به گزارش اکوایران، در حالی که ولادیمیر پوتین چشم به زوال حمایت دموکراسی‌های غربی از اوکراین دوخته است، انتخابات امسال در کشورهای مختلف بیش از پیش اهمیت می‌یابد؛ از انتخابات پارلمان اروپا در ژوئن گرفته تا رقابت‌های ریاست‌جمهوری ایالات متحده در نوامبر. در حالی که هم‌سویی جهانی اهمیت دارد، اما رهبری سیاسی آن متغیری است که باید تماشا کرد.

ایوان کراستف، پژوهشگر برجسته مسائل بین‌الملل و رئیس مرکز استراتژی‌های لیبرال و اسلاومیر سراکوفسکی، بنیانگذار جنبش کریتیکا پالیتیزنای لهستان در گفتگویی با عنوان «جنگ برای غرب» که در وبگاه پراجکت سیندیکت منتشر شده، به بررسی درگیری در اوکراین و چالش‌هایی می‌پردازند که دموکراسی‌های غربی در دنیایی در حال تغییر با آن روبرو هستند. بخش اول این گفتگو توسط اکوایران با عنوان «پشت پرده تغییر وضعیت خط مقدم/ چرا روس‌ها پوتین را به خاطر ناکامی در اوکراین سرزنش نمی‌کنند؟» ترجمه شده و در اینجا بخش دوم و پایانی آن تقدیم خوانندگان می‌گردد.

قدرت‌های میانه

سراکوفسکی: آیا فکر می‌کنید به طور کلی، رهبران سیاسی نمی‌توانند به اندازه گذشته دستاورد داشته باشند؟ آیا با افزایش اهمیت نیروهای اجتماعی، اقتصادی و فناورانه، اهمیت رهبری سیاسی کاهش یافته است؟

کراستف: مطمئناً کاهش نفوذ رهبران که شاهدش هستیم، امری مطمئناً جهانی نیست. از یک طرف، چین نتوانسته در انتخابات اخیر تایوان تأثیر بگذارد و اکنون باید با رئیس‌جمهور تایوان که تمایلی به تعامل با او نداشت، کنار بیاید. از سوی دیگر، رهبران سیاسی برخی از به اصطلاح قدرت‌های میانی، مانند رجب طیب اردوغان (رئیس‌جمهور ترکیه)، نارندرا مودی (نخست‌وزیر هند)، محمد بن سلمان (ولیعهد عربستان سعودی) و دیگران در حال اهمیت‌یافتن هستند. برخی از رهبران اوکراینی به من گفته‌اند که به اردوغان اعتماد دارند و او را کسی می‌دانند که می‌تواند به آن‌ها در قبال روسیه کمک کند. این رهبران با تمام جهان در ارتباط هستند. نسبت به آن چیزی که تنها دو یا سه سال گذشته پیش‌بینی می‌کردید، آن‌ها ناگهان نفوذ بسیار بیشتری به دست آورده‌اند.

حتی در اتحادیه اروپا، یک رهبر واحد می‌تواند جلوی طرحی را که ۲۶ کشور عضو دیگر از آن حمایت می‌کنند، گرفته و به طور کامل، جهت سیاست اروپا را تغییر دهد. در این زمینه، نمی‌توان گفت که رهبری سیاسی اهمیت خود را از دست داده است. به لهستان نگاه کنید، جایی که می‌بینیم تا چه حد تغییر در رهبری سیاسی می‌تواند نحوه نگرش یک کشور به محیط اطرافش را تغییر دهد.

مشکل بزرگ‌تر برای دموکراسی‌ها این بوده که هر انتخاباتی کم‌کم شبیه تغییر رژیم می‌شود؛ انتخاباتی که نتیجه آن می‌تواند هویت یا موضع استراتژیک یک کشور را به طور اساسی تغییر دهد.

