جنگ جهانی دوم و سپس جنگ سرد پیروز شد، به لطف سرمایه‌گذاری کم و کاهش گسترده‌تر تولیدات ایالات متحده، دیگر وجود ندارد. کمبودها و تنگناها فراگیر هستند. پنتاگون اخیراً به «شکاف‌های مادی» در توانایی خود برای «توسعه سریع تولید» در شرایط بحرانی اذعان کرده است. بسیاری از متحدان آن حتی پایگاه‌های صنعتی دفاعی ضعیف‌تری دارند.

بنابراین، ایالات متحده در بسیج صنعتی برای یک جنگ چندگانه یا حتی بسیج برای درگیری طولانی در یک منطقه واحد -در حالی که متحدان خود را در مناطق دیگر تامین می‌کند- با مشکل زیادی روبرو خواهد شد. ممکن است برای تولید حجم عظیم مهمات مورد نیاز برای درگیری با قدرت بزرگ یا جایگزینی کشتی‌ها، هواپیماها و زیردریایی‌های از دست رفته در جنگ با مشکل مواجه شود. مطمئناً همگام شدن با قدرتمندترین رقیب خود در یک جنگ بالقوه در غرب اقیانوس آرام سخت خواهد بود. همانطور که یک گزارش پنتاگون بیان می کند، چین اکنون «قدرت صنعتی جهانی در بسیاری از زمینه ها - از کشتی سازی گرفته تا مواد معدنی حیاتی گرفته تا میکروالکترونیک‌ها» است، که می‌تواند به آن یک مزیت در بسیج صنعتی در رقابت با ایالات متحده بدهد. اگر جنگ چندین تئاتر اوراسیا را در بر بگیرد، واشنگتن و متحدانش ممکن است پیروز نشوند.

تظاهر به اینکه راه حلی آشکار و کوتاه مدت برای این مشکلات وجود دارد، مفید نیست. تمرکز قدرت نظامی و توجه استراتژیک ایالات متحده بر روی آسیا –آن طور که برخی از تحلیلگران از آن دفاع می‌کنند- در هر شرایطی بر رهبری جهانی آمریکا ضربه می‌زند. در زمانی که خاورمیانه و اروپا در چنین آشفتگی عمیقی قرار دارند، این می‌تواند مساوی با خودکشی ابرقدرت باشد. اما اگرچه افزایش چشمگیر هزینه‌های نظامی برای کاهش ریسک جهانی از نظر استراتژیک ضروری است، از نظر سیاسی نامناسب به نظر می‌رسد، حداقل تا زمانی که ایالات متحده دچار شوک ژئوپلیتیکی وحشتناک‌تری شود. در هر صورت، زمان می‌برد تا حتی افزایش قابل توجه هزینه‌های دفاعی تأثیر نظامی ملموسی بگذارد. به نظر می‌رسد رویکرد دولت بایدن شامل مداخله در اوکراین و خاورمیانه، افزایش جزئی و انتخابی در هزینه‌های نظامی و شرط بندی بر سر این است که چین تهاجمی‌تر نمی‌شود، می‌تواند به اندازه کافی خوب عمل کند، اما همچنین می‌تواند به شکل فاجعه باری شکست بخورد.

صحنه بین المللی در سال‌های اخیر به شدت تیره و تار شده است. در سال 2021، دولت بایدن می‌توانست یک رابطه «باثبات و قابل پیش‌بینی» با روسیه را متصور شود - تا زمانی که این کشور در سال 2022 به اوکراین حمله کرد. در سال 2023، مقامات ایالات متحده خاورمیانه را آرام‌تر از هر زمان دیگری در این قرن می‌دیدند - درست قبل از شروع بی‌ثباتی منطقه‌ای ویرانگر. تنش‌های ایالات متحده و چین در حال حاضر به طور خاص حاد نیست، اما تشدید رقابت و تغییر موازنه نظامی ترکیب خطرناکی را ایجاد می‌کند. فجایع بزرگ اغلب تا زمانی که اتفاق نیفتند غیرقابل تصور به نظر می‌رسند. با بدتر شدن محیط استراتژیک، زمان آن فرا رسیده است که بفهمیم درگیری جهانی تا چه حد قابل تصور است.