به گزارش اکوایران: انتخابات ریاست جمهوری تایوان در 13 ژانویه که در آن معاون رئیس جمهور، لای چینگ‌ته (یا ویلیام لای) از حزب حاکم دموکراتیک مترقی (DPP) به پیروزی رسید، مورد استقبال چین قرار نگرفت. دولت چین فعالانه با حزب حاکم مخالفت کرده است. این کشور، نه برای اولین بار، به دخالت در انتخابات به نفع نامزدهای مورد نظر خود متهم شده است.

پس از انتخابات، وزارت خارجه چین در بیانیه‌ای اعلام کرد: «هر تغییری در تایوان رخ دهد، این واقعیت اساسی که تنها یک چین در جهان وجود دارد و تایوان بخشی از چین است، تغییر نخواهد کرد». در این بیانیه اصل چین واحد تکرار شد و مخالفت پکن با جدایی طلبی «استقلال تایوان» تکرار شد. پکن با مشخص کردن موضع خود، رهبران خارجی را که به لای تبریک گفتند، محکوم کرد.

به نوشته وبسایت دیپلمات، در حالی که انتظار این واکنش از وزارت خارجه چین می‌رفت، انتخابات تایوان به مشکل بزرگتری در سیاست خارجی چین در دهه گذشته اشاره دارد. به طور کلی، تغییری از دیدگاه نسبتاً منطقی از ظهور صلح‌آمیز چین، جایی که قدرت و نفوذ پکن به‌عنوان یک نفع مشترک در جامعه بین‌المللی تلقی می‌شد، به برداشتی بدبینانه‌تر از اهداف چین تغییر کرده است.

اولین برداشت قویاً با گفتمان مربوط به ظهور مسالمت آمیز چین و ایده «قدرت مسئول» مرتبط است، همانطور که در سخنرانی رئیس جمهور هو جیانتو در نشست عمومی سازمان ملل در سال 2005 برای «امنیت و رفاه مشترک» و «جهانی هماهنگ» نشان داده شد. از این منظر، افزایش نفوذ و قدرت مادی چین به نفع جهان خواهد بود و چشم‌اندازی غیرغربی وزن اقتصادی لازم را برای متمایل کردن اقتصاد سیاسی بین‌المللی بیشتر به سمت جنوب جهانی فراهم می‌کند. اما این تصویر در بحبوحه تمایل فزاینده چین برای استفاده از قدرت مادی خود برای تعقیب منافع خود - به ضرر دولت‌ها و نظم بین‌المللی – شکسته شده است.

گرگ جنگجوی چینی

بسیاری از این تغییر در ادراک، از زمان اتخاذ سیاست خارجی و زبان دیپلماتیک قاطعانه‌تر « گرگ جنگجو» رخ داده است که به لحاظ مادی و لفظی متعهد به مخالفت با ارزش‌های لیبرال و نهادهای دموکراتیک به نفع دفاع قوی‌تر از ارزش های چین بوده است. ادعاهای ارضی چین و گسترش قدرت مادی چین. با استفاده چین از اهمیت تجاری و سرمایه‌گذاری خود برای «مجازات» کشورهایی مانند استرالیا و لیتوانی که سیاست‌هایی را دنبال می‌کنند یا دیدگاه‌هایی دارند که چین آن را غیرقابل قبول می‌داند، نگرانی‌ها بیشتر شد.

شی جین پینگ

در برخی موارد، این چرخه خطرناکی را ایجاد کرده است، چراکه سیاستمداران در سایر دولت‌ها بر اقدامات و لفاظی‌های پکن برای حفظ قدرت خود بر اساس شعارها و خواسته‌های ناسیونالیستی خود تمرکز کرده‌اند. به این ترتیب، چین بیش از پیش با ایالات متحده، اتحادیه اروپا، بریتانیا و سایر کشورها در طیف وسیعی از مناطق رو در رو شده است. چین درگیری های مرزی با هند داشته است و عامل کالیبراسیون مجدد در سیاست‌های دفاعی استرالیا، ژاپن و فیلیپین است. هنوز کشورهای دیگر آشکارا تلاش می‌کنند تا وابستگی خود را به تجارت و سرمایه گذاری چین کاهش دهند.