سراکوفسکی: وقتی در مورد رویارویی غرب با روسیه یا چین فکر می‌کنیم، اغلب قدرت‌های میانه را فراموش می‌کنیم. قاطعیت تازه‌یافت‌شده آن‌ها چگونه بر روابط بین‌الملل تأثیر می‌گذارد؟

کراستف: تمام این کشورها در صحنه ژئوپلیتیک بسیار فعالند. رهبران آن‌ها همه‌جا بوده و به شرکای مذاکره مهمی تبدیل شده‌اند. آذربایجان را در نظر بگیرید؛ این کشور به لطف مانورهای ژئوپلیتیکی خود اخیراً موفق شد به آنچه برای بیش از سه دهه به دنبال آن بود دست یابد؛ باز پس گیری قره‌باغ از ارمنستان.

این مثال به یکی از بزرگترین تغییرات دو سال گذشته اشاره دارد. پیش از این، با وجود بن‌بست در بسیاری از درگیری‌های جهان، تصوری عمومی وجود داشت که زور مسلحانه واقعاً گزینه مناسبی نیست. اما اکنون، ما کم‌کم می‌بینیم که چنین گزینه‌ای نیز می‌تواند به اصطلاح «راه‌حل» باشد.

سراکوفسکی: کدام کشورهای دیگر از ظهور قدرت‌های میانی سود می‌برند؟ آیا ژاپن، کره جنوبی، تایوان و سنگاپور در محیط ژئوپلیتیک فعلی عملکرد خوبی خواهند داشت؟

کراستف: آن‌ها وضعیت دشواری دارند؛ زیرا مانند اکثر کشورهای آسیایی، آن‌ها ظهور چین را تهدیدی برای امنیت اقتصادی و سیاسی خود می‌دانند. بخش زیادی از موفقیتشان مدیون به ایالات متحده بوده و هیچ‌کدام به تنهایی نمی‌توانند چین را مهار کنند. آن‌ها از تقویت اتحادهای ایالات متحده توسط بایدن خوشحال شدند، اما اکنون از خودشان می‌پرسند که سیاست ایالات متحده دستخوش چه تغییراتی خواهد شد؟

جالب اینجاست که برخی از این کشورها مشتاق حمایت از اوکراین بوده‌اند؛ نه به این دلیل که به طور خاص نگران اتفاقات اروپا هستند، بلکه به این دلیل که مشتاقند تا اعتبار تضمین‌ها و تعهدات امنیتی آمریکا را بیازمایند. اکنون که غرب در حمایت از اوکراین با شکست مواجه شده، آن‌ها دلیل خوبی برای نگرانی دارند.

همچنین باید به خاطر داشته باشیم که این کشورها از نظر سیاسی دوقطبی شده‌اند. ۶۰ درصد از رأی‌دهندگان تایوانی از نامزدهایی حمایت کردند که نسبت به رئیس‌جمهور فعلی، رویکرد بسیار دوستانه‌تری به چین دارد. پس نباید تصور کرد که موقعیت استراتژیک این کشورها قابل‌تغییر نخواهد بود.

سراکوفسکی: به عبارت دیگر، علت حمایت ژاپن، کره جنوبی و تایوان از اوکراین این بوده که ضمانت‌های آمریکا ارزش بیشتری پیدا کرده تا درگیری‌های منطقه‌ای خودشان به راه‌حل نظامی نیانجامد؟

کراستف: اگر آمریکا دخالت نکند، آن‌ها هم دخالت نخواهند کرد. اگر یک ائتلاف به رهبری قاطع آمریکا وجود داشته باشد، آن‌ها بسیار فعال و پشتیبان خواهند بود، اما تصور اینکه پس از قطع کمک‌های واشنگتن به کیف، آن‌ها به ارسال مهمات و کمک مالی به اوکراین ادامه دهند، غیرواقعی است. در مورد تایوان نیز همین‌طور است. اگر آمریکا کنار برود، اروپاییان قدمی جلو نگذاشته و مسئولیت دفاع از جزیره را بر عهده نمی‌گیرند.

علاوه بر این، بسیاری از کشورها فاقد ظرفیت کافی برای ایجاد دفاعی قوی برای دیگران هستند. نسبت به خیلی از کشورها، کره جنوبی برای تأمین نیازهای اوکراین آمادگی بهتری داشت؛ اما آیا می‌دانستید که طی سال گذشته، کره شمالی نسبت به کمک‌های اروپا به اوکراین، تعداد مهمات توپخانه‌ای بیشتری تولید و تحویل روسیه داده است؟

اگرچه اروپا منابع لازم را داشته، اما در راه‌اندازی صنعت دفاعی در مقیاس وسیع، کُند عمل کرده است. بخشی از مشکل این بوده که هر کشور عضو بیشتر به حفظ صنعت دفاعی خود علاقه دارد تا اینکه در تولید بیشترین محصولات، به کارآمدترین روش ممکن همکاری کند. کمیسیون اروپا می‌گوید که تا پایان سال، ۱.۱ میلیون گلوله توپخانه برای اوکراین فراهم خواهد کرد. اما حتی اگر بتوانند این مقدار را تولید کنند، باز هم باید دید که آیا آن‌ها را تحویل خواهند داد یا خیر. بسیاری از کشورها وسوسه خواهند شد که تولیدات را برای نیروهای نظامی خود ذخیره کنند.

جولان راستگرایان در اروپا

سراکوفسکی: پیش‌بینی شما برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۷ فرانسه چیست؟

کراستف: برای پیش‌بینی‌کردن در این مورد خیلی زود است؛ بنابراین فکر نمی‌کنم کسی بتواند با اطمینان زیادی نظر دهد. با این حال، به نظر می‌رسد که مارین لوپن، رهبر راست‌گرایان فرانسه در انتخابات سال جاری پارلمان اروپا پیروز شود. حزب او ده درصد از حزب امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه جلوتر بوده و نظرسنجی‌های اخیر پیش‌بینی می‌کنند که در هفت کشور اتحادیه اروپا، از جمله ایتالیا و فرانسه، راست‌گرایان ملی‌گرا بیشترین سهم را به دست خواهند آورد.

اما حتی اگر راست‌گرایی افراطی اروپا در این انتخابات عملکرد بهتری از حد انتظار داشته باشد، این جریان سابقه ضعیفی در همکاری میان نیروهای خودی داشته و این نوع همکاری در سطح اروپا اهمیت دارد.

یکی دیگر از یافته‌های جالب نظرسنجی‌ها این بوده که بخش زیادی از حمایت فعلی راست‌گرایان افراطی، خارج از آلمان و دو یا سه کشور دیگر، نه به خاطر ترس از مهاجرت، بلکه به اضطراب ناشی از لوایح «معامله سبز» (به علاوه دیدگاه‌های ضداجبار واکسیناسیون و ضدقرنطینه) مربوط می‌شود. جالب اینجاست که حتی زمانی که دولت‌های راست‌گرا به قدرت می‌رسند، مهاجرت کاهش نمی‌یابد. ایتالیا نمونه خوبی است که تنها ۱۰ درصد از پاسخ‌دهندگان در نظرسنجی شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا، معضل مهاجرت را مهم‌ترین بحران می‌دانند. طی یک سال گذشته که دولت راست‌گرای فعلی در قدرت بوده است، تعداد مهاجران نسبت به سال قبل افزایش یافته است.

سراکوفسکی: در لهستان هم همین اتفاق افتاد...

کراستف: بله. یاد اوایل دهه ۱۹۹۰ افتادم؛ زمانی که لِخ والسا، رئیس‌جمهور وقت لهستان گفت: «می‌توانید از یک آکواریوم سوپ ماهی درست کنید، اما نمی‌توانید از سوپ ماهی آکواریوم درست کنید». بازگشت از حکومت عوام‌گرایانه به حاکمیت قانون و شرایط عادی دشوار است. دفعه گذشته که دونالد تاسک (نخست‌وزیر کنونی لهستان) توانست پس از پیروزی یاروسلاف کاچینسکی و حزب راستگرای قانون و عدالت او به قدرت برسد، تنها «عادی‌بودن» و «دیوانه‌نبودن» برای رأی‌دهندگان کافی بود. اما اکنون لهستان چنان دچار تفرقه شده که انتخابات و سایر فرآیندهای دموکراتیک شبیه به جنگ داخلی مداوم به نظر می‌رسد. هیچ‌کس حاضر به مصالحه نیست. باختن در انتخابات دیگر به معنای رضایت‌دادن به حکومت طرف مقابل نیست. چگونه می‌توان از این سیاستی که در آن مخالفان نه رقبایی برای شکست‌دادن، بلکه دشمنانی هستند که باید نابود شوند، فرار کرد؟ اگر یک طرف مفهوم سیاسی کارل اشمیت را به کار گیرد، طرف دیگر نیز باید همین کار را انجام دهد.