این بدان معنا نیست که سیاست خارجی چین در دهه گذشته ناموفق بوده است. ابتکار یک کمربند و یک جاده، علی‌رغم انتقادات، حسن نیت ایجاد کرده و زیرساخت‌های مفیدی را به‌جا گذاشته و در عین حال فرصت‌های متعددی را در مناطق وسیعی از آفریقا و آسیای جنوب شرقی ایجاد کرده است. چین حضور و کنترل خود بر دریای چین جنوبی را گسترش داده و عمیق‌تر کرده است. چین تا حد زیادی نگرانی‌های حقوق بشر در مورد سین کیانگ، تبت و هنگ کنگ را از تمرکزها دور کرده و در عین حال از رژیم‌های مستبدی مانند میانمار حمایت می‌کند.

با این حال، هزینه‌ها و اقدامات متقابل قابل‌توجه از سوی دیگر دولت‌ها، دوام بلندمدت اهداف و ابزارهای سیاست خارجی چین را تضعیف می‌کند. سه سیاست اخیر به ویژه نفوذ چین را به عقب انداخته است: گسترش کامل قدرت حکومت مرکزی بر هنگ کنگ در مواجهه با اعتراضات طرفدار دموکراسی در سال‌های 2019-2020، حمایت از حمله روسیه به اوکراین در سال 2021، و تسلیحاتی کردن تجارت.

آنچه چین را عقب انداخت

اولاً، ادعای صریح چین بر کنترل هنگ کنگ، اعتبار چین را در رابطه با تعهدات معاهده و حاکمیت قانون تضعیف کرد. همچنین به طور قابل توجهی درک سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از وضعیت تایوان در داخل و خارج از جزیره را تغییر داد.

دوم، حمایت لفاظانه چین از تهاجم روسیه به اوکراین، انحراف چشمگیری از اصرار سنتی پکن بر حاکمیت دولت و «عدم مداخله» به عنوان اصول اساسی سیاست خارجی این کشور بوده است. حمایت چین از روسیه، سیاست «حوزه نفوذ» سابق را به عنوان یک روش پذیرفته شده در سیاست بین‌الملل بزرگ‌نمایی و دوباره زنده می‌کند. روسیه هیچ تلاشی برای پنهان کردن تمایل خود برای به دست آوردن مجدد حوزه نفوذ خود در اروپای شرقی به عنوان یک هدف جنگی نمی‌کند. این مفهوم از نظم بین‌الملل، با کاهش نقش حقوق بین‌الملل، دولت‌های کوچک‌تر را بیشتر تحت سلطه دولت‌های بزرگ‌تر قرار می‌دهد. به این ترتیب، کشورهای سراسر آسیا-اقیانوسیه (به ویژه آنهایی که اختلافات ارضی با چین دارند) به طور فزاینده‌ای به دنبال متحدان خارجی و قدرت مسلحانه برای مقابله با نیات چینی هستند که به یک معضل امنیتی و ناامنی بیشتر در منطقه دامن می‌زند.

4555115

سوم، تمایل چین به استفاده از قدرت اقتصادی خود برای «تنبیه» دولت‌ها، دولت‌های خارجی را نگران کرده است. پس از آن که کانبرا خواستار تحقیقات سازمان جهانی بهداشت در مورد منبع ویروس کرونا شد، چین تعرفه هایی را بر انواع واردات از استرالیا اعمال کرد. پکن در مورد لیتوانی، که یک دفتر نمایندگی جدید در تایوان را افتتاح کرد، فراتر رفت و نه تنها واردات از این کشور را ممنوع کرد، بلکه تهدید کرد که محصولات کشورهای ثالثی را که قطعات میانی را از لیتوانی تهیه می‌کنند، ممنوع خواهد کرد. این موارد نشان دهنده خطراتی است که ممکن است برخی از کشورها در بحبوحه عدم تقارن تجاری و سرمایه گذاری بزرگ، با چین متحمل شوند.