این مشکلی است که همه با آن روبرویند. اتحادیه اروپا حامی حاکمیت قانون و نهادهای بی‌طرف است، اما در محیط سیاسی به شدت قطبی‌شده، تقریباً دیگر کسی به بی‌طرفی اعتقادی ندارد.

سراکوفسکی، با توجه به تغییرات اخیر لهستان، برداشت خارجی‌ها از این کشور چگونه است؟ آیا مردم متوجه پیچیدگی وظایف تاسک شده یا فکر می‌کنند او فقط به دنبال انتقام‌گرفتن از کاچینسکی است؟

کراستف: دیدگاه‌ها متفاوت است، زیرا مردم همیشه به کشورهای خارجی از دریچه تجربه کشور خود نگاه می‌نگرند. چیزی که لهستان می‌بینم، تصمیم قاطع حزب حاکم سابق، یعنی حزب راستگرای «قانون و عدالت» برای جلوگیری از حکومت دولت جدید است. رئیس‌جمهور که همچنان به قانون و عدالت وفادار است، هر کاری از دستش برمی‌آمد را انجام داده تا تشکیل دولت جدید را به تعویق انداخته و از آن زمان، هر قانونی را که توانسته، وتو کرده است. طنز تلخ ماجرا این است که اکنون حزب قانون و عدالت برای مخالفت خود با تلاش‌های تاسک جهت پاکسازی دولت، به حاکمیت قانون استناد می‌کنند.

سراکوفسکی، آیا ناظران غربی این موضوع را درک می‌کنند؟

کراستف: بیشتر آن‌ها از وضعیت موجود، به خصوص در نهادهای اتحادیه اروپا احساس ناراحتی می‌کنند. آن‌ها معتقدند دادگاه‌ها باید غیرسیاسی بمانند. اما در شرایطی مانند این که حزب قانون و عدالت دادگاه‌ها را با افراد وفادار خود پر کرده است، غیرسیاسی‌ماندن دستگاه قضایی دشوار است. حتی از بیرون هم باید واضح باشد که تاسک احتمالاً گزینه‌های کمی به غیر از آن‌هایی که انتخاب کرده داشته است.

با این حال، هنوز کسی نمی‌داند که او دقیقاً چه چیزی می‌تواند به دست آورد. به عنوان مثال، برای آزادسازی کمک‌های اتحادیه اروپا که به دلیل اصلاحات قضایی دولت قبلی مسدود شده بود، لهستان باید شرایط فنی خاصی را رعایت کند. حالا اگر رئیس‌جمهور تلاش‌های کابینه نخست‌وزیر برای برآوردن این معیارها را وتو کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا اتحادیه اروپا می‌تواند معیارهای خود را نادیده بگیرد؟

معمولاً در یک دموکراسی، احزابی که انتخابات را می‌بازند، تجدید قوا کرده، در حالی که احزاب پیروز حکومت می‌کنند. اما حزب قانون و عدالت طوری رفتار می‌کند که انگار هرگز نتایج انتخابات را ندیده است. این نگرش احتمالاً تا حدودی به این دلیل برگزاری انتخابات محلی لهستان در سال جاری یا احتمال پیروزی ترامپ در ماه نوامبر که حزب قانون و عدالت او را متحد بزرگی می‌داند، است. قانون و عدالت یک حزب بزرگ است که موفق شده پایگاه حمایتی خود را تثبیت کند. آن‌ها می‌گویند: «اگرچه شما دارای اکثریت هستید، اما این به این معنا نیست که به شما اجازه حکومت خواهیم داد». ممکن است این نگرش واقعیت جدید در سیاست اروپا باشد. این اتفاق در لهستان در حال رخ‌دادن است و می‌تواند در سایر کشورهای غربی نیز رخ دهد.