قدرت سخت و نرم

قدرت و نفوذ - هم از نظر قدرت سخت، مانند قدرت نظامی یا اقتصادی، و هم از نظر قدرت نرم، مانند جذابیت فرهنگی - به طرق مختلف در سراسر نظام بین‌الملل اعمال می‌شود. اشتباهی که سیاستگذاران چینی در دهه گذشته مرتکب شده اند این است که آن‌ها تمایل زیادی به تکیه بیش از حد بر قدرت «سخت» به عنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی مورد نظر خود داشتند. درعوض، چین باید رویکردهای قدرت نرم و جذابیت فرهنگی را بپذیرد تا بتواند به رشد مسالمت آمیز خود ادامه دهد.

مهمتر از آن، استفاده مؤثر از قدرت نرم باید شامل تمایل به سازش و محاسبه مجدد منافع اصلی در مواجهه با مخالفت سایر کشورها یا جامعه بین المللی باشد. این استفاده از قدرت نرم لزوماً شامل انتخاب‌های سیاسی است. و این انتخاب‌های سیاسی است که گاها دشوار هستند. متأسفانه برخی از سیاست‌ها و مواضع سیاسی مانند اتحاد تایوان یا حاکمیت چین بر دریای جنوبی چین با چنان شعارها و تعهد بالایی از سوی رهبری چین تبلیغ شده اند که می‌توانند یک «تله مشروعیت» برای سیاست‌گذاران ایجاد کنند و در نتیجه آن در برابر تغییرات در شرایط نظامی یا مصالحه مقاومت بیشتری نشان دهند، زیرا به مشروعیت رژیم یا رهبر فردی گره می‌خورند. این امر می‌تواند به تبعیت مداوم از سیاست‌ها یا مواضع سیاسی نامناسب و پرهزینه منجر شود.

انتخابات تایوان نمونه‌ای از چنین مشکلی است. از زمان تغییرات در هنگ کنگ، مردم تایوانی کمتر و کمتر جذب چین شده‌اند. این تعجب آور نیست، زیرا پکن بر همان فرمول «یک کشور، دو سیستم» که در هنگ کنگ پیاده کرده به عنوان هدف اصلی خود برای تایوان اصرار دارد. در همین زمان، حزب دموکراتیک مترقی به عنوان یک حزب حاکم، لفاظی استقلال طلبانه خود را به نفع پذیرش «وضعیت موجود» ملایم‌تر کرده است.

با این حال، سیاستگذاران چینی نتوانسته‌اند خود را با این تغییرات جدید تطبیق دهند و قادر به استفاده از روابط فرهنگی بین تایوان و سرزمین اصلی نیستند. در عوض، رهبران چین در لفاظی‌ها و چارچوب‌های سیاستی گرفتار شده‌اند که هرگونه کاربرد موثر قدرت نرم را تضعیف می‌کند. این امر ناسیونالیسم را چه در چین و چه در سراسر منطقه شعله ور کرده است و این پتانسیل را افزایش می‌دهد که سیاست گذاران چینی ممکن است توسط لفاظی‌های خود در اقداماتی که ممکن است منجر به خشونت شود «به دام» بیفتند.

در حالی که نمی‌توان شدت احساسات چینی نسبت به تایوان را دست کم گرفت، اما در سایر نقاط جهان مانند ایرلند شمالی، سودان/سودان جنوبی و یوگسلاوی سابق، طرفین احساسات خود را کنار گذاشته و ترتیباتی اتخاذ کرده اند که به مرور زمان می تواند این امکان را فراهم کند که زندگی بهتر و رویکردهای جدیدی به درگیری‌های قومی و سیاسی به وجود بیاید. یک رویکرد سخاوتمندانه‌تر، و یک رویکرد فراگیرتر و کمتر منزوی به سیاست خارجی، بهتر در خدمت منافع چین و منطقه است.